The My Gray Dreams

زمان ، چیزی که اگر به کسی بدی هیچ وقت پس نخواهی گرفت 
امتحان داشتیم و دوستم فقط یه دور خونده بود ، صدام زدُ گفت بیا این فصل آخری رو بهت بگم 
منم نشستم کنارش و زمان از دستمون خارج شد و هوا تاریک ، سریع جمع و جور کردیم و از کتابخونه دانشگاه زدیم بیرون
توی راه همش به این فکر میکردم که قطعا باید چند ساعتی رو بیدار بمونه تا بتونه حجم امتحانی رو تموم کنه 
من بیشتر اوقات همینطور میشم ، مثلا بهترین دوستم میاد و میگه 3 روز ، توی ایام فرجه هات مال من 
منم میرم باهاش درسایی رو که خودم قبلا پاس کرده بودم کار میکردم 
آخرش معدل یه ترمم شد 12 و ترم بعدش 10 و مشروطیو استرسِ نامه ای که از دانشگاه قرار بیاد 
معدلم 16 بود و کلی به آینده کاریم مطمئن بودم ولی حالا کلی داغ رو دلمهِ و کلی پشیمونی و حماقت 
حسابی حالش رو درک میکردم و اینکه به جای اینکه تو فرجه ها به خودت برسی و خودت رو بکشی بالا 
دست یکی دیگه رو بگیری که در عوضش ، به زور نهار و شام دعوتت کنه و بگه نصف گوشتای بدنت از پول منه بدبخت
با اینکه زمان چیزی نیست که من ازش به راحتی بگذرم و تو این مدت هیچ کس برام همینقدر زمانم نگذاشته بود 
تصمیم گرفتم یه سر رسید نسبتا متفاوت براش تهیه کنم و همراه کپیِ جزوه خودم بهش بدم 
وقتی به کسی کادو میدم اکت صورتش خیلی برام مهمه و حس قشنگی داشت ...
 
+ پ.ن : کاش بتونم زحمتی رو که برام کشیده با وقت گذاشتن براش جبران کنم ( کادو زیر جزوه بود وهمراهش کلی حس سورپرایز کردن )
+ پ.ن : دوست دارم هرچیزی رو با عینش جبران کنم ، کاش همه همینطور بودن 
Let's block ads! (Why?)