یا که تنها تر می مانی
یا که تنها تر می مانی
می بردم تشویش آن از سویی دیگر
در برم صدای جنون می خواند
که ای خسته تر از تنهایی
یک بار دیگر قلیان کن شعرت
خط بزن جنون خسته تر از تنهایی را
ترس از زندان تنهایی
می بردم سوی شفاء
می نوشم از بزم تشر های
خسته تر از جنون تنهایی
یکی خسته در این دشت نمی ترسی
که آهوی ختنت بشکند پیمان
یا که نمی ترسی
انگ دیوانگی بشکندت از پای
یا که نمی ترسی آه من هر شب
بردارت از خط یک سویه تنهایی
یا که نمی ترسی بزم شیرین
نا امید گرداند
در این سیر گردابی
یکی عاشقی کنی اسحاق
از ین گرداب تنهایی
درختم تناور شد
یارم هست بر گردابی
نگران رمه مباش که این چوپان
هر که را که داده است برداشتست
یا که بردارد
رسوایی گراب تنهایی
یکی عاشق می کنی ای دل
تا که نمانی بر تنهایی
یارم از این رسوایی
تنهاتر از این می مانی
یا که هر شب و هر روز
ذکر دعایم این باشد
ای خدا نگر بر جانان
یا که بر من مهتابی
می درخشی از هر سو
ای پاره تن حیدر
یا که هر شب بی تو
خسته ترم از تنهایی
من نمی دانم
نهایت راه به کجا برگردم
یا که می دانم رسواتر از این تنهایی
دل خنک نمی گردد
از این همه تشویش
یا من تنها می مانم
یا که تنها تر می مانی