شاید ...
شاید ...
من اومدم بابلسر رفتم همون جاهای همیشگی رفتم سی ساید ممد رو پیدا کردم ساعتها نشستم یک پاکت سیگار کشیدم شاید شاید و فقط شاید 1 لحظه از دور ببینمت ولی ...
جز اه چیزی نبود
رفتم یکی از اون سوییت هایی که قبلا رفتیم رفتم جایی که آخرین بار باهم زندگی کردیم نازنینم ولی پر بود رفتم یکی دیگه از همون جاها ... یادته؟ گلفام ...
هرگز یادم نمیره واییی چقدر یادت در دلم تازه شد عزیز دل ... افسوس افسوس و افسوس ...
فردا هم خواهم ماند با خاطراتم ....
شاید ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |