غریبه ای هست
غریبه ای هست
در من
غریبه ای هست
که هنوز
با صدای هر زنگی
از خواب تو می پرد ...
صدای نم نم باران
کابوس هایش را
آشفته می کند...
هیاهوی باد
و غارتگری اش را
تاب نمی آورد
و خش خش برگ ها
کلافه اش می کند ...
در من
بیگانه ای نفس می کشد
که تنها
به قرارهایی فکر می کند
که قرار نیست
هیچ وقت با تو داشته باشد ....
در من
غریبه ای هست
که تنها
با تو آشناست .....
غریبه ای هست
که هنوز
با صدای هر زنگی
از خواب تو می پرد ...
صدای نم نم باران
کابوس هایش را
آشفته می کند...
هیاهوی باد
و غارتگری اش را
تاب نمی آورد
و خش خش برگ ها
کلافه اش می کند ...
در من
بیگانه ای نفس می کشد
که تنها
به قرارهایی فکر می کند
که قرار نیست
هیچ وقت با تو داشته باشد ....
در من
غریبه ای هست
که تنها
با تو آشناست .....
بهنام_محبی_فر
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |