ستونی از تناقضات
ستونی از تناقضات
صبح از خواب بیدار شدم لابلای بیست تا کتابی که دیشب داشتم مرتب می کردم و آخر قیدش رو زدم و همانجاولو شدم. بعد که بیدار شدم رمان «همسایه ها»ی احمد محمود توی بغلم بود و مرشد و مارگاریتا زیر پام و کتاب « اسکیس و راندو در 13 فصل» بالای سرم.
الان همه شان را روی هم گذاشته ام یک ستون قد خودم از کتاب ها درست کرده ام. بازهم رغبتی برای مرتب کردنش ندارم.همین شنبه توی لپ تاپ جدید فایل های قدیمی را مرتب کردم و فکر می کنم در یک هفته دوبارمرتب کردن زیادی است. ستون را گذاشته ام بغل میز. هروقت از کارکردن با سیستم خسته می شوم یک کتاب برمیدارم و ورق می زنم. یک بار vocabulary builder دفعه بعد « طراحی فضاهای شهری سرزنده » و بار دیگر « اصول داستان نویسی»... یک ستون از تناقضاتم کنار خودم درست کرده ام تا به من دهن کجی کند.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |