و اینکه بالاخره بعد از مدتها استاد ریاضی نمره های میانترم رو اعلام کردن که من از شیش، چهارو بیست و پنج صدم شدم.که خب بد نیست.
قرار بود واسه ناهار بریم بیرون دانشگاه یکی دو تا خیابون اون طرف تر پیتزا بخوریم که حسش نبود و به جاش توی دانشگاه اسنک گرفتیم.که تجربه ی بسیار بدی بود. تقریباً همش کالباس بود.و من هیچ پنیر پیتزایی توی دهنم حس نکردم. ضمن اینکه نیم بیشترش نپخته بود.
خلاصه ساعت دو و نیم راه افتادیم به سمت خونه و تا الان من بیخودی توی تختم بودم و نه خوابم میبره نه حال انجام کارای دیگه [ به خصوص درس خوندن واسه امتحان دو روز دیگه] رو دارم. :)