آشنازدایی اینجا اتفاق میافتد که بدانیم یکی از مسئولان کشتار بیرحمانه میلیونها انسان، میتوانست میلیونها انسان دیگر را نیز به خاک و خون بکشد اما با اعمالنظر او، از مرگ آنها جلوگیری شد. چه پارادوکس هولناکی! با دیدن مستند «غبار جنگ» دائم در حال محک خوردن با این قضاوت پارادوکسیکال هستیم؛ اینکه مسبب مستقیم مرگ دو میلیون ویتنامی، یک جایی تلاش کرد تا جنگ اتمی دیگری بعد از جنگ ژاپن در کوبا اتفاق نیافتد و در میمانیم که برایش بنای یادبود بسازیم یا دائماً نفرینش کنیم. مستند «غبار جنگ» چنین رویکردی دارد. چیزی که به دلیل اعمال حالتهایی مختلف از «زاویه دید» در طرح کلی مستند محقق شد.
مک نامارا، کسی که مهمترین ابزار گفتگویش اسلحه بود و در مرگ میلیونها انسان نقشی کلیدی ایفا کرد، حالا در ترحم برانگیزترین حالت، روبروی دوربین نشسته است و با ما حرف میزند. مستند «غبار جنگ» مثل این میماند که هیتلر ۱۰۰ ساله را هم اکنون در کوچهای در برلین ببینیم که با تکیه بر عصایش ایستاده و با لبخندی بر لب، بازی کودکان کوچه را تماشا میکند و به خودمان میگویم آیا همان تنفر دوران جنگ دوم جهانی را نسبت به او را داریم یا نه؟! اینجا در مستند غبار جنگ، ترحم با پوشش پیری و پشیمانی، در قالب شخصیتی تاریخی که قصاب ویتنام میشناسندش، نمایان میشود.
رابرت مک نامارا وزیر دفاع سابق آمریکا و طراح جنگ ویتنام در سمت وزیر دفاع و سرباز کهنهکار جنگ جهانی دوم در ژاپن و شاهد و ناظر و مسبب مرگ میلیونها نفر در خاور دور، حالا در قاب دوربین مستندساز، مثل عقابی بارانخورده و معصوم، نشسته و درباره فلسفه، تاریخ و انسانشناسی حرف میزند.
آنچه اینجا اهمیت دارد، زاویه دید مستندساز است. سه زاویه دید بسیار مهم تحت عنوان، اولشخص، دانایکل محدود و دانایکل نامحدود جذابیت روایی مستند را میسازد. مک نامارا خاطراتش را از تمام جنگهایی که در آن نقش داشته با تحلیل شرح میدهد و میگوید: «هرگز به سؤالی که از تو میپرسند جواب نده، بلکه به سؤالی که مایلی از تو پرسیده شود پاسخ بده!» این دیدگاه گرچه در پلانهای پایانی مستند از زبان مک نامارا بیان میشود اما در کل مصاحبه میتوان بازخورد آن را در محتوای پاسخها مشاهده کرد. سه زاویه دید کلیدی مستند که دلیل ایجاد امر پارادوکسیکال هستند اینگونه است:
۱. زاویه دید اولشخص که با آن مک نامارا با فرمت اتوبیوگرافی حقایق زندگی سیاسی و نظامیاش را شرح میدهد. تمثیل عقاب بارانخورده اینجا کاربرد دارد. مک نامارا کسی بود که با تغییر در ساختار بمبافکنهای آمریکایی در جنگ با ژاپن نیمی از شهرهای ژاپن را نابود کرد، عامل نارنجی در دوره او بر روی ویتنامیها پاشیده شد، طراح بسیاری از کشتارهای جنگهای پس از جنگ دوم، او بود و… اما او حالا پشیمان است. او با وجود تمام این پلیدی، بعد از جنگ ویتنام بهعنوان خائن از سوی دیگر نظامیها و سیاسیهای مخالفش در آمریکا معرفی شد.
۲. زاویه دید دانایکل محدود که افسار آن در دست مستندساز است و آنجایی که فیلمساز در تضاد با حرفهای مک نامارا، با استفاده از آرشیو و حتی فایلهای مکالمات تلفنی بسیار قدیمی او درباره تصمیمات نظامی، به افشاگری میپردازد. در این زاویه دید، مستندساز تنها از مستندات تاریخی بهره میبرد. به عبارتی اسناد فیلمیک و صوتی قابلاعتنا از آن دوران که مرتبط با موضوع مستند در آرشیو حکومتی آمریکا موجود است، در لابهلای مصاحبه با مک نامارا در اثر گنجانده میشود.
۳. زاویه دید دانایکل نامحدود که شامل تصاویر و تحلیل رویدادهای دوران جنگ است. اینجا مستندساز فارغ از نظر اتوبیوگرافیک مک نامارا و فارغ از مستندات تاریخی صوتی و فیلمیک، به تحلیل مستقیم روی میآورد. بهطور مثال مستند، تصاویری با ریتمی بسیار تند دارد از جنایات و آسیبها و آثار هولناک جنگهایی که شخصیت محوریاش در آنها نقش کلیدی داشت. چینش این تصاویر پشت سر هم به شکل غیرمستقیم، تحلیلی است از ذات جنگ که حالا هم مقتول و هم قاتل را در جایگاه ترحم قرار داده است. اینکه تصاویری پیدرپی و هولناک از کشتار را شاهد باشیم و ناگاه این ریتم تند از عکسها، جایش را به قابی ثابت از مک نامارا با چشمانی اشکبار بدهد، همان سویه زاویه دید دانایکل نامحدود است که مستندساز به واسطه آن مستندات تاریخی را رها میکند و خود دست به تفسیر و اعمالنظر میزند.
مستند «غبار جنگ» با این تکنیک از فضای خاکستری خارج میشود. دیگر، کاراکتر خونآشام سابق، سیاهوسفید نیست بلکه شخصیتی چندبعدی دارد. مک نامارا از خودش دفاع نمیکند که مسبب مرگ میلیونها انسان نیست، بلکه این مسئله را جزئی از ذات طبیعی انسان میشمارد. جنگ در مستند «غبار جنگ» امری معیّن و حتمی است. نه «مک نامارا» بلکه تاریخ است که در حال طی نمودن مسیر طبیعی خودش است. «شما نمیتوانید ماهیت انسان را تغییر دهید» جنگ نه فقط اشتباهی فردی بلکه جزئی از نقص ذاتی طبیعت بشر است؛ بنابراین مستندساز برای فیلمی مستند و تبدیل آنچه کاراکترش قبلترها در کتابی اتوبیوگرافیک بیان نموده بود، با اعمال این زاویه دیدِ متنوع، موفق عمل نموده است.
مستند «غبار جنگ» در خفا به این درونمایه میرسد که نهایتاً خوی انسانی حتی در شنیعترین انسان نیز وجود دارد و حالا با گذر زمان این خوی شنیع میتواند جلوی دوربین بنشید و بگوید اشتباه کردم. مستند سوژه عجیبی دارد.
از بیرون، ما میدانیم که کاراکتر محوری مستند ویتنام را نابود کرد و او کلاً شخصیتی است واقعی که با جنگ زیسته و بعدها با رویکردی مثبت و ضد جنگ به هستی نگریسته است؛ اما در درون، این مستند اصرار دارد بگوید تصمیمگیران جنگی در گذشته چه لطفی کردند تا حداقل برخی جنگهای احتمالی محقق نشود. اگر مک نامارا پلیدی بیشتری داشت شاید ۱۰۰ میلیون انسان را با جنگ سوم هستهای بین کوبا و آمریکا و شوروی میکشت نه این چند میلیون نفری که در آمار او ثبت شده است.
به این دیالوگ مصاحبه دقت کنیم: «مک نامارا: این نکته خیلی مهمه که در آخر ما شانس آوردیم اینکه جلوی جنگ هستهای گرفته شد خوششانسی بود. ما به جنگ هستهای نزدیک شده بودیم. اشخاص منطقی… کِنِدی آدم منطقی بود، خروشچف آدم منطقی بود، کاسترو آدم منطقی بود.» این سوژه جذاب در چنین مستندی با هماهنگی آرشیو و مصاحبهای رودررو به شدت قابلباور و تأثیرگذار عرضه میشود. مستندی که در آن شرم فرد به جای شرم تاریخ به خاطر جنگ به نمایش درمیآید.
کپی برداری و نقل این مطلب تنها با ذکر نام بلاگ سینمامارکت جایز می باشد.
مطالب برگزیده...
ما را در سایت مطالب برگزیده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : جواد رمضانی بازدید : 424 تاريخ : چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت: 19:28