مصاحبه ۲
مصاحبه ۲
احساس میکنم مصاحبه رو رد میشم. نه بخاطر رقبا یا بخاطر کافی نبودن اطلاعات. مطمئنم یه جا وسط جواب دادن سوالا احساساتی میشم، بحث از دستم در میره، و شروع میکنم به فحش دادن به ادبیات داستانی و استادام و محرومیت های تحصیلی که این چند وقت داشتم. بعد یه لبخند ملیح بهم میزنن و مصاحبه تموم میشه و برمیگردم با کنکور ارشد یه خاکی به سرم بریزم. مطمئنم به چرت و پرت گفتن میفتم. هر چی توی ذهنم سوال ها و جواب هارو تمرین میکنم آخرش میبینم دارم به یکی این وسط فحش میدم و بحث از ادبیات خارج شده. استادهام میگن باید تا وقتی بهت نگفتن "بسه" حرف بزنی و ساکت نشینی. اما شاید بهتره دهنمو ببندم. خدا بخیر بگذرونه.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |