فیلمهای کوتاه از جهات مختلفی دارای اهمیت هستند. یکی از این موارد هزینه تولید فیلم کوتاه است. این فیلمها عمدتاً با بودجهای اندک و با عوامل محدودتری نسبت به فیلمهای بلند ساخته میشوند. نکته مهم دیگری که در این نوع از فیلمها حائز اهمیت است، مدت زمان فیلم است. فیلمهای کوتاه همانطور که از اسم آن مشخص است زمان کمتری از فیلمهای غالب سینمایی دارند.
«در خود» روایت زندگیِ یک دختر اوتیسم به نام شادی و خانوادهاش است، هر چند با روایتی رو به رو هستیم که تلاش میکند علاوه بر نشان دادن زندگی شادی، ذهن او را هم به تصویر بکشد، اما تکیه اصلی داستان و فیلمنامه حول محوریت مادر خانواده میچرخد این دوگانگی باعث میشود که بیننده در همذات پنداری میان شادی و مادرش سرگردان بماند. بازی خوب بازیگران از نقاط برجسته فیلم است، اما روند فیلم به گونهای است که بنظر میرسد چنان چه به این موضوع به صورت فیلمی مستند پرداخت میشد به مراتب میتوانست تاثیر بیشتری داشته باشد.
فیلم نسبت به روایتش زمانی طولانی دارد و هر چند دارای جذابیت و کشش اولیه است اما عدم داشتن نقطه عطف و همچنین یکنواختی آن، باعث شده تا داستان نتواند تا پایان این جذابیت را حفظ کند.
«پشت ابرها جاییست» نام فیلمی است داستانی که اتفاقا بزرگترین ضعف آن نداشتن داستان است، شخصیت پردازیها ضعیف و پیام خاصی در فیلم وجود ندارد به جز چند جملهای که از پدربزرگ میشنویم و اتفاقا به دلمان هم نمینشیند دقیقا مانند نصیحتهایی است که حتی در زندگی روزمره نیز جوانان، از این گونه بیان مستقیم و کلیشهای فراری هستند.
این فیلم حرف و پیام خاصی برای گفتن ندارد، برخلاف فیلمنامه ضعیفش، فیلم از کارگردانی خوبی برخوردار است و همین باعث شده است تا «پشت ابرها جاییست» تنها به مثابه آلبوم عکسهای زیبا از طبیعت خطه شمال باشد، زیرا پلانها و کاردهای زیبای فیلم به کمک روایت داستان نمیآیند، در طول داستان هر لحظه منتظر یک تغییر هستی اما در نهایت در همان انتظار، تیتراژ پایانی فیلم ظاهر میشود، بدون آن که دستآورد خاصی داشته باشد.
پلانهای طولانی «برگهای شمعدانی» بیننده را به یاد فیلمهای دهه ۶۰ میاندازد، داستان یکنواخت اما شخصیتپردازیها خوب است، زنی برای آن که بچهدار شود سبزی پاک میکند، پول پسانداز میکند تا هزینه دوا و درمانش را بدهد، همسایه آنها لال است اما پسر کوچک، زیبا و سالمی دارند. دقایق بدون فراز و فرودی خاص میگذرد، اما در دقیقه آخر ورق برمیگردد. برای مرد خانه مشکل مالی پیش میآید و زن مجبور میشود برای حل مشکل همسرش تمام پسانداز خود را به مرد هدیه دهد. اینجا داستان ضربه اصلی خود را میزند، فداکاری زنی که در آرزوی فرزند است برای مرد زندگیاش، فداکاری زن زمانی خود را بیشتر به رخ میکشد که پلانی نشان داده میشود که در آن دو استکان در کنار هم قرار دارند اما زن تنها برای شوهرش چایی میریزد و استکان خودش خالی میماند، چایی میریزد و بعد اسکناسها را به او میدهد، این پلان نمادی است از فداکاری یک زن آن هم در ازای نرسیدن به آرزوهایش.
در پایان پسر همسایه برای دیکته نوشتن به زن قصه مراجعه میکند، به این ترتیب تا حد اندکی غم از دست دادن پساندازی که برای بچهدارشدن کنار گذاشته شده بود، تسکین مییابد. پلانهای طولانی و کادرهای تکراری و بدون خلاقیت از بارزترین ویژگی منفی «برگهای شمعدانی» و ضربه آخر که حاوی پیام زیبای فیلم است از نکات مثبت آن است.
نویسنده: نسیم اسدپور
کپی برداری و نقل این مطلب تنها با ذکر نام بلاگ سینمامارکت جایز می باشد.