آفاق

واقعا که حیرت اندر حیرت آمد زین حدیث! ۲٨ تير ۱٣۹۵ تیتر زدید که شتر در خواب بیند پنبه دانه...و در ادامه ضمن آبکی خواندن متن،این سوال را طرح کردید که چرا با تعصب نوشتی«هر دادگاهی که در حال و آینده برای محاکمه متهمین به خیانت و جنایت و غارت برگزار بکنیم و بکنند،مُرده و زنده مجاهدین خلق ایران؛نهایتأ متهم ردیف آخر هستند»هر دادگاهی در حال و آینده چه صیغه ای ایست و در انتها هم بی هیج ارجاع و اشاره ای به متن کامنت،امر فرمودید که :لطفا دست از لاف زدن بردارید. ۲۹ تير ۱٣۹۵ شوخی و مزاح شما را نشنیده گرفتم و نپرسیدم که برای ادعای آبکی بودن متن و لاف زدن من دلیل بیاورید و به قدر بضاعت کوشیدم پاسخ این سوال را که «هر دادگاهی در حال و آینده چه صیغه ای ایست» را بدهم. امروز یعنی ٣١ تیر ٩٥ تیتر زده اید که باز هم تحریف و در متن دوخطی خود هیچ اشاره ای به چگونگی تحریف اول نکرده اید؛چون قید«بازهم» دلالت بر تکرار تحریف میکند. دارم فکر میکنم آدم اگه آدم باشه،بخصوص اگه فهیم باشه،که لاف نمی زنه و واقعیت و تحریف نمیکنه،مگر اینکه از معنی تحریف بی خبر باشه!؟ نمی دانم شما چه تعریفی ازتحریف دارید،ولی تا اونجایی که من اطلاع دارم،تحریف انواع مختلفی دارد که«ظاهری و باطنی»معروفترین آنهاست،تحریف ظاهری یعنی خواننده، واقعیت متن را دستکاری می کند،مثلا عبارتی از یک متن را کم یا زیاد میکند تا به نتیجه دلخواه خود برسد؛در تحریف باطنی،خواننده عمدأ واقعیت متن و پیام اصلی گوینده و نویسنده را فاکتور می گیرد و محتوای متن را مصادره به مطلوب می کند،یعنی متن را آنطور می خواند و تفسیر می کند که می خواهد.درست مثل کاری که شما با متن کامنتهای مَن کرده اید،وگرنه کیست که نداند متهمان خیانت و جنایت و غارت فقط آنها نیستند که من لیست کرده ام،وگرنه اول لیست«متهمان خیانت و جنایت و غارت» من را کامل می کردید،بعد پرسش می کردید که «ملتفت هستید؟»وگرنه فاش و صریح و بی پروا عیان می کردید که من چه واقعیتی را «بازهم تحریف» کرده ام؟ ملتفت هستید چی میگم،اگر ملتفت نشدید؛اعلام کنید تا... پ.ن. یادمان نرود که متهم به خیانت و جنایت و غارت،شاید با لاف زدن و تحریف کردن؛امام و رهبر خلقهای محروم ایران و جهان بشود‌. شاید رئیس جمهور و فرمانده کل قوای سه گانه«زمینی و هوایی و دریایی سپاه و ارتش»بشود. شاید نخست وزیر و رئیس مجلس و رئیس شورای مصلحت نظام و رئیس گفتگوی تمدنها و رئیس جمهور دولت مهرورزی و رهبر خندق سبز بشود. شاید وزیر و وکیل و سفیر و کاردار و دادستان و قاضی القضات و علامه حوزه و دانشگاه بشود. شاید استاد و مهندس و کارشناس و جامعه شناس و تحلیگر مسائل سیاسی و اجتماعی بشود. شاید ادیب و طبیب و روزنامه نگار و نویسنده و کارگردان نامی و هنرمند برجسته هنرهای تجسمی بشود. شاید بسیجی و کمیته ای و تواب و شکنجه گر امت و ملت دَربند بشود. شاید یاغی و اراذل و اوباش و بقال و نقال و کارتن خواب و کاخ نشین و پوشه سوار و غیرو ذالک...بشود،ولی هیچیک در مقابله با حکم ناگزیر تاریخ تبرئه نمی شوند! باور ندارید نگاهی کنید به عاقبت اعوان و انصار آن کسی که ٥٧ سال خودش رضا بود و پدرش رضا بود و پسرش رضاااااا و امت و ملتی رضا و نارضااااا. در آخر ناگفته نماند که مشکل اصلی مجاهدین خلق این است که مثل من و شما درگیر بحث نظری نیستند،آنها سالها پیش از این ترم مبحث نظری را پاس کرده اند و با ندای بلند اعلام کردند که تصمیم گرفته اند مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ دهند و عجبا که تا امروز اینچنین کرده اند و بی شک خواهند کرد. مجاهدین حرف نمی‌زنند،تصمیم می‌گیرند و عمل می‌کنند. با سپاس فراوان از شما. Let's block ads! (Why?)