داستانک
داستانک
مردی رفت دکتر. در معاینه، بازرسی از راه رسید و از دکتر خواست که مدارک نظام پزشکی او را بنگرد.
دکتر بازرس را کشیدکنار و مبلغی گوشهی جیب بازرس نهاد. و گفت: «من دکتر واقعی نیستم. شما این پول را بگیر و بی خیال شو.» بازرس پول را گرفت و رفتنا که از در خارج میشد. مریض یقهاش را چسبید و اعتراض کرد. بازرس گفت: «منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی تو که مریضی میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی!»
مریض لبخند تلخی زد و گفت: «اتفاقا منم دفترچهام برای یکی دیگه اس!»
حالا حکایت ماست.
هرکدوم یه جور آلودگی داریم، تکلیف جامعهی سالم را تو بگو!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |