نوزاد است ولی باب الحوائج است... او ماه بنی هاشم است... او عباس است...
نوزاد است ولی باب الحوائج است... او ماه بنی هاشم است... او عباس است...
اطراف خانه ی علی علیه السلام پر است از جمعیتی که هر یک زنبیلی از جنس لطیف خرما به دست دارند و از سر و کول یکدیگر بالا می روند.
هر کس سعی می کند هرچه بیشتر و بیشتر خود را به خانه ی علی علیه السلام، نزدیک سازد.
بچه هایی که لباس های مندرس و پر از وصله و پیله و پینه در تن داشته و کفشی در پا ندارند، سعی می کنند خود را از لابلای دست و پای بزرگترها به جلو بکشند.
تعدادی زن و مرد و کودک زنبیل به دست هم، از دور به سوی جمعیت می دوند. همهمه و قلقله، کوچه را پر کرده است.
پیر مردی نابینا، عصا زنان سعی می کند از عرض کوچه عبور کند. با صدای ضعیفی می گوید: لطفا یک نفر به من کمک کند تا خود را به آن سوی کوچه برسانم.
اما کسی به او اعتنا نمی کند. همه می دوند و دوستان همراه خود را به دویدن و عجله کردن، تشویق می نمایند.
- بدو! عجله کن! دیگر دارد دیر می شود. ممکن است چیزی گیرمان نیاید...
لطفا به ادامه مطلب بروید.