«کلک» نام مستندی است پیرامون سیل پلدختر، آغاز این مستند رنگ و بوی طراوات زندگی دارد، مادری که مخاطب تنها صدایش را میشنود و با لهجه شیرین لری و حرفهایی که پشت تلفن میزند، به بیننده میفهماند که آرامش و نشاط را در کنار خانوادهاش تجربه میکند، اما بعد از اتمام تیتراژ ابتدایی، همزمان این صدای پر از امید موقتا قطع میشود، میگویم موقتا چرا که قرار است در لحظات دیگر این مستند ۱۶،۱۷دقیقهای به کمک ادامه ماجرا بیاید.
با ظاهر شدن تصویری از رگبار تند باران و نام مستند همچنان انتظار نداریم که با موضوعی همچون سیل در فیلم روبهرو شویم، این تعلیق ایجاد شده، زیرکی فیلمساز را میرساند. اما پس از این که مخاطب آماده شد، فیلمساز بدون پروا موضوع مستندش را رو میکند که این لو دادن ماجرا نیز در نوع خود ستودنی است، بیننده حالا دیگر متوجه شده است که قرار نیست با بخشی از زندگی که پر از شادی است مواجه شود، بلکه قرار است یکی از غم انگیزترین بخشهای زندگی را به تماشا بنشیند، بازگشت به همان صدا پس از روشن شدن موضوعِ مستند، شیوهای است بجا که البته این بار از تناقض میان صدا و تصویر برای به تصویر کشیدن عمق فاجعه بهره میبرد، از آن لباس عروس بچگانه گِلی گرفته تا گِل های جمع شده در ته استکانها. آهنگ لری در تمام این لحظات به کمک داستان میآید.
البته تا اینجای کار برخی نکات نیز جز ضعف کار محسوب میشود مانند استفاده از چهار تصویر در کنار هم که بنظر یکی از روشهای قدیمی تدوین است و دیگر جذابیت گذشته را ندارد.
بعد از آن نوبت کارکترهای اصلی داستان است که به روایت ماجرا بپردازند. اما این روایتها کاملا با تصاویر انتخاب شده مطابقت دارد، نحوه استفاده از کادرها کاملا اصولی است.
حرکت دوربین از نمای داخلی یک کلاس به سمت نمای خارجی که کلِ روستای محاصره شده در سیل را نشان میدهد و پس از آن پلانی که ورود دوربین به خانه دبیری را نشان میدهد که در ابتدا تنها صدایش را داریم همگی باخوشسلیقگی انتخاب شده و نشان میدهد که کارگردان این مستند زبان سینما را به خوبی میشناسد.
روایتها دقیق است، اما در برخی جاها مخاطب ارتباط دو راوی را درک نمیکند. استفاده حساب شده از تصاویر آرشیوی از دیگر نقاط قوت کار محسوب میشود. برخلاف بسیاری از کارها که پایانشان کاملا عجلهای تمام میشود، اما در اینجا خط داستانی ماجرا که از ابتدا شیرینی و سپس تلخیهای زندگی را روایت کرده بود فراموش نمیشود، برای همین است که مجددا در پایان داستان کارگردان به سراغ زیباییهای زندگی رفته و بچههایی را نشان میدهد که دور هم جمع شده و هر چند دیگر از لباس عروس و کفش ورزشی شان خبری نیست اما همچنان به آینده امید داشته و لبخند میزنند.
از برتریهای این کار میتوان به «آن» بودنش اشاره کرد یعنی کارگردان به خوبی زمان را میشناسد بنابراین فرصت را از دست نداده و کار خوبی را به ثمر میرساند کاری که حال و هوایش کاملا با مستندهای دیگری که راوی قصه سیل هستند متفاوت است، حتی کمک جهادگران و روحانیون به صورت کلیشهای مطرح نمیشود بلکه در بطن ماجرا است. انتخاب نام داستان که برگرفته از “کلک” ی است که با آن مردمِ محاصره شده در روستا را نجات میدهند، انتخابی بجا و دقیق است.
نویسنده: نسیم اسدپور
کپی برداری و نقل این مطلب تنها با ذکر نام بلاگ سینمامارکت جایز می باشد.