این مدت
این مدت
خدا رو شکر خدا رو شکر ارائه خیلی خوب بود باز این پنج شنبه هم ارائه دارم با استاد(الان فعلا این شکلی هستم بهش) تا ببینیم پنج شنبه چیکار میکنه و چه شکلی میشم نسبت بهش.
دلم نمیخواد زیاد در موردش بنویسم که زیاد توی ذهنم بزرگش کنم ولی هفته بعد از تبریک روز معلم که رفتیم با دوستام پیشش همش نیگا میکرد ولی من محلش نمیدادم اونوقت دوستم دختر کوچولوشو اورده بود استاد اول بچه رو دید اما محل بچه نمیزاشت و منم فقط بچه رو نیگا میکردم و لبخند میزدم و همچنان محل استاد نمیزاشتم... یهو استاد اومد بچه رو ناز داد
و مسئله بعدی هم اینه از خودم تعجب میکنم چطوریه که اصلا دیگه با a حرف نزدم و زیادم برام سخت نیست... البته اینقدر صنم دارم که یاسمن توش گمه... خوب شد اون مدت زیاد به a عادت نکردم ... اخه اون که منو دوست نداشت...
فقط با زور و اصرار گفت «دوستت هم داشته باشم فرقی نداره» و بعدش گفت«این اعتراف به علاقه س» آخه من چمه که لیاقت ابراز عشق ندارم و باید با این لحن و اینطوریی بهم ابراز علاقه بشه. منم گفتم تنهایی برام بهتره و دیگه حرف نزدم باهاش.
این مدت مثل چی کار کردم روی مقاله و کامل برای برنامه نویس توضیح دادم... گفته روز سه شنبه امادس کار. انشاالله که خوب باشه و بتونم کامل متوجه بشم.
برای رد گم کنی که یعنی من خودم پیاده سازی کردم مقاله رو دیروز رفتم نیم ساعته تمام با استاد جان(استاد جان یا استاد کصافط؟! انتخاب با خودشه) حرف زدم و سوال پرسیدم... یه پسره پیشش بود گفتم استاد من یه سوال طولانی دارم ... پسره زرنگ بود حرفمو گرفت و دمشوو گذاشت روی کولش و رفت، موندیم خودمون دوتایی توی اتاق... همشم موقعه حرف زدن عادت داره لبخند بزنه من وسط کار خندم میگیره
روم نشد بگم استاد شماره تلفنت رو بهم بده... میگم بزارم بعد امتحانا... چون خودش گفت تابستون هم بیا روی مقاله کار کنیم. نمیدونم چرا روم نمیشه تلفنش رو بگیرم
حالا باید پنج شنبه تیپ بزنم... میخوام سر ارائه هم فقط به خودش خیره بشم ببینم خودش چیزیی احساس میکنه اخلاقش رو خیلی دوست دارم موقعه ارائه دادن اصلا کاری نمیکنه آدم هول بشه... فقط تاییدت میکنه سوالیم داشته باشه میزاره آخر سر.
+ اگر پیشنهادی برای جلب توجه استاد سراغ دارید پذیراییم!!!
++ خدا رو هزار مرتبه شکر که پدرم خوبه. نماز خوندن خیلی خوبه و تاثیر داره پیشنهاد میدم اگر احساس میکنید هیچکی نیست حرفاتون بشنوه و کمکتون کنه... اگر حس میکنید به ته خط ناامیدیی رسیدید شروع کنید به نماز خوندن و آدم خوبی بودن... اونوقت واقعا حضور خدا بهتون اثبات میشه.