خواب زمین
خواب زمین
سکوت جاری میشود همچون شب که مینشیند پای شاخه های در آغوش هم خفته ی جنگل،نشسته ام در سکونی که والاترین سفر را آغاز کنم،ذهن به خواب میرود و از درونم سفری به سرزمینهای شکل گرفته در پشت ابرها آغاز میشود،از عمق امواج دریای دل پر میگشایم،میبینم پیله ایی افتاده بر خاک و پروانه ایی که در هماغوشی با نور، خورشیدی میگردد درخشان،ذکرها پروانه شده اند و تسبیح هستی ،قطره های بارانی که دانه ی اندیشه را از دل خاک میرویاند.جهان یکسره سرمست ،دست در دست منظومه ها به رقص و پایکوبی میسراید همصدا با نیلعبکی که از دور دست رقص هستی را مینوازد در نوای عشق،سکوت که به اوج میرسد پروانه ی دلم پیله ها را فروریخته و دل از مرکب های رو به کهنگی شسته ،بالهایش را نقاشی میکند با معانی عظیمی که در کلمه نمیگنجد و در نقش ،رنگ میگیرد از بی رنگی نور.سکوت در گذر از شاخه های خشک هستی من ،میسوزاند کهنگی عادتهایی که در تقلید جهل ،رو به فناست ،جوانه هایی میروید در دشت دلدادگی ،گویی رد گامهای تو مسیر چشمه ایست که رود را به مهمانی دریا میبرد .سکوت که میکنم لبانم گرم بوسه ی سجاده ایی میشود که عطر چادرنماز مادرم را در دل شب تا صبح به همراه میبرد تا خورشید را بهانه ایی باشد برای طلوع.دانه در سکوت از دل خاک رویید و در خواب هیاهوهای تهی غنچه پیراهنش را چاک زده رو به خورشید زیبایی را هدیه میکرد به خواب زمین
رضا 2/21