خیلی جالبه :))))) !
خیلی جالبه :))))) !
چقدر بارون اومدُ ما به خاطر کار تو ُ اینکه وقت نداشتی هی نتونستیم زیر بارون قدم بزنیم !
چقدر من حرص میخوردمُ تو هی میگفتی عزیزم غصه نخور، بارون پاییزی قشنگتره، ترم بعد همش با هم زیر بارون قدم میزنیم !!
و حالا من رفتم رو تخت بالا ُ صدای آهنگ رُ زیاد کردمُ داشتم اون خیابون رُ نگاه می کردمُ برای آخرین بار خاطراتمون رُ مرور می کردم که احساس کردم داره بارون میباره ! دستم رُ گرفتم بیرونُ چند قطره بارون ریخت رو دستم ُ من نمیدونم چم شد که یهو خودمُ پرت کردم پایین از رو تخت !!!
ذوق کردم ازینکه بارون اومد تو این هوای گرم ؟!
دلم آتیش گرفت که طبیعت هم داره بهم دهن کجی میکنه ُ بازم وقتی نیستیُ رفتی برا همیشه بارون داره میباره ؟!
یا غصه خوردم که دل آسمونم گرفت ؟! ...
اما الان دارم میخندم به کار دنیا ... !!
# " م " !
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |