دل غافل

 
سکوتِ من و بسم الله الرحمن الرحیم از تو
تتق تق میخورد آهسته سنگی بر سر سنگم
صدایی میدرد بهتِ ملالت بارِ خاکم را
که: آه ای مرد تنهایم ، که : آه ای دوست دلتنگم
 
 
من اما غرق در تاریکیِ ژرفی بنامِ مرگ
تو را نشنیده میگیرم که شاید دست برداری
در این تاریکِ دور از دست ، این خاموشیِ خاموش
منِ پوسیده را تنها به حال خویش بگذاری
 
 
و افتاده ست ماری مُرده بر فرسودهء نعشم
که زهر اندودِ چشمانش گواهِ روشنِ مرگ است
گیاهی سر بر آورده ست خون نا نشیطم را
که تیغ اش ساقه و دستِ به زخم آلوده اش برگ است
 
 
سکوتِ من ، تتق تق ، سنگِ بعدی ، ضجه ای دیگر
صدا رنجور و بغض آلود : آه ای مردتنهایم
و من عاجز تر از آنم که درب کلبهء خود را
به روی میهمانی خوانده یا ناخوانده بگشایم
 
 
تقلای عبث در کوبه های سنگ پنهان است
که من عاجز تر از آنم که آنی از تو برخیزم
و این خوابِ هزاران ساله ، این پوسیده بستر را
به امیدِ محبت خیزیِ خاکِ تو بگریزم ...
 
 
سکوتِ من ، تتق تق ، سنگ بعدی ، آه اما نه
صدا ویران تر از اصرار یا آوای چاووشی ست
صدای کفش های رفتنِ این آخرین زائر
به دنیای "پس از من تلخ"، بیراهِ فراموشی ست
 
 
به ناهنگام بیرون بردم از این خاک ، دستم را
تمامِ خویش را در ضجه ای مغموم پیچیدم
و خوناخون دویدم در رگِ متروک گورستان
سراییدم ، هر آنی را نباید می سراییدم :
 
 
بیا ای دوست از خاک استخوانم را بکش بیرون
و با سمباده ء سلاخ آن را تیغ و خنجر کن
بزن بر خاک قبرم ، پاره کن بغض مزارم را
که من با کینه دنیا آمدم ، با کینه ، باور کن
 
 
بیا و لقمهء سگ های بی صاحب تر از من کن
همین پوک استخوانهای ضعیف و بی دوامم را
که شاید عو عو این پرسه زن های بیابانی
بگیرد از سکوتِ لاشخورها ، انتقامم را ...
 
 
منم ، فریادِ اعصارِ نگفتن خیز ، زائر جان
منم ، سردِ زمستان ، زخمیِ پاییز ، زائر جان
منم من ! پای ماندن ، پای رفتن نیز ، زائر جان
سکوتی کهنه ام ، از حنجرم برخیز زائر جان ...
 
 
تو اما محو در خاموش گاهِ بی خداحافظ
مرا نشنیده میگیری که شاید دست بردارم
تو را با روزگارانِ پس از من تلخ و تلخا تلخ
بدستِ نیمه شب های " خدا گم کرده " بسپارم ...
 
 
 
مهاد میلاد
برچسب‌ها: اشعار متفرقه Let's block ads! (Why?)