حیاط خلوت♥ باران بانو♥

از خودم متنفرم 
اه
نشستم دارم گیسو کمند میبینم..
سرمم داره میترکه
بی توجه..
 
 
من نمیخوام تمام زندگیم یه مهندس کامپیوتر باشم..من نمیخوام تمام عمرم ریاضی حل کنم فیزیک بخونم خانوم مهندس صدام کنن یه ازدواج موفق داشته باشم..
من میخوام بزنن تو سرم که شغلم رده پایینه..من میخوام استعدادمو ندیده بگیرم.آره مامان خیلی خوب فهمیدی از عمد درس نخوندم..تمام این سالا..از وقتی هدفمو شناختم از عمد درس نخوندم ..ولی نمیدونستم میدونید..مامان بدم میاد..از شما بدم میاد از داییم بدم میاد که از هفت سالگی تو مخم کردید که نخبه ام.بدم میاد از تمام خاطراتی که از هوشم دارید من نمیخوام ازش اتستفاده کنم من نمیخوامش..من نمیخوام هرروز برم سرساختمون عمران بخونم نمیخوام هرروز خط کش بگیرم دستم معماری کنم من برا اینا آفریده نشدم
مامان نمیتونم یه سال بمونم پشت کنکور و تجربی باشمو پزشک بشم..آره شما ارزوتون بوده پزشک بشید ولی وظیفه ی من برآورده کردن آرزوهای نیمه تموم شما نیست
من نمیخوام شوهر ثروتمند داشته باشم نمیخوام عنوانمو تو سر زن عمو هامو زندایی هام و جاری و خواهرشوهرم و مادرشوهرم بزنم اصلا نمیخوام حقوق داشته باشم مامان بفهمید..اینا برام مهم نیتس...چن بار؟؟چندبار باید حرف بزنیم؟چندبار باید براتون قرآن باز کنم جلو چشمتون بیاد که ابراهیم گفت خدایا پدرموبیامرز که گناهکاره...مامان چندبار باید جلو چشمتون تو قرآن بیاد که انه خیر حافظ؟؟؟مامان از چی میترسی؟؟
صدبار گفتی صدبار شنیدم..چیزی که من دارمو هیچ کس نداره.ن بعنوان مادر ن بعنوان معلم ندیدی چنین چیزی رو .ن تو محدثه دیدی ن تو فامیل.ک چی؟وقتی خواهرم اندازه من هوش نداره من باید دکتر بشم؟منباید مهندس بشم؟من باید وظیفه رو کم کنی شما و زندایی رو انجام بدم؟؟؟
من یه شوهرپولدار نمیخوام..من یه آدم معمولی ساده ی حزب الهی میخوام..من یه هم هدف میخوام یه هم مسیر..
من نمیخوام هرروز از خواب پاشم برم اداره برم مطب برم هرجا یه کار معمولی و تکراری بکنمو همش شاهد تنهاییای آقا و امام باشم..مامان تا کی باید هر شب زجر بکشم؟؟مامان تا کی باید گریه کنم تا صبح؟؟؟تا کی باید خودمو سرزنش کنم که 18 سالت شد هنوز هیچی نیستی..تا کی باید شبای تولدم بدترین روز زندگیم باشه که باران خانوم یه سال دیگه ام اضافه شد و تو هنوز اونی که باید باشی نیستی..
شما چی میفهمید درد کشیدن یعنی چی..
احساس سوختن به تماشا نمیشود...آتش بگیر بفهمی چه میکشم..
شما کی فهمیدید تا صبح گریه کردن برای کسی که حتی ندیدیش یعن چی...سگ دو زدن یعنی چی..مامان کی بودی وقتی تنها گلیمم رو همه جا بیرون کشیدم؟کجا بودید وقتی زیرزیرکی کار مهدوی کردم؟کجا بودید وقتی معروف شدمتو کار فرهنگی و همون اندازه تو خونه و بین مشا غریب؟؟؟کی فهمیدید انقدری بزرگ شدم که بخواید جواب خاستگارامو بدید؟؟کی فهمیدید شبا تا صبح بیدار موندم؟کی فهمیدید مشکلی دارم که نگفتم؟؟وقتی مشکلمو فهمیدید جار نزدیدش؟؟؟چیزی که من بین دوستامم فقط به یه نفر گفتمو پشیمون شدم؟خسته نشدید مامان؟کی کنارم بودید؟کی به جای حرف مردم حرف منو شندید؟کی گوش کرددی من چی میخوام؟من میخوام به کجا برسم؟
شما چ میفهمید انتظار یعن یچی...آتیش گرفتن یعنی چی...بغضی که نمیشه باز کنی یعنی چی..هق هق برای کسی که عاشقشی و گناهات به گریه ش منیدازه یعنی چی..مامان شما چه میفهمید کربلای زنده یعنی چی؟؟؟؟شما چ میدونید حضرت مادر یعنی چی؟فرق پدر یعن یچی....مامان شما میدونین مصیبت یعنی چی؟؟؟؟شما میدونین تمام این غم ها رو ی دلت سنگینی کنه و مادری خواهری دوستی عشقی نباشه که سرتو بذاری رو شونه ش یعنی چی؟؟؟مادر شما میدونید بلاش خیس یعن یچی؟؟؟شما میدونید علی اصغر یعنی چی؟؟
مامان..تا کی شبای تولدم آهنگ ما ایستاده ایم حامد رو بذارم و گریه کنم؟تا کی باید له له بزنم برای یه لحظه جنوب؟برای یه سفر جمکران؟
مامان چی رو به خاطر چی ول کنم؟امام رو به خاطر پول؟؟؟آقا رو به خاطر پز به اطرافیانم؟؟؟
چی کار میکنید مامان؟
هرروز دعوا هرروز سرزنش..هر جزوه ای که میگیرم هز کتابی که میگن بخرید حرفای شماست که داری پول مارو میریزی دور..حرفای شماست که دوروز دیگه مادرشوهرت میزنه تو سرت..
مامان چرا باید کاری کنی که من به حسن فکر کنم؟؟چرا باید کاری کنی که منی که وقتی فهمیدم ازم خاستگاری کرده عصبانی شدم و گفتم به چه حقی این کارو کرده،برای فرار از جهنمی که برام ساختی بهش فکر کنم؟؟
چرا مامان؟چرا کاری میکنی وقتی بابا نیست بهت محتاج باشم؟چرا هزارتا کارداری میکنی هزارتا کلاس مینویسی هروقت میبینی دارم درس میخونم صدام میکنی صدای تلویزیونو بالا میبری با محدثه بلند حرف میزنی شبایی که از کلاس میام شام درست نمیکنی که یه سال دیگه بمونم پشت کنکور..خودت گفتی..گفتی هرکاری میکنی که بمونم پشت کنکور و چیزی رو بخونم که تو میخوای!من ربات نیستم مامان..من ربات برآورده کردن آرزو های شما نیستم...
چرا کاری میکنی اشکم بچکه رو کیبوردم چرا کاری میکنی با وبلاگم خودمو تخلیه کنم؟
چرا آرزومو ازم میگیری؟؟چرا تمام رویاهام تمام چیزایی که 11 سال تمام دارم خوابشونو میبینم کتابشونو میخونم براشون گریه میکنمو میخوای ازم بگیری؟
چرا نمیفهمی؟
چرا معنی عشق رو نمیفهمی؟
من پول نمیخوام..عنوان نمیخوام...شوهر نمیخوام..پز نمیخوام
مامان
به خدا فقط آقا رو میخوام..
برام مهم نیست برا رشته هایی که من میخوام کار نیست..برام مهم نیست دکترمهندس صدام نمیکنن..آره ممکنه دخترعموهام دکترمهندس بشن و هرروز حرف بخورم که استعدادشو گذاشت پشت سرش و رفت..مامان تو نمیدونی..تو نمیدونی اگر من پول میخواستم با احسان ازدواج میکردم..من نمیخوام..تدریس مهدویت حتی توی یه اتاق 9 متری برا من شیرین تر از مهندس بودن توی یه اداره ی بزرگ و بین المللیه..این چ استدلالیه داری؟
چرا؟چرا فکر میکنی اگر پول کتابامو ندی قسط ملاصدرارو ندی من بیخیال راهم میشم؟؟چرا فکر کردی اگر با کتونی پاره برم بیرون میام میفتم به دستوپات که من دیگه راه قبلو نمیرم؟؟من اینو نمیگم مامان..من زبانا هم از هدفم دست نمیکشم...
شده تمام پساندازم بشه هزینه تحصیلم..وایمیستم..ولی بااین خودخواهی شما کنار میام..اجازه نمیدم تصمیم بگیرید..اجازه نمیدم به جای من فکر کنید..اجازه نمیدم منو از تنها کسی که تمام این سالها،وقتی نبودید،وقتی آرزوهام داشت شکل میگرفت و شما حتی حاضرنبودید بشنوید..جدا کنید..نمیذارم کاری کنید از تنها کسی که دوستش دارم و با تمام وجودم عاشقشم جدا بشم..نمیذارم کاری کنید هدفی که از وقتی چشم باز کردم رو یه دنیا بهش فکر کردم ازم جدا بشه و آرزوم خاطره بشه..نمیذارم زندگی منو از مسیریکه عاشقشم جدا کنید..
هرقدر بیشتر از ازین لجبازی کنید..من کوتاه نمیام..
♥ جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 23:38 توسط ♠باران بانو♠: Let's block ads! (Why?)