از نمایِ نزدیک

از مسخره کردن بقیه متنفرم. هزار بار گفتم هزار بار. زشت ترین کار دنیاست که هر روز یه نفر رو جلو بقیه مسخره کنی!
+   19:2    


دوربینم تنها و بی کس شده... دلم براش تنگ شده :((( هیچوقت دیگه نمی ذارم اینقدر ازم دور باشه هیچوقت!
+   14:26    


گفته بودم که دوست ندارم یه سریا اینجا رو بخونن؟
دوباره میگم واسه اونایی که تو چشمم نگاه کردن و گفتن آدرس وبلاگت؟ و تو چشمشون نگاه کردم و گفتم متاسفم! میگم که دوست ندارم بخونین. اگه دوست داشتم آدرس وبلاگمو مث اینستا میذاشتم همه داشته باشن. بعضیا شعور وبلاگ خوندنو ندارن بعضیا جنبه شو بعضیام هر دوش رو دارن ولی من دوست ندارم بخونن. شماها یکی از این سه دسته این.  اما اگه یه آدمایی هستن که هنوز با این که من همچین فکری می کنم اصرار دارن که بخونن اینجا رو می خوام بگم که واسم کوچکترین اهمیتی نداره چون خیالم راحته که تو چشمشون نگاه کردم و گفتم که متاسفم. خیالم راحته که گوشزد کردم که نخون. چند بار. وگرنه که پیدا کردن آدرس کسی با این پیشرفت تکنولوژی کوچکترین هنری نیست. نیاز نیست آدم به خودش افتخار کنه واسه همچین کار کثیفی که تو چشمش نگاه می کنی و میگی نخون اما بازم ول کن نیست.
+این آخرین پستیه که راجع به این چیزا می ذارم. واقعا اعصاب نمونده برام وگرنه متنفرم از همچین پستایی! +بی اصاب -_ -

+   2:32    


+
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی...

+   21:31    


چند روز منتظرش بودم از دماوند برگرده! دلتنگش شده بودم. هی نگاش می کردم ببینم کی بر می گرده بهش پیام بدم که خواب دیدم زنگ زدی گفتی دماوند خیلی خوش گذشته. بعد اومده میگه که تو فکرش بوده که بهم اس ام اس بزنه و خبر بده که زنده است! در حالی که اون هیچوقت نه به من زنگ زده نه اس ام اس زده. چند سال بود دلم تنگ نشده بود برای کسی؟
+   0:17    


وقتایی که بهم میگی عزیزم... انگار روزای آخره و توام باهام مهربون شدی.. کی گفته که تو همیشه مهربون نبودی؟؟
+چرت و پرت نویسی به وقت امتحان ریه!

+   3:47    


بد عادت شده ایم. چند سالی است _ شاید هم چند نسلی است _ که بد عادت شده ایم. عشق های مان همه از گوشی هامان بیرون می زند. دوست داشتن های مان در  in a relationship های فیسبوک خلاصه می شود. خلاصه می شود در پست های توییتر، در عکس های اینستاگرام. عشق را لمس نمی کنیم، با پوست و استخوان حس اش نمی کنیم. تلاش کردن برای عشق، ماندن به پای دوست داشتن در نظرمان احمقانه جلوه می کند. از بس که هر شب را نشسته ایم پشت لپ تاپ و اشک ریخته ایم، شکل غصه هایی شده ایم که نمی دانیم از کجای زندگی مان بیرون زده اند. برای دل خودمان نمی خندیم. برای دل خودمان عکس نمی گیریم. برای دل خودمان نمی نویسیم، اصلن دیگر "خود" مان را نمی شناسیم. چند نسلی است که بد عادت شده ایم.
+   2:42    


بهش میگم ببین زیاد بم پیام نده الان، چون من دارم به عشقم که تازه بعد از چند روز آنلاین شده نگا می کنم، نمی تونم ولش کنم هی بیام جواب تورو بدم!!
+   0:59    


از الان تا دو هفته دیگه هر شب قراره با یه آهنگ برقصیم واسه عروسی داداش جونم *-*
دعوتید به رقص و شادی :)
#بهخند

+   0:42     | 


گاهی هم آدم دوست داره برای فرستادن عکسش در جواب "خب تو خودمو دیدی بشر!! " بشنوه که
+ خب بازم می خوام ببینم چیه مگه ^.^
به قول آوا متوجهی بزرگوار؟

+   3:24    


اینجا اینقدر شلوغه که حتی یه کلمه هم نمی تونم چیزی بنویسم. در حالی که باید بنویسم! گاهی فکر می کنم هیچوقت نخواهم تونست توی شلوغی زندگی کنم. با این که همیشه توی شلوغی بودم!
+   2:18    


+
درون ما ز تو یک دم نمی شود خالی...

+   3:9    


ترکیه کودتا شد
و تو نیستی...

+   11:38    


همین که منطقی ترین آدمِ دنیای منی...
+   10:28    


همیشه شب رو که خونه فامیل و آشنا میمونم که هنوز بچه ای ندارن یا بچه شون کوچیکه و من تو اون یکی اتاقم به این فکر می کنم که اتاق، اتاق خوبی برای بچه شون که هم سن و سال من میشه هست یا نه. یکی از دغدغه هام شده اصلا!!! بحث بیست سال دیگه است حداقل..
+   0:56    

Let's block ads! (Why?)