«ساعت ویرانی»
رمان: آرام روانشاد
انتشارات مروارید
1393
ناهید آهنگری
ساعت ویرانی، ساعت اتفاقی است که بعد از عبور از گذشته های دور، بعد از گذر از ساعتهایی که برای خود و دیگران رقم زدیم، لاجرم با آن روبه رو می شویم. ساعت خود، ساعت در برابر خود حقیقی قرار گرفتن، ساعت پرس و جو از خود، جدال با گذشته و آینده خود... و در ویرانی این لحظه به تماشای تصویر شکسته در آینه نشستن. شخصیت های رمان «ساعت ویرانی» مدام با خود درگیرند؛ درگیر خود و گذشته ای که از سر گذرانده اند. در جواب چرایی های مدام، در سکوت می خزند و ناگزیر از خودی که در خود می بینند به شک می افتند. نویسنده با روایتی سیال، درون هر شخصیتی را همچون روانکاوی ماهر می کاود و آنها را هر لحظه در برابر خود حقیقی شان قرار می دهد و این همان ساعتی است که هر لحظه ممکن است به فروپاشی خود بینجامد...
داستان در دو بخش مجزا و توسط دو راوی زن و شوهر، بنامهای مرجان و اشکان روایت می شود. در روایت هر کدام از این دو شخصیت اصلی، داستان شخصیتهای فرعی نیز از منظر راوی بازگو می شود تا خواننده را هرچه بیشتر به دنیای درون شخصیتها، گذشته ای که از آن آمده اند و لحظه هایی که در آینده در انتظارشان است رهنمون شود. کند و کاو درون شخصیتها، با نگاهی فلسفی- روانی به زندگی در جای جای داستان شناور است. شخصیتها در برابر حوادثی قرار می گیرند که آنها را به سالهای دور گذشته پرتاب می کند، گذشته ای که نمی توان از آن گریخت، و در همین سفر در ساعتهاست که شخصیتها به شناخت تازه ای از خود و نگاه نویی به جهان می رسند. شناختی که پرده از رازهای درون هر ذهنی برمی دارد، رازهایی که چه بسا زندگی هر شخصی را می تواند در خطر ویرانی قرار دهد.
آرام روانشاد در گذشته نیز ثابت کرد که در خلق فضاهای سیال و رسوخ در ذهن شخصیتها، با نگاهی فلسفی به جهان مهارت و استعداد خوبی دارد. حتی ممکن است در جاهایی آنقدر به درونیات شخصیت داستانش نزدیک شود که یادش برود دارد داستان می نویسد! در این داستان، روایت دو راوی و فضاسازی آنها، نگاهشان به اطراف، تصویر سازیها و تشبیهات، همه و همه به شدت به هم نزدیک و مانند شده به طوری که شاید بتوان هر دو راوی را یک نفر دانست. انگار یک راوی وجود دارد که یک بار در جلد اشکان و بار دیگر در جلد مرجان خود را نشان می دهد، اما زبان، لحن، نگاه و در کل هویتش تغییر نمی کند و این یکی از همان مصداقهای دور شدن از داستان و غرق شدن در شخصیتهاست. اصولا دیالوگ جایی در داستان «ساعت ویرانی» ندارد. بیشتر روایت داستان از زاویه دید اول شخص و به صورت مونولوگ است که به پیش می رود.
روانشاد در سالهای 88 و 89 بخاطر داستانهای خاکستری و دو زن زیبا برگزیده جایزه ادبی صادق هدایت شد و در سال 1390 برای داستان فقط میخواستم یک فنجان قهوه بخورم برنده جایزه ادبی صادق هدایت شد. سال 1391 جایزه ادبی شمسه را بخاطر داستان کوتاه آواز زرد از آن خود کرد و از سال 1391 با بنیاد ادبی صادق هدایت به عنوان یکی از داوران همکاری میکند.