کندن کلک
کندن کلک
کلکت را بکن .....جعفر !!!( 1 )
.....................
اخرین رقص کولی
شب اخری که پیش کولی ها رفته بودم دختر ها و زن ها داشتند اخرین زقص را کنار اتش انجام می دادن .
قرار بود فردا بنه را بار کنند و به روستایی و کوهستانی دیگر .
با ایلوش به تماشای رقص دختران و زنان رفتیم .ایلوش شیشه عرق در دست گاهی یه قلپ از شیشه می نوشید .
و نیمه مست بود .
کنار اتش ایستادیم
.....................
ده پانزده دختر و زن دور اتش دایره وار می رقصیدند
یکی می رفت وسط و با شدت و تندی می رقصید وبقیه اطرافش اهسته تر
و با ریتمی خاص
اونی که وسط می رقصید خسته که می شد می امد کنار و یکی دیگه جای اونو می گرفت .
شعله های اتش سایه رقص اونا را روی کوه چالداغ می انداخت
منظره ای جالب
مثل پرده سینما
می تونستی از دور رقص اونا را بر سینه کوه تماشا کنی .
سال دیگه در تهران درایوین سینما ونک این نوع نمایش را دیدم
با چند نفر از دوستان با ماشین رفته بودیم
ماشین ها به ردیف و برای هر سر نشین یه گوشی که صدای فیلم را می شنیدیم و پرده سینما در فضای ازاد در صد متری .
.....................
ما سه جوان عزب بودیم ولی بقیه ماشین ها اب و هوای بهتری داشت
یک مرد و یک نامرد !!!!!یک پسر و یه دختر .یا یک زن و یک مرد
....................م
ساعتی با ایلوش رقص تماشا کردیم
اخرین میاندار رقص دختری بسیار جوان و زیبا بود با موهایی بسیار بلند
با شدت و هیجان می رقصید و طوزی خم و راست می شد مثل این که
در بدنش اصلا استخوانی نیست .
با پایان گرفتن رقص این دختر جوانی وسط رفت و دختر را به دوش گرفت و
به سمت چادری رفت .
ایلوش گفت هفته قبل این دو با هم عروسی کرده اند .
.......................
اتش کم کم رو به خاموشی می رفت رقاصه ها یکی یکی پراکنده و به سوی چادر ها .برای جمع کردن وسایل و خواب و اماده شدن برای رفتن صبح زود .
....................
ایلوش اخرین جرعه عرق رانوشید و بطری خالی را روی سنگی گذاشت
دستم را گرفت و به یک یک چادر ها رفتیم و من با اونا خدا حافظی کردم و ایلوش سفارش که همه چیز ها را بسته بندی کنید و اماده .
...................
فقط صدای پتک بر سندان از چادر اهنگر می اومد
داخل شدیم کوره اش روشن بود و داسی را بر روی سندان با کوبیدن چکش درست می کرد .
......................
ایلوش با کمی تندی به اهنگر گفت پس کی می خوای (کلکت ) را بکنی
کلمه کلک را شنیده بودم و به معنی دوز و کلک و حقه می دونستم
ولی حالا داشتم با معنی جدید اون مواجه می شدم
به ایلوش گفتم کلک چی هست اشاره کرد به کوره اهنگر و تو ضیح داد که .....
کلک
.......................
به این کوره اهنگری کلک می گن
اولین کاری که این اهنگر بعد از اتراق کردن انجام میده ساختن کلک هست
یه چیزی هست از گل پخته مثل یه تغار کوچک که یه سوراخ داره
و دم اهنگری بهش وصل میشه و توی اون مقداری شن می ریزند و روی شن ها زغال
کوره را می دمند و زغال ها روشن و اهن را روی اون می گدازند و نرم می کنند و به هر شکلی که بخوان در میارند .
این کوره و کلک اخرین چیزی است که برچیده میشه و به اون می گن کلک را کندن
اهنگر کارش تموم شد و کلک را کند و جمع کرد و در یه صندوق حلبی گذاشت .
.....................
کولی ها صبح روز بعد رقتند .
بعد از ظهر با یکی دیگه با اسب رفتیم سر وقت جای خالی اونا
فقط جای چادر هاشون مونده بود .
و خاکستر اتشی که که زنان و دختران کولی دیشب دور اون مستانه می رقصیدند .
چند شیشه خالی عرق های ایلوش را پشت جای چادرش پیدا کردم
روی باندرول شیشه اش نوشته بود ...
عرق 55از کشمش های تاکستان قزوین .
ساخت کارخانه شراب سازی میکده قزوین .
...........
به جای چادر اهنگر رسیدم و خاکستر های زغال کوره اهنگری او
جای کلکی که کنده بود پیدا بود .
....................
کولی ها زفته بودند .
کاش من هم با این دل کولی وار با ان ها رفته بودم
اگر رفته بودم تمام کو ه ها و کشور های اطراف را دیده بودم .
و این دل کولی را با کولی ها قسمت کرده بودم .و مثل یه کولی
در کوهها میمردم
ودر کوهی تنها و غریب دفن می شدم
..........................
حعفر !!!!
داره کلکت کنده میشه !
اماده خرکت باش !!!