☆ هم مسیر بهشت ☆

 

 
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن/ لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست/ بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم/ لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین، سینه و سر آوردم/ مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد/ دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی/ بگذاری ام و باز فراموش کنی
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست/ یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند/ پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود/ تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود
ای شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو/ دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو
آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست/ این شعر ِ پُر از داغ ِ تو آتش زدنی ست
ابیاتِ روانی شده را دور بریز/ این دردِ جهانی شده را دور بریز
من را بگذار عشق زمین گیر کند/ این زخم  سراسیمه مرا پیر کند
این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید/ مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود/ بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد/ شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک/ اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک
من شاهدِ نابودی دنیای منم/ باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست،چه باید بکنم/ با این همه بن بست چه باید بکنم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند/ مردم چه بلاها به سَرم آوردند
من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند/ در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند
این دغدغه را تاب نمی آوردند/ گاهی همگی مسخره ام می کردند
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند/ مردم به سراپای دلم خندیدند
در وادیِ من چشم چرانی کردند/ در صحن ِ حَرم تکه پرانی کردند
در خانه ی من عشق خدایی می کرد/ بانوی هنر، هنرنمایی می کرد
من زیستنم قصه ی مردم شده است/ یک تو، وسط زندگیم گم شده است
اوضاع خراب است،مراعات کنید/ ته مانده ی آب است،مراعات کنید
از خاطره ها شکر گذارم، بروید/ مالِ خودتان دار و ندارم، بروید
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند/ مردم چه بلاها به سرم آوردند
من از به جهان آمدنم دلگیرم/ آماده کنید جوخه را، می میرم
در آینه یک مردِ شکسته ست هنوز/ مرد است که از پا ننشسته ست هنوز
یک مرد که از چشم تو افتاد شکست/ مرد است ولی خانه ات آباد، شکست
در جاده ی خود یک سگِ پاسوخته بود/ لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود
بر مسندِ آوار اگر جغد منم/ باید که در این فاجعه پرپر بزنم
اما اگر این جغد به جایی برسد/ دیوانه اگر به کدخدایی برسد
ته مانده ی یک مرد اگر برگردد/ صادق،سگ ولگرد اگر برگردد
معشوق اگر زهر مهیا بکند/ داوود نباشد که دری وا بکند
این خاطره ی پیر به هم می ریزد/ آرامش تصویر به هم می ریزد
ای روح مرا تا به کجا می بری ام/ دیوانه ی این سرابِ خاکستری ام
می سوزم و می میرم و جان می گیرم/ با این همه هر بار زبان می گیرم
در خانه ی من پنجره ها می میرند/ بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد/ در خانه ی من مرگ توالی دارد
در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست/ آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست
بعد از تو جهانِ دگری ساخته ام/ آتش به دهانِ خانه انداخته ام
بعد از تو خدا خانه نشینم نکند/ دستانِ دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدی های خودم می مانم/ من پای بدی های تو هم می مانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند/ مردم چه بلاها به سرم آوردند
آواره ی آن چشم ِ سیاهت شده ام/ بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام
هر بار مرا می نگری می میرم/ از کوچه ی ما می گذری، می میرم
سوسو بزنی، شهر چراغان شده است/ چرخی بزنی،آینه بندان شده است
لب باز کنی،آتشی افروخته ای/ حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای
بد نیست شبی سر به جنونم بزنی/ گاهی سَرکی به آسمانم بزنی
من را به گناهِ بی گناهی کشتی/ بانوی شکار، اشتباهی کشتی
بانوی شکار،دست کم می گیری/ من جان دهم آهسته تو هم می میری
از مرگِ تو جز درد مگر می ماند/ جز واژه ی برگرد مگر می ماند
این ها همه کم لطفی ِ دنیاست عزیز/ این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز
دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم/ با هر کسِ همنام ِ تو درگیر شدم
ای تُف به جهانِ تا ابد غم بودن/ ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
یادش همه جا هست،خودش نوش ِ شما/ ای ننگ بر و مرگ بر آغوش شما
شمشیر بر آن دست که بر گردنش است/ لعنت به تنی که در کنار تنش است
دست از شب و روز گریه بردار گلم/ با پای خودم می روم این بار گلم
* علیرضا آذر *
♥ پنجشنبه ۳۱ تیر۱۳۹۵♥ ساعت : 23:30 ♥ نویسنده : لیلا ♥ Let's block ads! (Why?)