بهانه ی بیست و پنجم
بهانه ی بیست و پنجم
داستان امروز مورد تأیید بود. عالی نبود اما خوب بود. داستان خنگول رو به خاطر می سپارم البته نه به اندازه ی بقیه ی داستان هایی که به خاطر سپردم.
امروز به نتیجه ی دیگه ای رسیدم. شاید من زیر سایه ی داستان های خوب قبلیم هستم که خوب نمی نویسم. من وقتی یه داستان خوب می نویسم نباید زیر سلطه ش قرار بگیرم. باید فراموشش کنم و برم سراغ بعدی. مثل این که هیچ وقت اون داستان خوب رو ننوشتم.
گاهی فکر می کنم من داستان های خوبم رو خلق نکردم. اونا منو خلق کردن. اونا این شخصیت جدید منو خلق کردن. منو شخصیت پردازی کردن. در واقع شخصیت مغروری بهم دادن.
متأسفم (از خودم)
امروز به نتیجه ی دیگه ای رسیدم. شاید من زیر سایه ی داستان های خوب قبلیم هستم که خوب نمی نویسم. من وقتی یه داستان خوب می نویسم نباید زیر سلطه ش قرار بگیرم. باید فراموشش کنم و برم سراغ بعدی. مثل این که هیچ وقت اون داستان خوب رو ننوشتم.
گاهی فکر می کنم من داستان های خوبم رو خلق نکردم. اونا منو خلق کردن. اونا این شخصیت جدید منو خلق کردن. منو شخصیت پردازی کردن. در واقع شخصیت مغروری بهم دادن.
متأسفم (از خودم)
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |