آیا باید «مسخرهباز» را دید؟ (تا پایان نوشته صبر کنید) صحبت از قاعده و قانون در سورئالیسم و پستمدرنیسم سینمایی مانند یافتن سوزن در انبار کاه است؛ هرچند گذاره فوق بر حکمت مطلقه «جوینده یابنده است»، خدشهای وارد نمیکند. به زبان ساده خودمان، بگردید در بینظمی، نظم هم پیدا میشود. حرف از سورئالیسم که به زبان میآید، بیاختیار ذهنمان به سمت بونوئل و آثارش متبادر میشود. بونوئلیسم یعنی بونوئل در میان بینظمیها، قانونگریزیها و سیالیت جهان پستمدرن، قوانین خودش را حکمفرما میکند، بر موج خروشان بیقانونی سوار میشود و حکومت سینمایی خود را به راه میاندازد؛ همان نقطهای که همایون غنیزاده از آن ضربه میخورد. چه باک از ارجاع به بونوئل وقتی همایون غنیزاده از یک آرایشگاه (سلمانی آقا جان، سلمانی؛ آرایشگاه، زنانه است.) به لئون و کازابلانکا ارجاع میدهد. بیایید به جای کجخلقی، کمی تحلیل کنیم! غنیزاده را از تئاتر و با تئاتر میشناسیم؛ مردی که تم تئاتری خود را اینبار به دریچه دوربین سینما سپرده است. عده زیادی از منتقدان چنین سلیقهای را به تندی نقد کردهاند. بگذارید کمی منتقدان را به چالش بکشیم و بعد نزد جناب غنیزاده بازگردیم. اساسا هر آنچه که از دریچه دوربین سینما به سمع و نظر مخاطب میرسد، هر چیزی که دکوپاژ میشود سینماست؛ تم تئاتر، سینمایی بودن یک اثر را زیر سوال نمیبرد؛ هر کس از منتقدان رفرنسی از بزرگان سینما بیاورد که تم تئاتر موجب سینماگسیختگی یک اثر میشود، ابتدای ستون هفته بعد از او عذر خواهی میکنم. (به سبک همایون غنیزاده به فیلم جذابیتهای پنهان بورژوازی بونوئل ارجاعتان میدهم). (نکته این بنده، سید سجاد
حسینی، به عنوان نویسنده دیگر این ستون با افاضات دوست عزیزم امیر
داسدار در بابِ رابطه تئاتر و سینما سخت مخالف هستم. هر آن چه از لنز دوربین ثبت میشود، صرفاً تصویر متحرک است و نه سینما! بگذریم...) مسخرهباز غنیزاده با قدرت و صلابت آغاز میشود. وی در سناریو یک پلات مشخص را انتخاب کرده و آن را بر اساس یک موتیف بنا میکند: «مگه نمیگم تو این مُغازه حرفهای خوب بزنید». جملهای که سیکلی مشخص را به وجود میآورد. حرفهای خوب و بد و اتفاقات روزمره در یک سلمانی مردانه که کاراکتر «دانش» را از رویاپردازیِ خود بازمیدارد. این تکرار گسیخته، جذاب و دلنشین است. (مجدداً بنده، سید سجاد حسینی، مخالف هستم. اولاً این که کدام کاراکتر؟ و دیگر نکته این که چرا او تا این میزان خیالپردازی میکند؟ آیا از عقدههای کودکیاش نشات میگیرد یا ناکامیهای دورانی جوانیاش؟ نخِ این مهرههای از هم گسیخته و پاره پاره چیست؟ چطور میشود از فیلم علی حاتمی به مایکل کورتیس میرسیم؟ مبنا ندارد! بگذریم) نریشنهای دانش و بازی بسیار خوب علی نصیریان و بعضا خوب حمیدیان و ابر، ناخودآگاه خنده بر لبهای مخاطب را به همراه خود میآورد. همهچیز به خوبی پیش میرود تا اینکه نویسنده به یکباره پلات و موتیف مشخص خود را رها میکند و در بینظمی منسجم خود، آشفتگی به وجود میآورد.( حسینی: بله موافقم) به یکباره مسائل جاری در آرایشگاه به حاشیه رانده میشود و علایق سینمایی کارگردان (حسینی: یا بهتر: علایق یک فیلم بازِ آماتور) جای آن را میگیرد. ارجاعهای بیمورد به حدی زیاد میشود که ساختار فیلمنامه را بر هم زند: تیراندازی به سبک رمبو، کشتوکشتار و خونریزی، آمدن سیل و زلزله و پیدا شدن سر و کله کاراکترها بیحساب و کتاب (رضا کیانیان با بازی بدِ همیشگی). همانطور که آقای غنیزاده رخ مارلون براندوی وطنی به خود میگیرد، یک جایزه را میپذیرد و دیگری را نه، ما هم به خود اجازه میدهیم تا آشفتگی بر پایه اصول را بپذیریم و عدم انسجام بیعلت را به تیغ نقد بسپاریم. بازی خوب بازیگر به جای خود؛ استاد علی نصیریان را با چند تکه چوب خشک به هرکس بدهیم، میتواند فیلم سینمایی بسازد؛ (ارجاع به سر الکس فرگوسن) ارجاع آخر را هم بگذاریم برای یک خواننده مبتذل: «حالا همه بیاین وسط مسخرهبازی». آیا باید فیلم را دید؟ تا به این جا، جواب منفی است. بگذارید کمی جلوتر برویم. در این میان فیلم، یک فیلمبرداری درخشان دارد از علی قاضی. (و به نظر نگارنده بهترین فیلمبرداری جشنواره فجر دوره پیشین) البته آقای کارگردان زیاد به خود نگیرد، این تشخص بصری صرفاً از جانب فیلمبردار است ربطی به کارگردان ندارد. این بار با فیلمی با فیلتر زرد طرف نیستیم؛ نورپردازی و بعدتر طراحی صحنه، پلاستیک فیلم را چشمنواز ساخته است. تدوین فیلم ضربهای اساسی به کار وارد آورده. با سریع کردن فریمها نمیتوان جنبه فانتزی اثر را غنا بخشید. (البته از این نظر که ریتم این اثر کشدار را تا حدی سریعتر میسازد، جای تحسین دارد) و ایضاً بازی علی نصیریان که به فیلم قوت بخشیده است. فیلم را ببینید! مطالب برگزیده...
ما را در سایت مطالب برگزیده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : جواد رمضانی بازدید : 396 تاريخ : چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت: 19:28