ایکس ال

به گزارش ایلنا، «تعلیق در اعماق آتلانتیک» عنوان نمایشی به نوشته و کارگردانی صادق وفایی است که از روز سه شنبه پنجم مرداد ماه در تالار ناصرخسرو به روی صحنه می‌رود.
لینک خبر در ایلنا: http://www.ilna.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/393723-%D8%AA%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%82-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%82-%D8%A2%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D8%AD%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%AF

نمایش «تعلیق در اعماق آتلانتیک» به نویسندگی و کارگردانی صادق وفایی از روز سه‌شنبه پنجم مردادماه در تالار ناصرخسرو میزبان علاقه‌مندان تئاتر است.
لینک مطلب در تسنیم: http://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/05/03/1138459
 


نمایش « تعلیق در اعماق آتلانتیک» به نویسندگی و کارگردانی صادق وفایی از روز سه شنبه پنجم مرداد ماه در تالار ناصرخسرو میزبان علاقه مندان تئاتر است.

به گزارش گروه فرهنگی آنا، «تعلیق در اعماق آتلانتیک» عنوان نمایشی نوشته و به‌کارگردانی صادق وفایی است که از روز سه شنبه پنجم مرداد ماه در تالار ناصرخسرو به صحنه می‌رود.
این اثر نمایشی که با همراهی تعدادی از دانشجویان رشته‌های کارگردانی نمایش و طراحی صحنه دانشگاه هنر به صحنه می رود روایتگر یکی از زیردریایی‌های جنگی ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم است، که غرق کردن کشتی‌ها و زیردریایی‌های متفقین به عنوان یکی از وظایف اصلی تعریف شده است. بعد از یک عملیات موفقیت‌آمیز با دستگاه رمز خبر می‌رسد که جنگ تمام شده و آلمان شکست را قبول کرده است. کاپیتان زیردریایی این موضوع را از خدمه مخفی نگه می‌دارد اما بعد از چند روز این واقعیت افشا می‌شود. حالا افسران و خدمه زیردریایی قصد و نیت مختلفی درباره ادامه یا خاتمه دادن به جنگ دارند ولی کاپیتان نمی‌خواهد شکست را قبول کند.
علیرضا سید، امیر جوشقانی، رسول حسن پور، محسن خورشیدی، جلال محبی، فرشاد حسن پور، صادق وفایی بازیگران این اثر نمایشی هستند، ضمن اینکه علیرضا انجمی طراح صحنه، میلاد ابراهیمی طراح نور، گلاره جوان بخت طراح لباس، بهمن وخشور طراح پوستر و بروشور، عرفانه حیدری نجار دستیار طراح لباس، ایلیا مغانلو ساخت تیزر، امیر عباس وفایی مدیرصحنه و صدا عوامل اجرایی نمایش هستند.

نمایش «تعلیق در اعماق آتلانتیک» از سه شنبه پنجم مرداد ماه ساعت 20 در تالار ناصر خسرو واقع در خیابان انقلاب اسلامی. خیابان 16 آذر، جنب تالار مولوی به صحنه می‌رود.
این در حالی است که تمامی دانشجویان رشته‌های تحصیلی می‌توانند با مراجعه به سامانه فروش بلیت «تیوال» از تسهیلات تخفیف بلیت دانشجویی برخوردار شوند.
لینک خبر در آنا: http://damadam.ir/%D8%A2%D9%86%D8%A7-ana/%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%B1%DB%8C/title/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%82-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%82-%D8%A2%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D8%AD%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%D8%AF/id/3106658





نمایش «تعلیق در اعماق آتلانتیک» به کارگردانی صادق وفایی از ۵ مردادماه در تالار ناصر خسرو به صحنه می رود.
به گزارش خبرگزاری مهر ، «تعلیق در اعماق آتلانتیک» عنوان نمایشی به نوشته و کارگردانی صادق وفایی است که از روز سه شنبه پنجم مرداد ماه در تالار ناصرخسرو به صحنه می رود.
این اثر نمایشی که با همراهی تعدادی از دانشجویان رشته های کارگردانی نمایش و طراحی صحنه دانشگاه هنر به صحنه می رود روایتگر یکی از زیردریایی های جنگی ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم است که غرق کردن کشتی ها و زیردریایی های متفقین به عنوان یکی از وظایف اصلی تعریف شده است. بعد از یک عملیات موفقیت‌آمیز با دستگاه رمز خبر می‌رسد که جنگ تمام شده و آلمان شکست را قبول کرده است. کاپیتان زیردریایی این موضوع را از خدمه مخفی نگه می‌دارد اما بعد از چند روز این واقعیت افشا می‌شود. حالا افسران و خدمه زیردریایی قصد و نیت مختلفی درباره ادامه یا خاتمه دادن به جنگ دارند ولی کاپیتان نمی‌خواهد شکست را قبول کند.
علیرضا سید، امیر جوشقانی، رسول حسن پور، محسن خورشیدی، جلال محبی، فرشاد حسن پور، صادق وفایی بازیگران این اثر نمایشی هستند.
همچنین علیرضا انجمی طراح صحنه، میلاد ابراهیمی طراح نور، گلاره جوان بخت طراح لباس، بهمن وخشور طراح پوستر و بروشور، عرفانه حیدری نجار دستیار طراح لباس، ایلیا مغانلو ساخت تیزر، امیر عباس وفایی مدیرصحنه و صدا عوامل اجرایی نمایش هستند.
نمایش «تعلیق در اعماق آتلانتیک» از سه شنبه پنجم مرداد ماه ساعت ۲۰ در تالار ناصر خسرو واقع در خیابان انقلاب اسلامی، خیابان ۱۶ آذر، جنب تالار مولوی به صحنه می رود. این در حالی است که تمامی دانشجویان رشته های تحصیلی می توانند با مراجعه به سامانه فروش بلیت نمایش از تسهیلات تخفیف بلیت دانشجویی برخوردار شوند.
لینک خبر در مهر: http://mehrnews.com/news/3721855

چاپ شده در مجله همشهری جوان
تعلیق در اعماق آتلانتیک گروگانگیران صادق وفایی، دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش در دانشگاه هنر تهران، به زودی دومین کار مستقلش را روی صحنه  می‌برد. «خیلی تمایلی نداشتم خودم بازی کنم ولی شرایط طوری پیش‌رفت که خودم هم یکی از نقش‌ها را بازی کردم. البته بازیگری را دوست دارم ولی ترجیحم این بود تمرکزم بیشتر روی کارگردانی این کار باشد» از اواخر سال گذشته تمرینات کار را شروع و در این مدت تمام تلاششان را کرده‌اند تا کار را از ابعاد مختلف بررسی کنند و به بهترین شکل آماده‌ی اجرا شوند. قرار است از پنجم مرداد به مدت 15 شب روی صحنه باشند.  وفایی خودش دانشجوست و از حال و هوای جیب دانشجو‌ها با خبر است؛ برای همین برای دانشجوها تخفیف 50 درصدی در نظر گرفته تا همه با خیال راحت به تماشای نمایش بنشینند. به گزارش همشهری جوان، وفایی نمایش «تعلیق در اعماق آتلانتیک» را با نگاهی به اتفاقات جنگ جهانی دوم آماده‌ی اجرا کرده است. «من به حوزه‌های تاریخی و بین المللی علاقه ویژه‌ای دارم.  چندین نمایشنامه هم در همین فضا نوشته‌ام. شخصیت‌های کارهایم خارجی هستند ولی این طور نیست که قصد فخر فروشی داشته باشم یا ادعای آوانگارد بودن من به دنبال فضا و قصه‌ی جذاب هستم. این نمایشنامه را بر اساس یک طرح ذهنی خودم نوشته‌ام. کل داستان در یک زیردریایی جنگی آلمان در جنگ جهانی دوم می‌گذرد آن زمان نبردی به نام نبرد آتلانتیک در اقیانوس اطلس وجود داشت که زیردریایی‌های آلمانی کشتی‌های متفقین را غرق می‌کردند. البته این نمایشنامه براساس داستان واقعی نیست و این آدم‌ها هم زاییده‌ی ذهنم خودم هستند» آقای کارگردان که سال 93 نمایش «شرفیایی»‌را روی صحنه برده، ازسختی‌های شرایطکار برای دانشجوها گلایه‌مند است:‌ «ما به لحاظ تقسیم وظایف در تئاترها مشکل داریم. کسی که کارگردانی کار را به عهده دارد، 95 درصد کارها را باید انجام دهد. کاش شرایطی بود که گروه‌های جوان دانشجو راحت‌تر بتوانند کار کنند؛ حتی کار را خراب کنند تا بزرگ‌ترها بیایند و کارشان را اصلاح کنند»
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/604122
 

نمایش ˝تعلیق در اعماق آتلانتیک˝ داستان سربازانی در جنگ جهانی دوم است که مایل‌ها زیر دریا در موقعیتی عجیب گرفتار می‌شوند.
سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "تعلیق در اعماق آتلانتیک" نوشته و کار صادق وفایی از 5 مردادماه اجراهای عمومی خود را در تالار ناصرخسرو آغاز می‌کند. صادق وفایی با بیان مطالبی در مورد این اثر به خبرنگار هنرآنلاین گفت: به تاریخ جنگ جهانی دوم و اتفاقاتی که در آن زمان رخ داده است، علاقمندم. به جزء این متن، نمایشنامه‌های دیگری هم در رابطه با جنگ جهانی دوم نوشته‌ام.
او ادامه داد: آثار مختلفی در مورد این برهه از تاریخ ساخته شده و بیشتر آنها از زاویه دید متفقین به آن پرداخته‌اند. رمانی به نام "زمانی برای زندگی و زمانی برای مرگ" از نشر امیرکبیر خواندم؛ که به مجموعه اتفاقاتی در زمان جنگ جهانی دوم می‌پرداخت. این داستان با طرحی که من در نظر داشتم، نزدیک بود. برایم بسیار جذاب بود تا عده‌ای را در یک موقعیت عجیب مایل‌ها زیر دریا قرار دهم و به این طریق چالشی برای مخاطبانم به وجود بیاورم.
این کارگردان تئاتر با ارائه توضیحاتی در مورد داستان نمایش خاطرنشان کرد: این اثر روایت‌گر داستان یکی از زیردریایی‌های جنگی ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم است که مشغول انجام وظیفه یعنی غرق کردن کشتی‌ها و زیردریایی‌های متفقین است. بعد از یک عملیات موفقیت‌آمیز با دستگاه رمز خبر می‌رسد که جنگ تمام شده و آلمان شکست را قبول کرده است. کاپیتان زیردریایی این موضوع را از خدمه مخفی نگه می‌دارد اما بعد از چند روز این واقعیت افشا می‌شود. حالا افسران و خدمه زیردریایی قصد و نیت مختلفی درباره ادامه یا خاتمه دادن به جنگ دارند ولی کاپیتان نمی‌خواهد شکست را قبول کند.
وفایی عنوان کرد: در مسیر اجرا فراز و فرودهای بسیاری داشتیم از جمله آنها بردن فضای به سمت رئال، واقع‌گرا و انتزاعی بود. جنس بازی‌ها واقع‌گرایانه در فضایی انتزاعی است.
او خاطرنشان کرد: این نمایش با همراهی و همکاری جمعی از دانشجویان رشته‌های کارگردانی نمایش و طراحی صحنه دانشگاه هنر تهران آماده شده است. دکور صحنه ما از فضایی انتزاعی برخوردار است، ما به دلیل شرایط مالی دشوار نتوانستیم طرح‌های مورد نظرمان را اجرایی کنیم.
این کارگردان تئاتر در رابطه با اجرایی نمایش در تالار ناصر خسرو بیان کرد: اکثر سالن‌ها شرایط اجرایی ایده‌الی ندارند. این کار دانشجویی است و شاید با ایجاد شرایط متفاوت در زمان دیگری بتوانیم آن را متفاوت از آنچه اکنون می‌بینید اجرا کنیم. تالار ناصرخسرو سالن کوچک و جمع و جوری است و برای ما ایده آل است.
نمایش "تعلیق در اعماق آتلانتیک" نوشته و کار صادق وفایی از 5 تا 21 مردادماه ساعت 20 در تالار ناصرخسرو به صحنه می رود. علیرضا سید، امیر جوشقانی، رسول حسن‌پور، محسن خورشیدی، جلال محبی، فرشاد حسن‌پور، صادق وفایی بازیگران این نمایش‌اند.
لینک مطلب در هنرآنلاین: http://www.honaronline.ir/Pages/News-74226.aspx



آبتین کلگار مترجم رمان «مرا به کنگاراکس نبر!» معتقد است آنچه بیش از اشارات مستقیم سیاسی در این اثر اهمیت دارد، نگرش قهرمانان نسبت به مسئله تاریخ و گذشته تاریخی یک کشور است.
خبرگزاری مهر ، گروه فرهنگ: رمان «مرا به کنگاراکس نبر!» نوشته آندری کورکوف چندی است با ترجمه آبتین گلکار توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. آندری کورکوف نویسنده اوکراینی و متولد سال ۱۹۶۱ است. این نویسنده در رمان‌هایش به اتفاقات و واقعیت‌های بلوک شرق پس از فروپاشی شوروی می‌پردازد. رمان «مرا به کنگاراکس نبر!» در سال ۲۰۰۸ منتشر شده و در آن تصویر تکان دهنده‌ای از دوران مذکور ارائه می‌شود.
یکی از مسائل مهمی که گاهی در رمان «مرا به کنگاراکس نبر!» مطرح می‌شود، مساله تاریخ است که مخاطب چند بار در خلال فرازهای داستان با آن و چالش وجودش روبرو می‌شود چون بین دو زاویه دید که تاریخ وجود دارد یا ندارد، گیر افتاده است. در این رمان قطاری وجود دارد که محموله‌هایی را با خود به مقصدی در بی‌نهایت حمل می‌کند. مقصدی که در ابتدا و یا در فرازهایی از این داستان، در بی نهایت قرار ندارد و قابل دسترسی است.
ارجاعات داستانی و غیرداستانی مختلفی در رمان مذکور وجود دارد که افراد کتابخوان، با خواندن سطرهای کتاب، متوجه آن‌ها خواهند شد. به هر روی، «مرا به کنگاراکس نبر!» یک رمان رئالیستی و واقعگرا نیست و سخنان و موارد موردنظر نویسنده در آن، به طور غیرمستقیم بیان می شوند. برای کشف بیشتر این رمان، به گفتگو با مترجم آن نشسته‌ایم. آبتین کلگار از جمله مترجمانی است که آثار ادبیات زبان روسی را از زبان اصلی به فارسی ترجمه کرده و با فرهنگ روسیه و ادبیات این کشور و کشورهای اقماری شوروی، آشنایی زیادی دارد.
مشروح گفتگوی خبرگزاری مهر با آبتین کلگار در ادامه می‌آید:
* اشاره شده و می‌شود که آندری کورکوف نویسنده کتاب، در رمان‌هایش به دوران پس از فروپاشی بلوک شرق می‌پردازد، اما حال و هوایی که رمان «مرا به کنگاراکس نبر!» دارد، این شائبه را به وجود می‌آورد که گویی داستان در سال‌های جنگ سرد و حکومت پلیسی روسیه جریان دارد! درست است؟
این اشاره در مورد اکثر آثار کورکوف، از جمله «مرگ و پنگوئن» و «دوست مرحوم من» که به فارسی هم ترجمه شده‌اند، درست است، ولی «مرا به کنگاراکس نبر!» در سال‌های ۱۹۸۴-۱۹۸۷ نوشته شده است، یعنی پیش از فروپاشی شوروی.
ولی از سوی دیگر این سال‌ها آغاز دوره‌ای در تاریخ شوروی هستند که به «پروسترویکا» مشهور شده است و یکی از شاخصه‌های آن، به ویژه در حوزه فرهنگ و هنر، آزادی بیان نسبی است. نویسندگان دیگر می‌توانستند با دید کم‌وبیش انتقادی به تاریخ و گذشته ملت خود بنگرند و همین عامل تا اندازه‌ای «مرا به کنگاراکس نبر» را به آثار پس از فروپاشی شوروی شبیه می‌کند.
* یکی از مفاهیم مهم در این رمان، تاریخ است. با توجه به این که شما با متن اصلی این رمان روبه‌رو بوده‌اید، آیا بسته‌های تحویلی که نگهبانان همراه خود در قطار حمل می‌کنند، حاوی گذشته روسیه و جنایت‌های حکومت کمونیستی هستند که باید نابود شوند؟
البته در رمان‌های مدرن نمی‌توان با چنین قطعیتی در مورد نمادپردازی‌های نویسنده اظهارنظر کرد، ولی آن طور که از متن برمی‌آید، بله، جعبه‌ها نمادی هستند از اسناد تاریخی کشور، که سال‌ها محرمانه و تحت‌حفاظت بوده و در زمان اتفاقات رمان هم همچنان به صورت مهروموم‌شده نگهداری می‌شوند، ولی با تغییر اوضاع و شرایط زمانه سرنوشت آن‌ها به شکل‌های مختلف رقم می‌خورد: تعدادی از آن‌ها برای همیشه نابود می‌شوند، تعدادی به حراج گذاشته می‌شوند و به دست افراد مختلف می‌افتند و تاریخ مملکت به این شکل پاره‌پاره می‌شود و تحریف و نقاط کور به آن راه می‌یابد.
* شما به‌شخصه این رمان را چگونه رمانی ارزیابی می‌کنید؟ آیا آن را یک اثر معناگرا می‌دانید یا یک رمان سیاسی که در پی بالا زدن پرده بلشویک‌ها و کمونیست‌ها و خفقانی است که برای روسیه به ارمغان آوردند؟
چیزی که به نظر من بیش از اشارات مستقیم سیاسی در این اثر اهمیت دارد، نگرش قهرمانان نسبت به مسئله تاریخ و گذشته تاریخی کشور است. آیا می‌توان و باید همانند ساکنان کنگاراکس (که کنایه‌ای هم به جمهوری‌های حاشیه دریای بالتیک، مانند لتونی است که پس از فروپاشی شوروی سعی کردند از این نظام تبری جویند و خود را به تمامی از این گذشته جدا کنند) با فراموش کردن گذشته در رفاه و خوشبختی زیست یا آن‌که برای درک بهتر حال و آینده باید مدام به این گذشته بازگشت؟ این به نظر من پرسش اصلی کتاب است.
* با خواندن این رمان، به نظر می‌رسد کورکوف تحت تاثیر نویسندگان مختلفی بوده است. یکی از آن‌ها، بکت و مشخصاً نمایشنامه «در انتظار گودو» است. در فرازهایی از رمان که دو شخصیت نگهبان در واگن حمل بسته‌ها هستند و صحبت می‌کنند، ناخودآگاه «در انتظار گودو» به ذهن خواننده متبادر می‌شود. چون قطاری که این دو سوارش هستند، مانند بستر زمانی «در انتظار گودو» مقصدی ندارد و همین طور پیش می‌رود!
بله، صحنه‌هایی از رمان یادآور تکرار و بطالت «در انتظار گودو» هست؛ البته با یکی دو نکته ظریف. نخست این‌که ظاهراً قطار کورکوف مقصد دارد و لوکوموتیوران مسیر معینی را که خودش از آن خبر دارد، می‌پیماید.
حتی جایی شاهد هستیم که لوکوموتیوران و مسیر قطار عوض می‌شوند و قطار سر از کنگاراکس درمی‌آورد، یعنی به هرحال کسانی هستند که برای قطار تصمیم می‌گیرند. از سوی دیگر، استفاده از استعاره «وسیله نقلیه بی‌مقصد» در ادبیات جهان نمونه‌های پرشمار دارد. به عنوان یکی از مشهورترین نمونه‌هایی که ترجمه فارسی‌اش هم موجود است، می‌توان از «مادراپور» روبر مِرل نام برد.
* شاید «۱۹۸۴» جورج اورول هم به یاد خواننده بیفتد! هنگام ترجمه اثر، برای شما این حالت پیش نیامد؟
با رمان اورول و اصولاً با سبک آثار آرمانشهری یا ضدآرمانشهری در دو جا می‌توان شباهت‌هایی پیدا کرد: نویسنده در دو بخش از کتاب دو آرمانشهر را به تصویر می‌کشد؛ مهمانخانه «مشعل» و خود کنگاراکس که ساکنانشان ظاهراً هیچ غم و گرفتاری ندارند و به منتهای درجه از زندگی‌شان راضی هستند. ولی به هرحال زندگی آنان نمی‌تواند برای قهرمان اصلی اثر، توروسوف، رضایت‌بخش باشد و به همین علت است که نام کتاب می‌شود «مرا به کنگاراکس نبر!»
* از مواضع سیاسی نویسنده اثر، چقدر اطلاع دارید؟ شاید قطار داستانش، روال سیاسی روسیه (البته شوروی یا همان روسیه قدیم) باشد که هیچ وقت قرار نیست به سامان و اتوپیای مورد نظر برسد!
استعاره قطار از همان آغاز شکل‌گیری حکومت شوروی یکی از تصویرهای رایج در ادبیات این کشور بود و البته در آن زمان نماد مثبتی تلقی می‌شد: اغلب انقلاب و کشور شوروی را به قطاری تشبیه می‌کردند که با سرعت تمام به سوی مقصدی آرمانی در حرکت است، استراحت و توقف نمی‌شناسد، هرچه را سر راهش قرار گیرد، خرد می‌کند و کنار می‌زند و هر مسافری که تاب چنین سفری را نداشته باشد، از آن پیاده می‌شود یا پایین می‌افتد!
پس از «پروسترویکا» بسیاری از نویسندگان در آثارشان نشان دادند که نامعلوم بودن این مقصد باعث سردرگمی و درجا زدن و حتی عقب‌گرد وسیله نقلیه شده است، مثلاً ولادیمیر واینوویچ در دهه ۱۹۹۰ در کتاب «قصه‌هایی برای بزرگسالان» نظام شوروی را به یک کشتی تشبیه می‌کند که سال‌های سال قرار بود مسافرانش را به سرزمین آرمانی لیموستان برساند، ولی پس از تغییرمسیرها و راست و چپ رفتن‌های فراوان سر از کنگرستان درمی‌آورد.
یا، ولادیمیر ساروکین در رمان «کولاک» (۲۰۱۰) شوروی را به صورت سورتمه‌ای به تصویر می‌کشد که پنجاه اسب مینیاتوری آن را می‌کشند و هنگام پیمودن مسافت ناچیز میان دو روستا در کولاک گیر می‌کند و مدام «به مقصد نمی‌رسد».
تفاوت قطار کورکوف آن است که مقصدش اهمیت این آثار دیگر را ندارد و همان طور که پیش‌تر گفتم، گمان می‌کنم اصل قضیه جای دیگری است!
* آینه‌دار شخصیت توروسوف در جامعه واقعی روسیه کیست؟ در نگاه اول و برداشت ساده می‌توان او را یک سالک فرض کرد که از نقطه الف به نقطه ب می‌رود. اما شاید کورکوف با نوشتن این رمان، چندان قصد نداشته توسوروف را وارد وادی سلوک کند!
من هم فکر نمی‌کنم برداشت عرفانی از این اثر زیاد به واقعیت نزدیک باشد. اتفاقاً به تصریح خود نویسنده، توروسوف در قدیم گرایش‌هایی به عوالم متافیزیک داشته و سپس از آن‌ها دست کشیده است.
توروسوف نماینده همه افرادی است که در صدد روشن کردن و بازسازی واقعیات‌های تاریخی دوره‌ای از تاریخ کشورشان هستند که دستخوش تحریف و ابهام شده است و البته خودش هم نمی‌داند که این آگاهی از واقعیات گذشته «بیشتر سود به همراه می‌آورد یا زیان».
* شما چقدر نویسنده این رمان را وامدار بزرگان و اسلاف ادبیات روسی می‌دانید؟ آیا کورکوف در مسیری قدم بر می‌دارد که ماکسیم گورکی یا چخوف قدم بر می‌داشتند؟
به هرحال همه نویسندگان روس، هریک به شکلی، از اسلاف بزرگشان تأثیر پذیرفته‌اند. ولی به هرحال آثار کورکوف با آثار رئالیستی نویسندگانی مانند گورکی و چخوف، به ویژه از لحاظ ساختار، تفاوت‌های آشکاری دارد که ناشی از سلیقه و پسند زمانه است. از این نظر، گمان می‌کنم آثار نویسندگان آوانگارد دهه ۱۹۶۰-۱۹۷۰ شوروی، که پا را از قالب‌های دیکته‌شده رئالیسم سوسیالیستی بیرون گذاشتند، تأثیر بیش‌تری بر کورکوف گذاشته باشد.
لینک مطلب در مهر: http://mehrnews.com/news/3714989

گفتگو با رضا میرچی درباره ادبیات چک. چاپ شده در مجله آزما. شماره 117. تیرماه 95

از رضا میرچی مترجم ایرانی مقیم پراگ، تا به حال چند ترجمه از آثار و نمایشنامه های واسلاو هاول رئیس جمهور فقید جمهوری چک توسط انتشارات جهان کتاب به چاپ رسیده است. میرچی در سال های اخیر ترجمه داستان ها و نمایشنامه های نویسندگان و نمایشنامه نویسان چکی را در دستور کار خود قرار داده و در قالب یک برنامه منظم، مشغول ترجمه آثار این مولفان است.
میرچی که سال هاست ساکن شهر پراگ است، از نزدیک با نویسندگان چکی دیدار و گفتگو داشته و روحیه مردمان چک را به خوبی می شناسد. بنابراین گفتگو با او، تنها در حوزه ادبیات خلاصه نمی شود بلکه دایره وسیع تری را در بر می گیرد که مسائل اجتماعی جهوری چک و مردمان شهر پراگ را هم در بر می گیرد.
میرچی در سال حدود دو مرتبه به ایران آمد می آید. او در این سفرها تعدادی کتاب از ترجمه های مترجمان کشور خریده و با خود به چک می برد تا نویسندگان کشور مورد نظر را با فضا و میزان آشنایی مخاطبان ایرانی با ادبیات امروز جهان و چک آشنا کند. گفتگوی انجام شده با میرچی، در خلال یکی از سفرهای او به ایران و در منزل پدری و قدیمی او انجام شد. مشروح این گفتگو در ادامه می آید:
* تا به حال تعدادی از نمایشنامه های واسلاو هاول را ترجمه کرده اید و شما را به عنوان مترجم آثار هاول می شناسند. علاوه بر هاول، در حال حاضر مشغول کار روی آثار کلیما هستید. بهتر است صحبت را از ادبیات چک و نویسندگانش آغاز کنیم.
من شخصا به ادبیات چک حسودی ام می شود. چون نویسندگان چک هیچ وقت از محور کشورشان خارج نمی شوند. تقریبا محال است که یک نویسنده چکی را پیدا کنید که خارج از محدوده کشور خودش بنویسد. اما در ادبیاتمان کسانی را داریم که این گونه باشند؛ مانند جمال زاده یا هدایت.
مقصودم این است که این افراد مصالح روز و زندگی خود را می نوشتند. و حرف کلی شان این بود که فرانسه به من چه! یا آلمان به من چه!
* منظورتان محتوای داستان است یا قالب آن؟ چون نویسنده ای مثل هدایت  سوررئال نوشته است در حالی که در آن زمان، قالب سوررئال در ایران باب نبوده است.
هدایت ایرانی باقی مانده است. او مانند کافکا دیگر نویسنده چکی است که از خود و کشورش خارج نشده است. درست است که کافکا خیلی سخت درباره زندگی شخصی خود می نوشت اما مسائلی که می نوشته، همه به شهر، کشور و خیابان های چک مربوط می شود. آقای کلیما هم همین طور است. تمام داستان های او به بچگی اش، مشکلاتش با آلمانی ها به واسطه یهودی بودنش و مسائل این چنینی زندگی اش برمی گردد.
آخرین کتاب کلیما را با عنوان «اسکلت زیر فرش» را ترجمه کرده ام و آن را به ناشر تحویل داده ام. این کتاب، فقط راجع به مشکلات امروز چکی هاست؛ مشکلات مردمشان چیست، دولتمردان چه می کنند، جوانانشان چه می کنند و چگونه در حال غربی شدن هستند و ...
* ظاهرا با کلیما صحبتی داشته اید و به او گفته بودید که شما بعد از انقلاب چک دیگر چه چیزی برای نوشتن دارید؟
بله. زمانی بود که جایی با هم نشسته بودیم و به او گفتم حالا دیگر سیستم سوسیالیستی و کمونیستی رفت و حالا بعدش چه! خیلی ساده به من گفت موضوع برای نوشتن پیدا می شود. البته او خواست برای مدتی از محیط خودش خارج شود اما متوجه شد که فوری باید دوباره برگردد و درباره موضوعات داخلی کشورش بنویسد.
* دیگر نویسنده چکی که ایرانی ها زیاد او را می شناسند، میلان کوندراست. او هم مثل کلیما یهودی است؟
کوندرا یهودی نبوده اما باید بگوییم که یک سری مشکلات شخصی با افراد و جامعه اش داشت. این بود که خیلی سریع از کشور چک خارج شد. او در پاریس ساکن شد و شروع کرد به فرانسوی نوشتن که چکی ها تا حدی هم به این خاطر سرزنشش می کنند.
* زمان جنگ جهانی به فرانسه رفت؟
نه بعد از جنگ بود. او طی دهه های اخیر به فرانسه رفت و متاسفانه کتاب های او از فرانسه به زبان مادری اش ترجمه می شود. و این تا حدودی چکی های وطن پرست را اذیت می کند. البته ضرب المثلی هست که می گوید هیچ دودی بدون آتش نیست.
* این ضرب المثل، چکی است؟
بله. و منظورشان این است که اگر دودی دیدی، حتما آتشی پایینش روشن است. در مورد کوندرا خیلی شک و شبهه است. خیلی ها می گویند با مقامات آن زمان همکاری داشته و چند نویسنده چکی هم در این باره صحبت هایی داشته اند. نویسنده هایی هم او را تبرعه کرده اند و گفته اند باید نان را به نرخ زمان می خورده و نمی توانسته کار دیگری بکند. این نقل هم مشهور است که روزی کوندرا در شهر راه می رفته و عده ای به او رسیده اند و گفته اند بیا فلان کاغذ را امضا کن! کوندرا هم گفته من کلی کتاب زیر چاپ دارم. اگر این را امضا کنم، تکلیف آن ها چه می شود؟
* آن کاغذ درباره چه بوده است؟
همان نامه ای بوده که نویسندگان و هنرمندان به سرپرستی واسلاو هاول به حزب کمونیست نوشتند و به زبان چکی به «خارتا 77» معروف است. این نامه محتوای نگرش انتقادی نویسندگان و هنرمندان آن دوره بوده است ولی همان طور که اشاره کردم مشهور است که کوندرا از امضای آن خودداری کرد.
* موضوع آثارش چطور؟ در ایران کوندرا را بیشتر به خاطر کتاب «بار هستی» یا همان «سبکی تحمل ناپذیر» می شناسند.
می توانم بگویم کوندرا، در چک چندان خواننده ندارد. او در خارج از کشورش بیشتر شناخته شده است. این کتاب را بیشتر خارجی ها پذیرفته اند تا داخلی ها، عکس شرایطی که کلیما دارد. باید بگوییم که کلیما بین نویسندگان معاصر چک، یک کشف جدید است؛ کشف جدیدی که مردم دارند کتاب هایش را دوباره می خوانند.
* پس کوندرا بین آن نویسندگان چکی نیست که شما به ادبیات شان حسودی می کنید!
نه. نیست. البته هیچ نویسنده ای سعی نمی کند از ریشه خودش دور شود. من اگر به آمریکا بروم ایمان دارم که درباره کوچه و محله و وطن خودم موضوع می گیرم. او هم سعی ندارد از ریشه اش دور شود. چند وقت پیش یک خانم جوان ایرانی به چک آمد. از او پرسیدم برنامه ات برای کارهای تحصیلی ات چیست؟ گفت می خواهم در اولین اقدام یک اثر از تولستوی را روی صحنه ببرم. این حرف مانند این بود که یک خارجی به ایران بیاید و بگوید من می خواهم یک نمایشنامه اصیل ایرانی را در تهران روی صحنه ببرم. چنین چیزی نمی شود. تولستوی را که همه می شناسند و بارها و بارها اجرا شده است. حالا یک غربیه با او می خواهد کارش را روی صحنه ببرد! به آن خانم جوان گفتم بهتر است یک اثر ایرانی را روی صحنه ببرید! ولی او ناراحت شد.
* خب بعد از این گفتگو چه کار کرد؟
سرآخر، اثر تولستوی را اجرا کرد اما اجرایش موفق نبود. مثل این بود که یک فرانسوی به ایران بیاید و بخواهد یک فروشگاه فرش بافی _ نه فرش فروشی _ باز کند. طبیعی است که چنین چیزی شدنی نیست. یک ایرانی درجه هشت از نظر فرهنگی، فرش ایرانی را بهتر از یک خارجی درجه یک می فهمد چون شناختش از این موضوع در خونش است. در ادبیات هم همین طور است. پس هر نویسنده ای که بخواهد موفق کند باید از کشور خودش شروع کند.
* کمی درباره سبک نوشتاری نویسندگان معروف چک بگویید! کارشان رئال است یا رئالیسم جادویی؟
رئالیسم جادویی را بیشتر هاول می نویسد. جالب است که نقل مشهور این است که هاول کمدی می نویسد اما او با بیان و دستخط خود گفته که من کمدی نمی نویسم. اگر آخر کار کمدی می شود من تقصیر ندارم. این ویژگی در خود هاول وجود دارد. او همیشه گفته که من هیچ وقت طنز نمی نویسم اما همیشه به طنز ختم می شود.
هاول می خواهد همیشه یک پوچی را نشان بدهد.
* می شود گفت او پوچ گراست؟
بله. می شود گفت.
* کافکا هم همین طور است؟
کافکا در این زمینه کمی بیشتر جلو رفته است. اتفاقا در این زمینه موضوعی هست که خیلی دوست دارم درباره اش کار کنم. کلیما در این باره سر نخ را به من داده است. کلیما در این باره می گوید بیاییم یک بار کاری کنیم و چیزی بنویسیم که کافکا را تعطیل کنیم. منظورش این است که یک بار برای همیشه حرف اصلی را بزنیم تا دیگر مرتب به اشتباه نگویند کافکا این گونه بود یا آن گونه. کلیما قبلا چنین کاری را انجام داده و دیده ام که به فارسی هم ترجمه شده اما متاسفانه طوری ترجمه شده که انگار هیچ ربطی به کافکا ندارد.
کلیما خیلی تحت تاثیر کافکاست. اما به سبک او نمی نویسد.
* منظورتان محتواست؟
بله. موضوعاتی را که درباره شان می نویسد، هیچ وقت مستقیم مورد بررسی قرار نمی دهد بلکه از کنارشان می گذرد. کافکا هم همین کار را می کرد. کافکا با پدرش مشکل داشت اما نمی توانست به او بگوید و با او جر و بحث کند. به همین خاطر در خلوت خودش و با اتکا به نویسنده هایش، پدرش را کتک می زد. نوشته هایش ناشی از مشکلات شخصی اش بود. کافکا آدمی بود که هیچ وقت چیزی را تمام نمی کرد و نیمه کاره رهایشان می کرد. کلیما هم مثل کافکا عقیده دارد که هیچ داستانی، پایان ندارد. یعنی اگر داستانی را خواندید که تمام شده بود، بدانید که نویسنده اش آن را به زور تمام کرده است.
* جالب است که یک بار که با هم صحبت می کردیم این را مطرح کردیم که کافکا، شخصیت یک نویسنده را نداشته و کارمند بوده است.
بله. کافکا سعی می کرده برای خودش بنویسد. به خاطر همین هم بسیاری از نوشته هایش را از بین می برده یا همان طور که گفتیم، نیمه کاره می گذاشته است. یعنی از آن تیپ افراد نویسنده نبوده که بگوید خب این کتاب را تمام کنم تا به چاپ برسد.
* خب، از هاول و سبک نوشتاری اش گفتید. کلیما و نویسندگان متاخر چک به چه سبکی می نویسند؟
بگذارید مثالی بزنم. همین کتاب «اسکلت زیر فرش» کلیما، ابتدا به صورت پاورقی در روزنامه چاپ می شده است. در شهر راه می رفته، سوار قطار می شد یا خبری را در روزنامه می خوانده و درباره اش می نوشته است. نوع حرف زدن جوان ها در خیابان و نمونه هایی از این دست، همه مواد نوشتاری نوشته های او را تشکیل می دهند.
درباره عنوان کتاب مورد نظر هم یک توضیح بدهم. کلیما نام کتاب را «اسکلت زیر فرش» گذاشته اما ضرب المثلی بین مردم چک هست که اشاره به اسکلت در کمد دارد و منظور این است که موضوعی که شما مخفی اش کرده اید، بالاخره روزی افشا می شود. ما هم می گوییم که همه چیز را زیر فرش جارو می کنیم. کلیما هم به همین دلیل، کتابش را این گونه نامگذاری کرده است.
* این کتاب، رمان است؟
نه. بیشتر می توان گفت یادداشت های روزانه اوست. این اثر برای نویسندگان جوان ما بسیار خوب و الهام بخش است که هرجا می روند دفترچه یادداشت و مدادشان را ببرند. این همان کاری است که آقای هرابال می کرد، کلیما هم آن را انجام می دهد. یعنی هرجا که می رود حرف و سخن افراد را می شنود و در آن در یکی از آثارش استفاده می کند. یکی از مشکلات هرابال این بود که می گفت به هر کافه و رستورانی که می روم، مردم سریع ساکت می شوند چون می دانند از حرف هایشان استفاده می کنم.
* به طنز هاول اشاره کردید؟ به نظرتان آثار او گروتسک هستند؟
نه. آثار او گروتسک نیستند. هاول را باید یک چکی خالص بدانیم. چکی ها خیلی به طنز علاقه دارند. آن ها خیلی با خودشان شوخی می کنند. هاول هم همین است. مردی از دوستان هاول به نام اشکورسکی که در کانادا بوده برای او نامه می نویسد و دعوتش می کند که به کانادا برود. هاول در نامه ای به این مرد می گوید من به کانادا بیایم که چه کنم؟ آخر یک «بالیک ِ» چکی برای چه باید به آنجا بیاید؟ بالیک به معنی بسته است؛ همان چیزی که در فارسی منظورمان از آن «ببو» است. هاول می گوید در کانادا برای یک ببوی چکی چه خبر است؟
* پس نوشته های هاول، گروتسک نیست!
نه. نیست. صرفا طنزی است که از نوع زندگی اش برمی خیزد. اگر عکس های هاول را ببینید، مرتب در حال شوخی و مسخره بازی بوده است. نوشته هایش هم از سبک شوخی هایش ریشه می گیرد. هنگامی که رئیس جمهور بود، با نگهبان بادجه ای که جلوی ویلایش بوده، شوخی می کرده است.
هاول اخلاق خوبی داشت و هیچ وقت چیزی را در گرو چیز دیگری نمی دانست. من او را در سفارت ایران دیدم؛ وقتی که تنش های سیاسی بالا گرفته بود و اصلا اوضاع خوبی بین دو کشور جریان نداشت. ولی زلزله بم اتفاق افتاده بود و هاول برای همدردی به سفارت آمد، دفتر یادبود را امضا کرد و به پرچم ایران ادای احترام کرد.
* شخصیت دیگر نویسنده های چک چگونه است؟ آیا همه آن ها شبیه هم اند؟ آیا می توان کلیما را در یک کافه یا در خیابان دید و به او دسترسی داشت؟
بله. درباره کلیما بله. کوندرا هم تا حدودی همین طور است اما همان طور که گفتم هیچ دودی بدون آتش نیست. در چک خیلی راحت می توانید به همه نویسنده ها دسترسی داشته باشید. به قول خودمان، خیلی خاکی هستند.
* صحبت کافکا را کردیم. به غیر از کلیما، کافکا روی باقی نویسندگان چک هم تاثیر داشته است؟
بله. تاثیر زیادی هم داشته است. کلا کافکا روی زندگی اجتماعی چک تاثیر گذاشته است. وقتی چکی ها می خواهند به یک چیز خیلی عجیب و غریب اشاره کنند، می گویند «این هم برای ما کافکایی شده است.» یعنی کافکا علاوه بر ادبیات، بر زندگی اجتماعی مردم چک هم تاثیر داشته و دارد.
یکی از نکاتی که کلیما درباره اش نوشته، استفاده تبلیغاتی از کافکا است که کلیما خیلی از آن گلایه دارد. یعنی از کارهایی مانند فروش پیراهن یا لیوان مزین به نقش و نگار کافکا.
* کافکا از نظر سبک نوشتاری روی نویسندگان چک تاثیر داشته یا از نظر محتوا؟
از منظر محتوا و دیدشان نسبت به اجتماعشان بوده که تاثیر گذار بوده است. کافکا را کپی نکرده اند. ولی زاویه دید و نظرگاهش را تجزیه و تحلیل کرده و در آثارشان استفاده کرده اند.
* از کافکا، کوندرا، کلیما و هاول صحبت کردیم. ادبیات چک به غیر از این افراد، چهره های دیگری هم دارد؟
رفتن کمونیست ها و انقلاب مخملی یک وقفه ای به وجود آورد. منظورم همان سوالی است که از کلیما پرسیدم. وقتی کمونیست ها رفتند این سوال پیش آمد که حالا درباره چه بنویسیم. به همین دلیل آن وقفه پیش آمد و نسل قبلی نویسندگان چک متوقف شد. الان نسل جدیدی متولد شده که نویسنده ای به نام ویوِک دارد.
* ویوک در چک ساکن است؟
بله.
* این نسل جدید در چک شناخته شده است؟
بله. بیشتر مردم چک هستند که  نویسندگان این نسل را می شناسند و در خارج از مرزهایشان چندان شناخته شده نیستند.
* برای جمع بندی بحث درباره ارمغان ادبیات چک برای اروپا بپرسم. ادبیات چک، چه چیزی به ادبیات اروپا داده یا بهتر بگویم افزوده است؟
ادبیات چک در محدوده اروپای شرقی حسادت هایی را برانگیخته است. این حسادت را بیشتر از همه می توانید در لهستان ببینید. روزی که با رئیس کتابخانه هاول صحبت می کردم و کتاب های ترجمه شده او را در ایران معرفی کردم، گفت مثل این که این میزان معرفی را در اروپا نداریم. من گفتم بله در لهستان هم ندارید.
یک فعالیت تحقیقی را انجام داده ام که در پایان راهش هستم و درباره نویسندگانی از چک است که آثارشان در ایران ترجمه شده است. در ابتدای راه فکر می کردم به عدد 11 و 12 برسم ولی در حال حاضر به رقم 68 رسیده ام. تعداد کتاب ها که خیلی زیاد می شود.
* به عنوان سوال آخر، ادبیات معاصر چک برای جهان چه ارمغانی داشته است؟ کافکا را همه می شناسند. ولی آیا ادبیات امروز چک در کشوری مثل آمریکا مخاطب و تاثیر دارد؟
بله. زیاد هم دارد. شاهد مثالم هم این است که تقریبا تمام نویسندگانی که در تحقیقم به آن ها اشاره کرده ام و آثارشان به فارسی ترجمه شده، از یک زبان دوم مانند فرانسوی یا انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. در حال حاضر تنها پرویز دوایی و من هستیم که مستقیم از زبان چکی به فارسی ترجمه می کنیم.
انتشار رمان «کارمیلا» در سال ۱۸۶۴ سرآغاز انتشار رمان‌های وحشت در ادبیات شد؛ رمان‌هایی که مخاطبان می‌خوانندشان تا بترسند.

خبرگزاری مهر -گروه فرهنگ- صادق وفایی: این روزها که فیلم «دراکولا»ی رضا عطاران در سینماهای کشور اکران می‌شود، با چاپ ترجمه رمان «کارمیلا» نوشته شریدن لی فانو همراه شده است؛ رمانی که سرآغاز سلسلهِ رمان‌های وحشت‌زا و ادبیات هول و هراس در جهان شد.
رمان «کارمیلا» به تازگی با ترجمه هامون جعفر نژاد در قالب دومین عنوان مجموعه کتاب‌های «ذره بین» توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شده است.
ترس یکی از حس‌های درونی بشر است که ظاهرا نیت کرده از قرن نوزدهم به این سو، گاهی داوطلبانه آن را تحریک کرده و بترسد. خب، به عنوان انسان و مخاطب یک اثر ادبی یا نمایشی، مختار هستید که چنین آثاری را نخوانید و نترستید اما این گونه آثار، امروزه در جهان طرفداران زیادی دارند. اکران دومین قسمت فیلم سینمایی «کانجورینگ» در روزهای اخیر در سینماهای جهان، گواهی بر این مدعاست.
دراکولا شخصیتی واقعی است
یکی از اسامی و عناوینی که در فضای ادبیات و سینمای وحشت، زیاد شنیده‌ایم «دراکولا» است. بد نیست پیش از ورود به بحث اصلی یعنی رمانی که موجب آغاز نوشتن رمان‌های وحشت شد، به این مساله اشاره کنیم که دراکولا یک شخصیت واقعی است البته خون آشام نبوده و دراکولای داستانی که یک شخصیت خون آشام است، در طول تاریخ و در گذر راهروهای ذهن نویسنده‌ای به نام برام استوکر خلق شده است.
دراکولای واقعی، شاهزاده یا اشراف زاده‌ای رومانیایی بوده که خرابه‌های قصرش هنوز در این کشور موجود و محل جذب توریست است. او شخصیت ظالمی داشته و خون آشام بودن دراکولای داستانی، ارجاعی به علاقه دراکولای واقعی به شراب سرخ دارد.
حکایت تولد ژانر وحشت در ادبیات و سینما
رمان «کارمیلا» نوشته جوزف توماس شریدن لی فانو، نویسنده ایرلندی در سال ۱۸۶۴ بود که موجب تولد ژانر وحشت در ادبیات و بعدها در سینما شد. کارمیلا نام یکی از شخصیت‌ها خون آشام ادبیات است. این شخصیت خلاف دراکولا، یک زن است و البته جای تذکر و یادآوری دارد که رمان «دراکولا» نوشته برام استوکر بعد از «کارمیلا» نوشته و منتشر شد بنابراین برخی این مساله را که استوکر در نوشتن «دراکولا» از لی فانو تاثیر گرفته، مطرح می کنند.
لی فانو بعد از درگذشت همسرش به فردی گوشه‌گیر تبدیل شد و همین گوشه‌گیری موجب خلق تاثیرگذارترین آثار ادبی اش از جمله «کارمیلا» شدند. این رمان و دیگر آثار این نویسنده در حوزه ژانر وحشت و آثار گوتیک، در جهت کاوش و کنکاش در مسائل ماورالطبیعه و متافیزیک نوشته شدند. نکته ای که خود لی فانو درباره انگیزه‌اش از تولید این آثار گفته، برقراری تعادل بین جهان طبیعت و جهان ماورا الطبیعه است.
همان طور که می‌دانیم، پای مسائل ماورا الطبیعه و متافیزیکی جایی به میان می‌آید که علوم طبیعی توانایی پاسخگویی به پدیده ای را نداشته باشند. نکته مهم درباره مسائل متافیزیکی، خلط کردنشان با خرافات و باورهای موهوم و شاید افسانه ای باشد. عده ای، می دانند که به موازات افسانه ها و اساطیر عالم شرق، در غرب عالم نیز افسانه هایی (و همچنین خرافاتی) وجود داشته است. همه با اسطوره های هرکول و خدایان یونانی آشنا هستیم اما آنچه مهم و جالب است، این است که تولید