راز تلخ خودکشی دختری با چشمان آبی

 به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، در این چند روز، خاطرات گذشته را در ذهنم مرور می‌کردم و اشک می‌ریختم. امروز خبر خوشی به من دادند. پزشک دخترم گفت حال او بهتر است و هوشیاری‌اش را باز یافته است. خدا خیلی رحم کرد که او به زندگی بازگشت. من و شوهرم زندگی خوب و قشنگی داشتیم.

متأسفانه او قدر خوشبختی‌مان را ندانست و از طریق یک دوست ناباب در دام زنی شیاد افتاد. این مسئله باعث شد اختلاف‌هایی بین ما به وجود بیاید و از هم فاصله بگیریم. من یکی‌دوماه قهر کردم و خانۀ پدرم رفتم و با وساطت بزرگ‌ترهای فامیل برگشتم. شوهرم هم تعهد داد که دست از کارهایش بردارد ولی، در کمتر از چند روز، فهمیدم او مواد‌ مخدر هم مصرف می‌کند. شوهرم نتوانست دست از خلاف‌کاری‌هایش بکشد و، دست آخر، از هم طلاق گرفتیم. من حضانت دخترم را که چشمان زیبا و آبی رنگ دارد را برعهده گرفتم و سر کار می‌رفتم تا بچه‌ام کم و کسری نداشته باشد. چند سال گذشت و دخترم قد کشید و بزرگ شد. در این مدت، بچه‌ام هرچه اراده می‌کرد برایش مهیا می‌ساختم، بهترین مدل کفش و لباس و اسباب‌بازی و ... .

اجازه ندادم هیچ کم و کسری داشته باشد اما همین محبت‌های بیش‌ازاندازه بلای جان بچه‌ام بود و من نمی‌فهمیدم چه اشتباهی می‌کنم. دخترم خیلی زودرنج و زیاده‌خواه بار آمد و گاهی دربرابرم سرکشی می‌کرد. یک روز دعوای مفصلی کردیم و گفتم: «باید به خانۀ پدرت بروی.». او هم رفت. یکی دو روز خبری از او نگرفتم. مثل اینکه با نامادری‌اش هم دعوا کرده بود و بعد تصمیم گرفته بود به زندگی خودش پایان بدهد. برای تکمیل تحقیقات پلیس، به کلانتری ۳۸ آمده‌ام. شوهرم اشتباه کرد و به سرنوشت بدی دچار شد. من هم اشتباه کردم چراکه محبت حد و اندازه‌ای دارد
رکنا
110

راز تلخ خودکشی دختری با چشمان آبی


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog