❤ تکونی + نامه ای برای 97.. D;

امممم.... خب درجواب سال۹۶خودراچگونه گذرانده اید بایدبگم که میتونست بهترازاینم باشه!خیلی بهترتر! تواسفند۹۵باکلی امیدوآرزوپاگذاشتم توفروردین۹۶! ولی یک فروردین ی جریاناتی پیش اومدک خیلی اعصاب خوردکن بود!باخودم گفتم اشکالی نداره!ولیدانگار راسته که میگن سالی ک نکوست ازبهارش پیداست! ولی خب ازبدیاش ک بگذریم خوبی وخوشیاییم بوده صددرصد! فروردین‌وک تبریزگردی باخانواده زنعمو اینا!وشلوغ بازیام! هنوزم آدم نشدم؟؟شایدم شدم!نمیدونم!ولی شیطنتم خیلی کم شده! مامان میگ خیلی بیشترازسنت میفهمی ورفتارمیکنی! ن بوخودا!هنوزم خلم!D: بعدشم ک مسافرتمون ب جلفاباکل فامیل!خوشگذشت انصافی!بجزی شبش ک فاکتورمیگیریم! اردیبهشتم ک امتحان تیزهوشان داشتیم ومن عین خیالم نبود!! درس نخوندنام طبق معمول! پنجشنبه هاتومدرسه موندنامون وخل بازیامون! خردادم ک ماه رمضون بودوامتحانا! بازم ریلکس بودنم!کاش الانم مثه پارسال بودم!بازم نمیخونم ولی فشاری ک رومه!خیلی بده! ومهمونیامون!افطاریا!تاصب بیدارموندنا!نقاشی کشیدنا!واسترس داشتن برا ی چیزی!حال خرابیاوغیره! بودن فاطمه خیلی خوب بود!انرژی مثبت جان!فقط دورشدیم ازهم!کاش نمیرفتن تهران! بعدشم ک نوبت تیرماهه!تولد مامان وبابا!دادن کارنامه هامون!بیرون رفتنابادوستام!چقدشادبودیم!ومسافرت شمال!ک بازم اعصاب خوردی داشت! وهمچنین استرس بیشتربرا اونروز!=) وامتحان نمونه!ی درصدم امیدنداشتم تیزهوشان قبولشم ولی حس کردم نمونه میتونم قبولشم! و اون روزی ک توباغ بودیم!صبش نتیجه های تیزهوشان وگذاشتن!ولی انقدناامیدبودم نرفتم سایت‌‌‌!ساعت یازده شب گوشیه داییوکش رفتم ورفتم توسایت!ی لحظه شوکه شدنو بعدجیغ زدن!پابرهنه دوییدن توحیاط!تبریک همه! پوکربودن مامانD:وبقیه مسایل! مرداد ماهم که تو اووووج استرس گذشت!کلاسای مدرسه!وروز اعلام نتایج! وقهرکردن بابا!وناراحتیام! البته۱۴همم ک تولدم بود!سوپرایزمامان!البته فهمیده بودم!ولی خیلی ارزش داشت برام! هیچوقت اون صحنه یادم نمیره!خیلی عجیب وغریب بود!همه داشتن از۱۵میشمردن تاشمعاروفوت کنم!منم داشتم آرزو میکردم!همون همیشگی!تااینکه ی لحظه چشم توچشم شدم باثنا!فهمیدحرف دلمو!کم مونده بودهمونجابشینم گریه کنم!ولی طبق معمول انقدخل بازی دروردم کسی نفهمید! بعضی وقتابازیگرخوبی میشم! واون روزنحس درست۴روزبعدتولدم!وسط مهمونی! وبعدش وبعدش! شهریورم ک ترجیح میدم راجع بش حرف نزنم... جزتولدثنا! ک خوش گذشت! وبعدش مهرماه!سال تحصیلی جدید!مدرسه جدید!دوره جدید! کلی استرس داشتم!درگیری بادبیرا والبته پیداکردن دوستای جدید! بامعرفت وخوب! درست زمانی ک خیلیا تنهام گذاشتن!وجودش ی نعمت بود واسم❤️ آبان ماهم ک میگذشت وتصمیمایی ک میگرفتم ونمیتونستم عملی کنم!دلتنگیا! آذرو دیم ک کلا ب درس وامتحانا گذشت!ودرگیری بایک عدد کنه! والبته حال روحیه بدم!ک روجسمم تاثیرگذاشت! وامابهمن ماه! تولدانیس وبیرون رفتنامون!خوش گذشت واقعا! ودیگرمسائل! واسفندی ک توشیم!اتفاق خاصی نیوفتاد تااین لحظه!بجزدرس وامتحان! خیلی چیزارو جا انداختم !ولی واقعاخیلی زودگذشت!اما توهمین مدت خیلی بزرگ تر شدم بنظرم!خیلی چیزایادگرفتم!باخیلیاآشناشدم!خیلیاروبیشترشناختم! هرچقدمیخوام مثبت نگرباشم نمیشه!درکل زیادم خوش نگذشته بم امسال! ولی بازم میگم خداروشکر!میتونس بدتر ازینم باشه! وخیلی احساس بی مصرف بودن دست میده بم!چون هیچ کارمفیدی نکردم! تنهاچیزی ک خوشحالم میکنه اینه ک بعضیامیگن انرژی مثبت میدی بهمون! ولی‌خب شایداکثراشماهم چین فکری نکنین!من معمولاهرچقدرم ک ناراحت باشم بازم شادم!امااینجازیاد ن!چون تنهاجاییه که تخلیه میشم!وکسی زیاد کاری بم نداره!خلاصه ک شرمندتونم اگ انرژی منفی بودم همش! درکلامیدوارم ک سال بعد!سال۹۷!سال خوبی باشه برامون!هم برامن!هم براشما! وقسمتی ازاین خوب بودنه دست خودمونه!امیدوارم ک ازپسش بربیام!

❤ تکونی + نامه ای برای 97.. D;


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog