اسنفد من!!
اسنفد من!!
"زندگی کردن من مردن تدریجی بود...آنچه جان کند تنم،عمر حسابش کردم"
حالم بدجور گرفتس!کلا خوب باشم جای تعجبه واقعا!چه به روز خودم دارم میارم؟آینده ای که جلو چشمام داره نابود میشه!زجر کشیدن وپشت کنکور موندن!!خدایا میشه خواهش کنم این بلا سرم نیاد؟میشههههه؟؟؟چرا زندگی اینقدر سخت شده؟یه آدم دیگم!!اوووف چقد بده!چقددد بده!چقددددد بده!!ازت متنفرم ق!تمام احوالاتم تقصیر توعه بخدا تقصیر توعه!من نمیتونم با کسایی ک فازشون کنکوری نیست سر یه کلاس باشم!نمیتونم با سومیا سر یه کلاس باشم!چرا هیشکی اینو درک نمیکنه؟چرررراااا؟؟؟الان مدرسه تعطیل شده ولی جناب ق از سه شنبه تا پنج شنبه کلاس فیزیک گذاشته!آخه من دیگه وقت درس خوندن دارم با این اوضاع؟نه واقعا میخوام بدونم!!حالا بهشم بگم میگه به ضرر منه به سود تو!بدم میاد ازت!خیلی!!نمیخوام هی بهم بگی خانوم شیرزاد وبخندی!نمیخوام هی بگی بگو واقعاااا!نمیخوام بهم نگاه کنی!نمیخوام باهام حرف بزنی!نمیخوام ببینمت!نمیییییخووووام بر خلاف تمام هفته های ک روزشماری میکردم تا کلاست برسه!الان آرزو میکنم هیچ وقت نیاد!تو چیکار کردی بامن؟؟نمیخوام باهام شوخی کنی!نمیخوام به شوخی وقتی تاریخ میزنی بگی آی دیدی اسفندم تموم شد تو هیچی نخوندی قبول نمیشی بعدم بزنی زیر خنده!واقعا نمیخوام بفهممممم!!!دوست ندارم!هیچی!!
وای خدا کمکم کن!حرفایی ک به شوخی زد همش رو مخمه!صدبار بهش گفتم با من شوخی بیجا نکن!خدایا کمک کمک کمک کمک کمک کمک کمک!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |