قصر شیرین، نام فیلم جدید رضا میرکریمی است، نامی که از کارکتر مرده داستان به نام شیرین و رویایی که برای فرزندان خردسالش از قصر پدرانشان ساخته، انتخاب شده است، البته بنظر نمیرسد که نام شیرین نیز اتفاقی انتخاب شده باشد زیرا این نام بیاختیار انسان را یاد داستان شیرین و فرهاد میاندازد. در خلاصه داستان شیرین و فرهاد آمده است که خسروپرویز، شیرین را رها میکند و به خاطر شیرین غمگین میشود خصوصاً اینکه از جاسوسان شهر خبردار میگردد که پرویز بنای عشق و عاشقی بر شکر اصفهانی گذاشته است.
در خلاصه داستان فیلم قصر شیرین نیز آمده است: جلال مردی ۴۲ ساله طی تصادفی خانوادهای را به قتل میرساند، اما تصادف در دادگاه غیرعمد شناخته میشود. او پس از گذراندن دوران زندان، همسر و فرزندانش را ترک کرده و به شهری دیگر میرود، پس از دو سال به شهرش باز میگردد زیرا که زنش دچار مرگ مغزی شده است.
در این فیلم جادهای که پلانها و به خصوص لانگ شاتهایش «خیلی دور، خیلی نزدیک» را تداعی میکند، با مردی بی مسئولیت طرف هستیم که با وجود ترک همسرش، همچنان او را دوست دارد و یکی از نشانههای بروز این علاقه، غیرت نسبت به همسرش شیرین است. بنظر میرسد که میرکریمی در قصرِ شیرینِ خود به دنبال این است که غیرت واقعی را در داشتن حس مسئولیت معرفی کند، زیرا بعد از این سکانس با اتفاقاتی که در جاده رخ میدهد، بیش از گذشته پی به وقاحت شخصیت جلال میبریم.
موضوع دیگری که بنظر میآید برای میرکریمی دارای اولویت بوده و بنابراین مطرح کردن آن را به جواب دادن به سوالاتی که از ابتدای فیلم در ذهن مخاطب ایجاد کرده، گره زده است، تکمیل شخصیت جلال با سواستفاده از حق قانونی او برای جدا کردن دستگاه پزشکی و فروش قلب همسرش است. چیزی که بنظر میرسد تا حدی مخاطب را از تغییر جلال ناامید میکند. بنابراین این چیزی است که میتواند آن غیرت بجا و درست را نیز نفی کند.
حضور مادری که در هیچ جای داستان دیده نمیشود در «قصرشیرین» بسیار پررنگ است، مادری که مرگ مغزی شده، اما سایه او در همه جای داستان وجود دارد و انگار حضور اوست که تعاملات میان پدر و فرزندان را هدایت میکند. سلاح شیرین، فرزندان او هستند؛ فرزندانی که علیرغم نبود پدرشان آنها را خوب و شاداب تربیت کرده است، این تربیت در جای جایِ قصه به خوبی خود را نشان میدهد، از شادابی و شیرین زبانیهای سارا گرفته، تا ترفندهای علی برای این که نگذارد پدرش سیگار بکشد.
در نهایت نیز همین خواهر و برادر هستند که میتوانند پدر عصبی خود را تحت تأثیر قرار دهند و مخاطب این را در پایان داستان، زمانی که پسربچه برای نجات حیوانی از پدرش کمک میخواهد، خواهد دید، هر چند برخلاف ابتدای فیلم که مقدمهای طولانی دارد، پایانی ناگهانی و دور از انتظارِ مخاطب رقم میخورد.
نکته دیگری که تا حدی شخصیت جلال را تلطیف میکند، این است که هر چند جلال بخاطر بیمسئولیتی خود که مورد نکوهش است، فرزندان خود را نمیخواهد، اما مراقب است که توهینی به آنها نشود و تحقیر نشوند حتی در زمانی که سارا شلوار خودش را خیس میکند. شاید این نکته در مقابل بیمسئولیتی او چیز کوچکی باشد اما نکته مثبتی است که مقدمه تغییر او را فراهم میکند.
هر چند ساخته جدید میرکریمی مانند دیگر فیلمهایش در عین سادگیِ زیبایی که دارد، به دنبال انتقال پیام مورد نظر است اما برخلاف «خیلی دور، خیلی نزدیک» در این امر چندان موفق نبوده است.
نویسنده: نسیم اسدپور
کپی برداری و نقل این مطلب تنها با ذکر نام بلاگ سینمامارکت جایز می باشد.