شيكاگو تا الرمادي
شيكاگو تا الرمادي
علي چندسالي بود كه مشغول تحصيل تو امريكا شده بود.دوره دكتري و فوق دكتري را سخت درس خونده بود و كمتر شبي بيش از٤ساعت خوابيده بود.ديگه استاد دانشگاه شيكاگو شده بود.چندسالي بود درگير پروژه اي بود كه هدف آن احداث پروژه هاي زيربنايي امريكا با حداقل هزينه و صرفه جويي حداكثري در بودجه تعيين شده بود.زحمات زيادي براي به نتيجه رسيدن اين كار انجام داده بود و نتايج خيلي مثبتي هم حاصل شده بود.مطالعه گسترده علي، سبب شده بود بودجه بندي امريكا در زمينه پروژه هاي بزرگ، صرفه جويي قابل توجه اي داشته باشد.يك روز صبح وقتي داشت با ماشين نقره اي رنگ خودش به سمت دانشگاه ميرفت، مثل هميشه راديو ماشين روشن بود.معمولا خيلي عادت نداشت به برنامه هاي تلويزيون و راديو توجه كنه اما اون روز يكي از شبكه هاي راديويي مشغول گفتن اخبار بود كه در بين اخبار خبري از شمال عراق گفته شد.خبر درباره حمله داعش در شمال عراق بود. خبرنگار محلي با مردمي كه به آنها حمله شده بود مصاحبه كرده بود.مادري داشت با صداي گريه و با زبان عربي فرياد ميزد..امريكا سرمايه ات را در چنگال وحشي ترين مردم گذاشتي تا شكم كودكان ما را بدرد؟اين سرمايه را براي سير كردن شكم هاي كودكان جهان صرف كن.كشور خودتو بساز كشور مارو خراب نكن. علي با شنيدن اين جملات انگار آوار جهان روي زمينش آمده. با خودش يك لحظه گفت تمام آن صرفه جويي هاي اقتصادي در امريكا، كه خودش در آن نقش موثري داشت، چقدر به آرامش انسان ها كمك كرده است؟تا اون لحظه فكر ميكرد تنها گناهش چرخوندن چرخ اقتصاديه كه كشور و مردمش را از داشتن داروها هم محروم كرده است.اما اون لحظه باري كه رو دوشش حس كرد فراتر از اين بود! دردش اين بود همه تلاش هاش همه صرفه جويي هايي كه به واسطه علم و تلاشش انجام داده بود اگه كمكي به كشتن مردم كرده باشه چي...اونروز اخرين روزي بود كه علي دانشگاه رفت.اخرين صحبتي كه سر كلاس كرد اين بود كه من بايد برم تا ببينم چه كرده ام با خودم. ماه ها بعد علي در حاليكه براي كمك به مردم جنگ زده شمال عراق رفته بود، در جريان بمباران جان سپرد.شايد اندازه يك اپسيلون تو ساخت اون بمبي كه سينشو دريد سهم داشت اما خيلي بيش از يك اپسيلون جبران كرد اون تمان اپسيلون هاي وجودشو گذاشت تا مردانه به پايان موقتش برسه
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |