میگوید برو ..
میگوید برو ..
دوباره خراب شد ... دیشب الهام دوباره شکست به بدترین حالت ممکن ..
مهرداد گفت تلافی بود
یعنی تمام این دو ماه ... هی الهام ییچاره ...
واقعا تلافی بود ؟ من باور نمیکنم یعنی باور نکردنش برام راحت تره ..
بد بود این چند روز و دیشب کابوسی بود برای خودش...
مهرداد عصبانی بود و من هم عصبانی تر ... خسته شدم از سکوت همیشگیش ... و او هم خسته شد از حرف زدندهایم
حالا حساب کن چه میشود ...
منو بد قضاوت میکنه مهرداد... حالت بد بوده میفهمم باشه ...اما عزیزم تو که مرا بخشیده بودی میفهمی ؟؟؟
یادت نیست ؟ گفتم مهرداد چرا ما هر چی بززگتر میشیم اون 5 سالی که اولش باهم وعده کردیم کمتر نمیشه ؟؟ ... وتو هر با رمنو وا کردی از سر خودت ..
یک بار محکم میگفتی بیجا میکنی...ها؟؟
نمیدونم الان مهرداد از نرفتنم ناراحته واقعا؟؟؟
بی انصاف تو کی حال منو فهمیدی .... ؟؟
حالم خوب نیست
فقط یه چیزی مهرداد تمام این دو ماه نقش بازی کردی وافعا تلافی !!!؟؟؟؟ این منو دیونه میکنه
من باور کرده بودم تمام لحظه ها رو ....