پوچ
با آمدن روز فقط هوا روشن می شود
+ نوشته شده در دوشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۵ساعت 4:56 توسط |
دلم میخواهد کله ام را اره کنم
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۵ساعت 4:17 توسط |
زخمی: منو تو این حال نذار. راحتم کن.
دنیرو: تق.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۵ساعت 23:3 توسط |
و می لرزاند پاواروتی اتاق را در این شب
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۵ساعت 23:13 توسط |
دل کندن از قبرستان سخت است حتی تو خواب
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم تیر ۱۳۹۵ساعت 11:42 توسط |
از دیدن بدبختی دیگران خوشحال می شویم، یا به این خاطر که آن بدبختی را داریم یا به این خاطر که آن بدبختی را نداریم
+ نوشته شده در دوشنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۵ساعت 15:58 توسط |
هنریک: میخوای همینجا بشینی؟ [تا خوراک گرگها بشی]. اون هم بعد از اینکه این همه نجات پیدا کردیم؟
جان: دلیلش دقیقا همینه. مگه برگردم کی چشم انتظارمه؟ کاری ندارم جز اینکه تمام روز بشینم پشت
صندلیم ، شب ها مست کنم. زندگی من اینه
//////////////////////////////
_ تو ترسیدی.
_ من با ترس به این دنیا وارد نشدم.
_ خودت اینطور خواستی؟ کسی برات فرم پر کرد؟
+ نوشته شده در دوشنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۵ساعت 14:46 توسط |
گاهی اوقات دایره تغییر خلق بقدری تنگ می شود که خودت هم خسته می شوی
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 22:9 توسط |
طوفان گه زمانی راه می افتد که خوشحالی
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 23:0 توسط |
اتاق ها بیش از هر چیز برای خوابیدن درست شده اند
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام فروردین ۱۳۹۵ساعت 15:22 توسط |
Let's block ads! (Why?)