حرف دل بعضیااااا
حرف دل بعضیااااا
دختری بودم به کنج خونه
آب میکشیدم من از رودخونه
ارزو داشتم که شوهر کنم
تل بزنم فرقمو یکور کنم
از خونه تاجر اومدند دیدندم
الحمدلله که پسندیدندم
مامان جون مامان جون
قرآنو بیار ردم کن
در خونه شوهههههرم کن
میدونی که من زمختم
باخارسو در میفتم
من عروسی زمختم
باخارسو در میفتم
ای خارسوی غرغرو
میخاستی پسر نزایی
که حالا عروس بیاری
حالا که پسر زاییدی
حالا که عروس اوردی
کل بزن وکل بزن
در دهنتو گِل بزن
خارسو=مادر شوهر به زبون اصفهانی
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |