سکوت شبانه



حالم بده ، حالم خیلی بده ، حالم ...
ali ۹۵/۰۵/۰۴ 0:23 /




حالم خوب نیست ، یه کرخی و بی تفاوتی شدید رو زندگیم سایه انداخته ، نمیدونم چرا بعضی وقتا دچار این حالت میشم اما خیلی بدِ ، انقدر بد که دلم میخواد صبح بلند نشم ، بی حال بی حوصله حتی از چیزایی که لذت میبردم دیگه لذت نمیبرم دستم به درس و کار نمیره و فقط خسته ام !
ali ۹۵/۰۵/۰۲ 21:23 /




یه امشبه رَم باز هم به یادت هر بازیــ یه بازنده داره شاید نیفته گُذرت به گُذرِ من آره دوریم ولی درست مثِ دو سرِ خط رسیدم با اینکه کسی نبود منتظرم ...
ali ۹۵/۰۴/۲۸ 23:16 /




شاید بالای هزاتا دختر دورم هستن که همشونم آرزوشونه فقط نیم ساعت بهشون وقت بدم ! جادوی پول و قدرت و از بالا نگاه کردن به عوام و دارم به چشم میبینم ! اما چرا ؟ حس میکنم ارزش ندارن ، انقدر دورم آدمای لول بالا هستن که اگه بخوام میتونم از الان تا آخر عمرم عشق و حال کنم ! اونم با آدمایی که واسه ثابت کردن کول بودنشون و واسه سوء استفاده از آدم حاضرن هر کاری بکنن ! اما سالم موندم ! اونم من یه آدم وحشتناک داغ و گرم و اهل عشق و حال ، چرا ؟ چون ارزش خودم و حفظ کردم لااقل حس خوبی به خودم میده این که هر بی سر و پایی و وارد زندگیم نمیکنم و پسری نیستم که راحت وا بدم ! خیلی چیزا عوض شده ، کنار من بودن ساده نیست ! حالا اگه قرار خواننده این پست اسمش و بذاره غرور کاذب ! خب بذاره ! دایورتـــــــــــــ فردا کردان پول پارتی دعوتم ، مختلط !!! سری پیش که خیلی فاز داد شاید با شروین  و نیلوفر برم
ali ۹۵/۰۴/۲۵ 17:15 /



668 + 23 یهارِ سوخته
+ کمتر از 24 ساعت دیگه از 23 امین بهار زندگیم میگذرم ! خیلی غافلگیر کننده است اینکه عمر چقدر زود میگذره و این عددا همینجوری بدون این که لمس شن بیشتر میشن ... شب تولد یه حس عجیبیه ! نه خوبِ نه بد ، ولی مثل روزای دیگه نیست ، همیشه هر سال چند نفری هستن که دلم میخواد یادشون باشه ، نه این که بگم توقع دارم ! فقط دلم میخواد براشون مهم باشه ! دارم فکر میکنم امشب چه آرزویی بکنم ! امیدوارم آرزوم مثل هر سال یه آرزوی تکراری نباشه ، آرزویی که چند سال از آرزو های تولدم و سوزوند ! اما خب دلیه دیگه ، آرزو کردن که کار مغز نیست ، کار دلِ ، دلم که شعور و فهم نداره ! معمولا تو روز تولد آدم میفهمه که چقدر تنهاست ، از این حس بیزارم ، ولی خب تقریبا همیشه همراهمه ! امیدوارم به چیزایی که میخوام رسم ، روزای سختی و پتسرم دارم ، الان اواع رو به راهه و دلم میخوا آینده رو به بهترین شکلی که میتونم بسازم ... چند وقته ذهنم خیلی درگیرِ ، شدیدا به استراحت نیاز دارم !
ali ۹۵/۰۴/۱۵ 16:38 /







مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم ...



ali ۹۵/۰۴/۱۲ 13:37 /




خیلی حال میده همه دنبالتن ! خیلی حال میده کسی نمیتونه بگه بالای چشت ابروئه ، خیل حال میده هر کاری و که دلم میخواد میکنم ، به این میگن زندگی ! دیروز تو ترافیکه 3 ساعته ی پل رومی تصمیم گرفتم که ارشد و بگیرم و واسه مقطع بعدی برم یو سی ال ای ، طبق قراردادی که با این دانشگاه دارم میتونم تو هر مقطعی واسه ادامه تحصیل برم اونجا همونجام زندگی میکنم دیگه واسه من کار پیدا کردن تو فیلد تخصصیم مثل آب خوردنِ ، به یکی از صدتا ایمیلی که هر ماه واسه اپلای میاد جواب میدم ، یه جورایی اینجا کلافه شدم از بی نظمی من که واسم مهم نیست میرم هروقت عشقم کشید بر میگردم ایران سر میزنم میخوام بقیه عمرم و فقط عشق و حال کنم !
ali ۹۵/۰۴/۰۶ 17:51 /




برای این که تو یه کار موفق باشی و درآمد خوبی داشته باشی یا باید اولین باشی یا بهترین ، اولین که نسیتیم ولی حتما میتونیم بهترین باشیم ...
ali ۹۵/۰۴/۰۵ 14:33 /




آدما خیلی کثیفن ، خیلی کثیف تر از چیزی که تو فکرشو میتونی بکنی ، دوست غریبه آشنا هم نداره ! بوی گند میدن ، گند !!
ali ۹۵/۰۴/۰۲ 20:47 /



663 + aci struct J
+ چند ماهی هست که رو یه مقاله کار میکنم ، ( بتن پوششی برای ترمیم چشمه اتصال در قاب های خمشی ) تقریبا کل تایم روزم و میگرفت چون میخواستم یه مقاله سطح a بنویسم هفته پیش تو نشریه داخل دانشگاهمون چاپ شد و منتخب مقالات برتر هم شد ! بین این همه مقاله ، که صاحب بعضی از مقالات هم اساتید خودِ دانشگاهن ! خب برام خیلی با ارزش بود ، مقالم که ظاهرا یکی از اساتید رو به قولی خیلی تحت تاثیر قرارداده بود قرار شد با پیگیری همین استاد تو نشریه aci struct J چاپ شه ، که خب یکی از نشریه های فنی برتر دنیاست اولش اصلا جدی نگرفتم با اینکه بهم توصیه شد هرچی سریع تر مقاله رو ترجمه کنم و بدست اون استاد برسونم ! همه این حرفا ماله هفته گذشته بود ، منم هی پشت گوش انداختم به بهونه کار امروز دیگه دیدم زنگ زد خودش که من به هزینه شخصی خودم ترجمه اش کردم و فرستادم و مقالت هم کارشناسی شده خیلیم استقبال شده و پذیرفته شده و تو چاپ نوبت July قرار گرفت جالب اینجاست که تاریخ چاپ نشریه 6 جولای به 6 جولایِ یعنی دقیقا شب تولدم ! یعنی بهترین کادو زندگیم و گرفتم ! چون همیشه فک میکردم ارزشِ مقاله نویسیم محدود به نشریات دانشگاهه ، حالا میبینم که فقط خودم و دستِ کم گرفته ام ! یه جورایی میتونم بگم بهم انگیزه مضاعف داد برای کار رو هر چی که به ذهنم میرسه ! خدایا شکرت :)
+داشتم فکر میکردم که دانشگاه چه فاکتورِ مهمیه ! تا وقتی که شریف درس نمیخوندم ، تو دانشگاه های دیگه اصلا جو ، جوِ مقاله و پژوهش و ارتقاء سطح علمی و فهمیدن نبود بحث فقط نمره بود و نمره ... چه فاکتوره بی ارزشی ! اما الان که ذهنم معطوف واقعا فهمیدن شده نمره زیرِ 19 ندارم ! اونم تو صنعتی شریف و مقطع ارشد ... مخلص کلام ، به بچه هایی که چند وقت دیگه کنکور دارن ، یا کسایی که میخوان ارشد شرکت کنن ، یه جوری بخونید که یه دانشگاه درست حسابی قبول شید چون خیلی فرق میکنه ، دانشگاه های درپیت هیچ انگیزه و شور و اشتیاق ؛ هیچ بار علمی مثبت و هیچ روند مثبتی رو روی زندگی آدم نمیذاره ... از همین امروزم که شروع کنین واسه مقطع بدی دیر نیست :)
+ از اون دوره ی وحشتانک سخت زندگیم فقط عرفان و شروین موندن برام ! این دونفر تو بدترین و بحرانی ترین زمان زندگیم تنهام نذاشتن ، الانم وقت وقتِ جبرانِ ، واسه جفتشون کار ردیف کردم با حقوق و مزایای عالی هواشونم شدید دارم ، آدم نباید یارِ روزای سختش و فراموش کنه ...
دارم رو اپیزودِ بعدی فک میکنم ، این سری عرفان و شروینم میبرم به خرج خودم که یه حالِ تپل به جفتشون بدم

ali ۹۵/۰۳/۲۲ 18:17 /




اعتیاد شدید به لباس خریدن پیدا کردم :/
ali ۹۵/۰۳/۲۱ 19:3 /



661 + the best or nothing
بهترین بودن بهترین حس دنیاست ...
ali ۹۵/۰۳/۱۹ 1:50 /




خسته ام ... بعضی وقتا بدجوری خسته میشم ، به خودم میگم که چی ؟ بعدش چی ؟ اصلا هروز بهتر ، خب بعدش ؟ هر روز جنگیدن ، خب بعدش ؟ بعدش بعدش بعدش ... تهش چی ؟ احساس میکنم بدجوری تنها موندم ، احساس میکنم تنهایی خیلی چیزارو تحمل کردم ، تنهایی خیلی سختی هارو کشیدم ، تنهایی خیلی کارارو کردم ، تنهایی خیلی چیزا دیدم و شنیدم ، احساس میکنم تنهایی خیلی زود بزرگ شدم ...
ali ۹۵/۰۳/۱۰ 1:57 /




از مسافرت هایی که مجبورم با پاسِ آمریکاییم برم متنفرم ، تو فرودگاه خودمون یه جوری نگام میکنن که انگار یه خائن پست فطرتِ مستکبرم ...
برگردم یه گزارش کامل از برنامه تخریب میذارم ...

ali ۹۵/۰۳/۰۳ 23:15 /




مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود تو خلوت آیینه ها به انتظار نشسته بود میخواست که از اینجا بره اما نمیدونست کجا دلش پر از گلایه بود ولی نمیدونست چرا دفتر خاطراتشو رو تاقچه جا گذاشت و رفت عکسهای یادگاری شو برای ما گذاشت و رفت دل که به جاده می سپرد کسی اونو صدا نکرد نگاه عاشقونه ای برای او دعا نکرد حالا دیگه تو غربتش ستاره سر نمی زنه تو لحضه های بی کسیش پرنده پر نمی زنه با کوله بار خستگی تو جاده های خاطره مسافر خسته من یه عمره که مسافره ...
-------------------------------------------------------
چقدر دلم برات تنگ شده بود ، همه چی مثل یه خوابِ ؛ اتفاقایی که انتظارشو نداری ، چقدر دلم گرفت وقتی دیدم غمگین و گم شده ای ... انگار جزوی از وجودم درد گرفت دلم میخواد بهت کمک کنم دلم میخواد به هرچی که دلت میخواد برسی ؛ همیشه فک میکردم داشتنت بزرگترین آرزومه ؛ ولی دیشب فهمیدم خوشحال بودنت آرزوی دوست داشتنی تری ، چقدر وقتی آدم پخته میشه بزرگ میشه دنیاش آرزو هاش خواسته هاش فرق میکنه ...  نمیدونم که دیشب راه گم کردی باهم حرف زدیم نمیدونم بازم باهم میحرفیم یا نه ، هیچ چیزی و نمیدونم ... فقط میدونم که دلم میخواد هیچ وقت حس نکنی کسی پشتت نیست من همه جوره بی هیچ انتظاری پشتتم مثل همیشه ...ِ
 

ali ۹۵/۰۲/۳۰ 16:4 /





زیر نور ماه بهتر است رویدادها روز به روز نوشته شوند.دفتر خاطراتی نوشته شود تا هر چیز مشخص و معلوم باشد.نکات کوچک و وقایع کم اهمیت را،حتی اگر بی ارزش به نظر برسند،نباید نادیده گرفت و مهم تر این که باید آن ها را دسته بندی کرد.باید بگویم که من این میز،کوچه،مردم یا بسته ی توتونم را چگونه می بینم،چون همین ها هستند که تغییر کرده اند.باید ماهیت و میزان این تغییر به درستی معلوم شود. تهوع ژان پل سارتر HΘΜΣ ΔΓCHIƲΣ CΜΔƬHΣΜΣ ƤΓΘFILΣ ΣΜΔIL ... DΔILΨ ᗩll
| CΜΔƬHΣΜΣ |


Let's block ads! (Why?)