مطالب برگزیده

متن مرتبط با «سوم» در سایت مطالب برگزیده نوشته شده است

۷۳ مدال رنگارنگ برای فرزندان ایران در پایان روز سوم

  • کاروان ورزشی کشورمان با نام "فرزندان ایران" در پایان روز سوم باری‌های پاراآسیایی هانگژو با کسب ۷۳ مدال در جایگاه دوم جدول توزیع مدال‌ها قرار دارد., ...ادامه مطلب

  • داستانهای اسطوره ای کهن ، ( شب خیز که عاشقان به شب راز کنند ) برگه ی سوم

  • در این بند مشخص می شود ، این پرنده از فراز کوهها و ژرفای دره ها می گـــــــذرد ، برفراز درختان شهپر می ساید ، و از اساطیر کهن چینی در می یابیم " ققنوس " نسبت به درخـتان فروتنی می کند و بسوی آنها فرود می آید و بر روی زمین پا نمی گذارد و تنهــا در نـــــزدیکی زمین پرواز می کند و یا می رقصد چنانکه به نظر می آید یک پا بیش تر ندارد . در بند 36 بهرام یشت آمده ".... آن که استخوان یا پَری از این مرغ دلیر با خود داشته باشـــد، هیچ مرد دانائی او را از پای در نتواند, ...ادامه مطلب

  • یوسف به روایتی دیگر ، برگه ی سوم

  • امّا عشق ، عاشق را رسوا می نماید ، خبر عشق زلیخا به یوسف در شهر پیچید، و همچنین خبر عیب جوئی زنان شهر به زلیخا می رسد ، کـــه زلیخا ، زنان دربار را که عیب جوئی می کردند دعوت می کند . گویند ، میوه ای و کاردی به دستشان داد و همزمان یوسف را وارد مجلس نمود ، جــملگی از زیبائی یوسف متوجه ی بریدن دست خود نه شدند . علی الحال چون شایعات بالا گرفت ، یوسف را به زندان انداختند . " شرهیا " آشپز و " برهیا " ساقی فرعون ، پادشاه مصر بودند کــــــــه متهم به خیانت به, ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی سیـــصـد و هشتاد و سوم جزء اول از دفتر دوم

  • رُو به هستی داشت فرعونِ عَـنود لاجرم از کارگاهش کــــــور بــود (766/2) لاجرم می خواست تبـــــــدیلِ قَدَر تا قضا را باز گـــــــــــردانــد زِ دَر (767/2) خود قضا بر سبلِتِ آن حیله مـــــند زیرِ لب می کــــرد هر دم ریش خنـد (768/2) صد هزاران طفل کُشت او بی گناه تا بگــــــــــردد حُکم و تقدیـرِ اِله (769/2) تا کــــــــــه موسیّ نبی ناید برون کرد در گردن هزاران ظلم و خون (770/2) آن همه خون کـــرد و موسی زاده شد وز برای قهرِ او آماده شـــــــــــد (771/2), ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی سیـــصـد و پنجاه و سوم جزء اول از دفتر دوم

  • چشمِ من چون سُـرمه دید از ذوالجلال خــانۀ هستیست نه خـــانۀ خیال (109/2) تا یکی مو باشـد از تو پیشِ چشم در خیالت گوهری باشد چو یَشم (110/2) یَشم را آنگـــــــه شناسی از گهر کــــــــز خیالِ خود کنی کُلّی عَبَر (111/2) یک حکایت بشنو ای گوهر شناس تا بدانی تو عــــــــیان را از قیاس (112/2) عَبَــر بمعنی عبور کردن و گذشتن و رد شدن است . سُرمه در چشم کشیدن برای تقویت بینائی سودمند است و مولانا " سُرمه دید از ذوالجلال " را به مفهوم دریافت نور الهی بـکار برده تا, ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی سیـــصـد و چهل و سوم جزء چهارم از دفتز اول

  • لایَسَـــع فینا نَبِیٌّ مُرسُــــــلُ وُ المَلَک وَ الرُّوحُ اَیضَاً فاعقِلُوا (3958/1) ملا هادی سبزواری " لا یَسَع فینا " را اشاره به حدیث نبوی " لی مَعَ اللهِ وَقتٌ لایســعُنی فیهِ مَلَکٌ مُقَرََّبٌ وَ لا نَبِیٌ مُرسَلٌ " نوشته و پس از وی شــــــارحان به همین صورت نقل و قول نموده اند(1). به هنگام مشاهده ی جان جانان در روز امتحان در مــــرکز هفت آسمان چنان توجه تام به معبود داشت که خود فرموده : تعقل و اندیشه نمائید مقام انبیاء و اولیاء را کـــه بین من و, ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی سیـــصـد و بیست و سوم جزء چهارم از دفتز اول

  • هر چه جز عشقِ خــدایِ اَحسنست گر شکر خواریست،آن جان کندنست (3690/1) چیست جان کندن؟سویِ مرگ آمدن دست در آبِ حـــــــــــیاتی نازدن (3691/1) خلق را دو دیـده در خاک و ممات صـــــــــد گمان دارند در آبِ حیات (3692/1) ملا هادی سبزواری در مورد " هر چه جز عشق " نوشته از مقام خوف آمد به مقام اولیا و در مورد " خلق" نیز نوشته " یعنی خلق نقش بند عالم خاکی اند و می میرند"(1) . اکبر آبادی : خاک ممات را " غیر حق و آب حیات را معرفت و عشق نوشته است(2) ., ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی دویست و هشتاد و یکم جزء سوم از دفتز اول

  • گفت یارش کانــدر آ ای جمله من نی مخالف چون کُل و خارِ چمن (3081/1) رشته یکتا شد،غلط کم شو کنون گر دو تا بینی حـروفِ کاف و نون (3082/1) کاف و نون همچون کمند آمـــد جَذوب تا کشــاند مـر عدم را در خُطوب (3083/1) پس دو تا باید کمنـــــــد اندر صُوَر گـــــر چه یکتا باشد آن دو در اثر (3084/1) گــــــر دو پا گـــــر چار پا ره را بَرَد همچو مقـــــــراضِ دو تا یکتا بُرد (3085/1) کاف و نون ، مراد دو کلمه ی خلاقه ی " کن " است ., ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی دویست و هشتاد و دوم جزء سوم از دفتز اول

  • ای خـــــدا جان را بنما آن مقام کاندرو بی حــــرف می روید کلام (3096/1) تا که سازد جانِ پاک از سرقدم سوی عرصـــــــۀ دُور پهنایِ عدم (3097/1) عرصـــــۀ بس با گشاد و با فضا وین خیـــــال و هست یابد زو نوا (3098/1) تنگ تر آمـــــــد خیالات از عدم زان سبب باشد خیال اسبابِ غم (3099/1) ملا هادی سبزواری " عدم " را نوشته : " مراد از عدم کلیات است کــــــه وجودیست نه سر دارد و نه بُن و عالم خیال عالم ذجزئیات است " (1) ., ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی دویست و هشتاد و سوم جزء سوم از دفتز اول

  • ادب کردنِ شیر گرگ را که در قسمت بی ادبی کرده بود گرگ را برکَند سر آن ســـــرفراز تا نمانَد دو ســـــــــــــری و امتیاز (3106/1) فَانتَقَمنا مِنهُم است ای گرگِ پیر چون نبودی مرده در پیشِ امــــــیر (3107/1) بعد از آن رو شیر با روباه کـــــرد گفت این را بخش کن از بهرِ خُورد (3108/1) سجده کـــرد و گفت کین گاوِ سمین چاشت خوردت باشـــد ای شاهِ گزین (3109/1) و آن بَز از بهـــــــــــرِ میان روز را یخنیی باشـــــد شهِ پیـــــــروز را (3110/1) و آن دگر خرگوش, ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی دویست و هشتاد وچهارم جزء سوم از دفتز اول

  • امّتِ مـــرحومه زین رو خواندمان آن رسولِ حقّ و صـادق در بیان (3124/1) اَستخوان و پشمِ آن گرگان عیان بنگرید و پند گــــــیرید ای مِهان (3125/1) عاقل از ســر بنهد این هستی و باد چون شنید انجامِ فرعونان و عاد (3126/1) ور بننهد ، دیگـــــــران از حالِ او عبرتی گیــــــــــــرند ازاِضلالِ او (3127/1) ولی محمد اکبر آبادی در شرح خود " امت مرحومه " را با توجــــــه به مندرجات جلد چهار کتاب مسند احمد و دیگر مآخذ اشاره به حدیث " امت من کــــــــه این امت است رحمت, ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی دویست و هشتاد و پنجم جزء سوم از دفتز اول

  • گــــــــــر نبودی نوح را از حق یدی پس جهانی را چــــــرا بر هم زدی؟ (3133/1) صــــــــد هزاران شیر بود او در تنی او چو آتش بود و عالم خــــــــرمنی (3134/1) چونکه خرمن پاسِ عُشرِ او نداشت او چنان شعله بر آن خرمن گماشت (3135/1) اگر حضرت نوح دست خداوند نبود پس چــــرا طوفان ( طوفان نوح ) را بوجود آورد و جهانی را دگرگون نمود؟ صد هزاران جانِ متحدِ شیرِ خدا در یک تن جمع بود و او هم چو آتشی بُوَد که کافران عالم خرمن آن بود و چون این مــــــــــردمان حتی یک دهم, ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی دویست و هفتــــاد و نهم جزء سوم از دفتز اول

  • شــیر گفت ای گرگ چون گفتی بگو چونکــه من باشم تو گویی ما و تو؟ (3050/1) گرگ خود چو سگ بود کو خویش دید یشِ چون من شیر بی مثل و ندید؟ (3051/1) گفت پیش آ ای خری کو خود خـــرید پیشش آمـــد،پنجه زد او را دریــــــد (3052/1) چون ندیدش مغز و تدبیر رشــید در سیاست پوستش از سـر کشید (3053/1) گفت چون دیدِ مَنَت از خود نبــرد این چنین جان را بباید زار مُـــــــــرد (3054/1) چون نبودی فانی انمدر پیشِ من فضل آمد مـــــر ترا گـــــــــردن زدن (3055/1) کُلُّ شَیءٍ هالِکُ, ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی دویست و هفتــــاد و هشتم جزء سوم از دفتز اول

  • شیر چون دانست آن وسواسشان وا نگفت و داشـت آن دم پاسشان (3035/1) لیک با خود گفت بنمایم ســـــــــزا مر شــما را ای خسیسانِ گدا (3036/1) مر شــــــــما را بس نیامد رایِ من ظنّتان اینست در اِعـطایِ من؟ (3037/1) ای عقول و رایتـــــــــان از رایِ من از عطاهایِ جهــــــان آرایِ من (3038/1) نقش با نقّاش چه ســـــگالد دگر؟ چون سگالش اوش بخشـید و خبر (3039/1) این چنین ظنِ خســـیسانه به من مر شـــــــما را بود ننگانِ زمن؟ (3040/1) شیر چون اندیشه های آزمندانه ی آنها, ...ادامه مطلب

  • شرح عرفانی مثنوی مولوی . برگه ی دویست و هفتــــاد وسوّم جزء سوم از دفتز اول

  • گــــردنِ خــر گیر و سویِ راه کش ســــــویِ ره بانان و ره دانانِ خوش (2955/1) هین مهل خر را و دستاز وی مدار زانکه عشقِ اوست سویِ سبزه زار (2956/1) گــر یکی دم تو به غفلت واهِلیش او رود فرســــــنگها سویِ حشیش (2957/1) دشمن را هست خــر،مستِ علف ای که بس خربنده را کــــرد او تلف (2958/1) گر ندانی ره،هر آنچه خر بخواست عکسِ آن کُن،خود بود آن راه راست (2959/1) هر چند مولانا هیچ سمبلی را در مثنوی مورد نظــر قرار نداده و یا در یک جالت و یک صفت آن را اشاره نکرده, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها