بعد از اینکه سری اول جوجه ها را به روی بوم اورده باز یک سری جوجه از
کاشان سید عباس می اورد شعبون و نادر هم بعد از اینکه یک سری از جوجه
ها را خوابانده و نر و ماده ها را همان طور به میل خودشان رها کرده و نر با نر
ماده با ماده جفت خورده بطوری که در هر گنجه هر روز تعداد زیادی تخم جمع می شده
و حاج اصغر هم چندین مرتبه به انها تذکر داده ولی فایده ای نداشته در ان سال
هم تعدادی کبوتر جلد کرده و به امار کبکی ها اضافه نموده شعبون و نادر هم هر
موقع که با حاج اصغر تنها می شدند صحبت از گرو بستن و ساعت بالا اوردن
می کردند و با این جور حرفها دل حاج اصغر را بدست اورده با نزدیک شدن به سال
دوم کبوتر بازی در پارکینگ و کبک نمودن کبوترها و کشیدن تور نخی کبوترها رابزیر
تور اورده که یک روز من و حاج احمد و شاد روان اقا ماشالله و رحیم عیسی بالا و
اقا فری امدیم به پارکینگ یک روز جمعه بود بعد از نوشیدن چای همگی به اتفاق
حاج اصغر رفتیم به روی بام برای تماشای کبکی ها که زیر تو بودند وقتی که
ما به روی بوم امده دیدیم شعبون و نادر در کنج پشت بام و در جای سایه نشسته
با دیدن ما از جا پا شده و ما بعد از گفتن خسته نباشید به تماشای کبوتر ها مشغول
شدیم و با دیدن کبکی هاهمگی جا خورده از بس کبکی ها چه نر و چه ماده با هم
جفت خورده گردن بیشتر انها خالی از پر شده و خیلی از انها هم بدنشان ضعیف
شده بطوری که انگار مریض هستندبا دیدن این وضعیت اقا ماشالله عصبانی شده
و به سوی شعبون و نادر رفته و بسر انان فریاد کشیده که این چجور کبوتر کبکی
است و از اینجور حرفها حاج اصغر هم با دیدن کبوترها حالش خیلی گرفته شد و
همگی بغیر از شعبون و نادر امدیم از روی بام پایین و در دفتر پارکینگ نشسته
بعد اقا ماشالله رو بسوی حاج اصغر نموده گفت با این اوضاع اصلا صلاح نیست
شعبون و نادر به کبوتر بازی خود در پارکینگ ادامه بدهند