خاطره بدشانسیم
خاطره بدشانسیم
من و یکی از دوستام برای جشنواره خوارزمی محور دستسازها انتخاب شدیم و کارمون رو فرستادیم..بعد از گذشت تقریبا یک ماه به ما گفتن که باید بریم برای اراِیه کار بریم مدرسه اندیشه خلاصه با معلم ورزشمون رفتیم و رسیدیم جلوی در اتاق داورها و نوبتمون رسید و رفتیم تو...
توضیح کارها که خیلی خوب بود و داور ها کملا راضی بودن .موقع امتهان کاربود که شانسم زد بالا...
ماشین حرکت نکرد و داورها بهمون وقت دادن درستش کنیم. فهمیدیم که چون ماشین یک ماه کار نکرده باتری هاش خوابیده.اومدیم باتری رو عوض کنم که دیدیم چپسپ بدجور رفته تو محفظه باتری و خلاصه با هزار بدبختی درش رو شکوندیم و باتری سوپر انداختیم و ماشین حرکت کرد و لازم به ذکره که جزو 5کار اول شد و قرار شد بین اونو 5تای دیگه یکی رو انتخاب کنن و بفرستن منطقه.
کلام اخر:همیشه دلیل خراب شدن کار ها صرفا بد شانسی نیست و همه جا یک دلیل منطقی وجود داره که باید اونرو پیدا کنی.شانس یه غول ساختگی که انسان ها همشون اون رو مانع پیشرفت خودشون میدونن و هیچوقت فکر اینرو هم نمیکنن که دلیل اون چیه...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |