با گذشت این سال ها رفت و امد هم به پارکینگ زیادتر شده و طبق معمول
در بین انها چند نفر مگس های دور شیرینی هم بوده و قبلا هم این مسله را
عنوان کردم به جز دو و سه نفری حق رفتن به روی بام را نداشته و کلید
گنجه های گوشه پارکینگ در دست خود حاج اصغر بوده و اب و دان دادن به
کبوتر های داخل انها به عهده حاج اصغر بود و کسی هم حق وارد شدن به داخل
خانه توری جلوی گنجه ها را هم نداشته در بین دوستانی که به پارکینگ می امدند
دو و سه مرتبه هم شادروان ایرج زاغی امده و حتی به روی بام هم رفته و از
نزدیک کبوترها رادیده و خیلی هم از کبوترها و روش کبوتر بازی رحیم عیسی بالا
خوشش امده و تعریف نموده از اخرین باری که ایرج خان به پارکینگ رفته چند ماهی
گذشته یک روز ما پیش حاج احمد بودیم داشتیم نهار می خورده که ایرج خان از
در وارد شده بعد از سلام و علیک کردن و با تعارف کردن ما او هم شروع به خوردن
غذا با نموده و پس از خوردن غذا رو به حاج احمد و ما کرده شروع به تعریف از
کبوتر های حاج اصغر و از کبوتر بازی رحیم عیسی بالا نموده و حتی این کلمه را
هم گفته کم کسی پیدا بشود که در گرو حاج اصغر را ببرد حتی محمود اهنگر
این عین گفته های انروز ایرج خان بود و بعد از ساعتی موقع خدا حافظی اقا فری
یک عدد جوجه زردی به او داده و ایرج خان هم تشکر کرده و از در بیرون رفت
یک ماهی از این جریان گذشته یک روز ایرج خان با یکی از دوستانش که جوانکی
بوده از میدان اعدام عبور می کردند و دوست ایرج خان با دیدن کبوتر ها در اسمان
به ایرج خان می گوید این کبوتر ها مال چه کسی است و ایرج خان در پاسخ
می گوید مال یکی از دوستان است اگر دلت می خواهد بیا برویم کبوتر ها را از
نزدیک تماشا کن و بعد وارد پارکینگ می شوند حاج اصغر هم با دیدن ایرج خان
از روی صندلی پا شده بعد از رو بوسی و سلام کردن تعارف کرده و خودش دو تا
استکان چایی ریخته و جلوی انها گذاشته