انسان نازنینی بود ...
انسان نازنینی بود ...
علی حاتمی درگذشت، روز یکشنبه، بیست و دوم آذرماه نود و چهار، علی حاتمی درگذشت. ظهر بود و بعد نماز که آماده می شدم تا در جلسه ی ستاد شعر اشراق شرکت کنم که برادرم سید ابوالفضل زنگ زد، خیلی با شتاب انگار تماس گرفته بود که نشود کس دیگری به شکلی نامطلوب این خبر را به من بدهد. گفت: علی حاتمی حالش خوب نیست... انگار سکته کرده است... دکترها قطع امید کرده اند و خب دیگر لازم نبود ادامه بدهد بی آنکه بگوید علی حاتمی از دنیا رفت، گفتم انا لله و انا الیه راجعون. از شما چه پنهان تا این خبر را شنیدم، خیلی از موقعیت ها و زمان ها و مکان ها و افراد برایم معنایی تازه یافت. لابد برای شما هم پیش آمده باشد. اینجور مواقع فکر می کنید به آخرین دیدارها و آخرین گفتگوها و خاطرات خوب و بد. در آن لحظات به روز جمعه ای فکر کردم که مرا به حرم رساند با آن پرایدش که آن روز هم حکایتی دارد که باید جداگانه به آن بپردازم... در آن لحظات فکر می کردم به شب قبل از وفاتش که زنگ زد و مطلع غزلی را که بنا بود تکمیلش کند را خواند و نظرم را خواست و من هم گفتم قافیه ی [مدارها] بهتر است در بیتهای بعد باشد. مثل همیشه گفت به نظرت غزل خوبی میشه؟ و من هم مثل همیشه گفتم روش کار کن ...کار خوبی میشه ... نمی دانم آن غزل را تمام کرد یا نه؟ شاید توی کاغذپاره هایی باشد که توی جیبهایش بود یا داخل سر رسیدی باشد که معمولا همراهش بود.
در آن لحظات که خبر را شنیدم و هنوز نرفته بودم به جلسه ی ستاد شعر اشراق، به خیلی زمان ها و مکان ها رفتم ... علی حاتمی مجموعه ی شعرش را داد به حوزه هنری مشهد تا چاپ شود و حوزه هنری مشهد شعرهایش را فرستاد تهران و تهران هم چاپ نکرد و مجموعه ی شعر شاعر خوب آیینی سرای خراسانی همچنان ماند و چاپ نشد تا شاعرش دار فانی را وداع گفت. کاش مجموعه شعر آیینی اش که آماده ی چاپ هم شده بود چاپ می شد. به من می گفت به آقای قزوه زنگ بزن تا مجموعه ی شعرم را حوزه هنری تهران چاپ کند و من هم زنگ زدم اما می دانستم این حوزه ی پر مشغله ی هنری تا بخواهد کتابی را تایید و چاپ کند عمرها به سر می رسد و همینطور هم شد. البته با این توضیح که کتاب تایید نشد بلکه تشخیص داده شد که قابل چاپ نیست. حالا نمی دانم چه کسی اثر را بررسی کرده بود و این شاعر خراسانی روزهای آخر عمرش از خانم راضیه رجایی خواسته بود تا فکری برای چاپ کتابش کند که ایشان گفته بودند شهرستان ادب هست اما سخت می گیرند. علی حاتمی سال نود و سه و امسال توفیق زیارت کربلا را داشت و علی رغم همه ی مشقت ها و سختی ها خوش برخورد و مهربان بود. هر کس در مشهد و خراسان می خواهد از علی حاتمی بیش از این بداند می تواند از سید ابوالفضل مبارز، ابوالفضل عصمت پرست، سید حامد حسینی راوش، سید مسلم موسوی جویای روحیات و خاطرات او شود که او را این چند سال اخیر بیشتر با این افراد دیدم. وقتی خبر درگذشتش را در فضای مجازی به محمد کاظم کاظمی دادم. بعد از اظهار تاسف اینگونه نوشت: انسان نازنینی بود. خدا رحمتش کند...
سید حسن مبارز