ما هم چند نفری بودیم که بیشتر اوقات بیکاریمان را در بنگاه خاور میانه نزد حاج
احمد می بودیم و گاهی اوقات غروبا هم یک سری می رفتیم پارکینگ و ساعتی
انجا می نشستیم در بین دوستانمان شخصی بود بنام اقا فری که در حدود چهل
سالی بود پیش حاج احمد کارمند بود و در حدود سی چهل جفت از کبوتر های
قهوه خانه را داشته و در همان گاراز خاورمیانه نگهداری می کرد و چندین گرو هم
در انجا بسته بود و بعد از اینکه دیگر کبوتر بازی را جمع کرده این چندین جفت
کبوتر ها را نگه داشته و او نیز چند دهن جوجه کشیده و برده به روی بام پارکینگ
با گذشت روزها باز مرحوم سید عباس از کاشان برای حاج اصغر جوجه اورده و
بیشتر کبوترهای پارکینگ از سوی کبوتر های کاشان می شود و یک سری جوجه
هم بعضی از دوستان اورده در بین کسانی که به پارکینگ رفت و امد داشتند
شادروان اقا ماشالله هم بود ه و بعضی وقت ها هم سری به بام زده اینرا هم بگویم
به غیر از افراد خاص کسی حق رفتن به روی بام را نداشته یک روز ما به اتفاق
حاج احمد و مرحوم اقا ماشالله به پارکینگ رفته که صحبت از گرو بستن بمیان امده
که حاج اصغر گفت حالا زوده بگذار یک سری کبوتر خوب درست کرده بعدا گرو هم
می بندیم و اینرا هم بگویم که شعبون و نادر جوری کبوتر بازی کرده که اقا ماشالله
و چند نفر از دوستان راضی نبوده و در این باره هیچگونه صحبتی با حاج اصغرنکرده
تا اینکه ماه تیر رسیده و در حدود چهارصد کبوتر کبکی را اماده بیرون کردن از گنجه
ها می شوند و روی بام را تور نخی کشیده و کبکی ها را به زیر تور اورده و بعد از
چند روز دیگر شعبون و نادر کبوتر ها را هوا نموده و هر روز هم تعدادی از رفقا و
بعضی از افراد عشق باز که ماشین هایشان را به پارکینگ اورده به تماشای
کبوترها می نشستند و هر کس یک نظریه می داد بخصوص روزهای جمعه یا
روزهای تعطیل ولی کبوترها چنگی به دل نمی زده و سال اول به هر نحوی بود
سپری شد بعد از اینکه کبکی ها را خوابانده و دیگر هوا نکردن شعبون یک سری
کبوتر تنهم می کند