اینها فقط قصه اند

داشتم فیلمی را می دیدم که بی شباهت به زندگی ام نبود. یکجورهایی دلگرم شدم. دلگرم ازینکه دیوانه نیستم و بهتر که این قرصهای آدم درست کن را هم نخورم و به جایش اسمارتیز بخورم و قرص نعناع.
کالری دارند و کمی گوشت تنم خواهند شد و ازین لاغری ِ معیوب خلاصم خواهند کرد. بهتر نیست ؟
قهرمان قصه خانوم نویسنده ای بود ( اینجایش منطورم نبود به جان خدا )که همه اش درگیر فیس بوک و وبلاگش بود و سرگرم نوشتن( اینجایش کمی منظورم بود ).
فوبیای بیرون از خانه داشت و همه ی روزهایش را توی خانه می گذراند ( اینجایش هم کمی تا قسمتی منظور نظرم بود )
تازه با مردی خیالی حرف می زد/ ازو می نوشت/ برایش شیطنت می کرد و حتا با او دعوایش میشد. ( اینجایش خیلی اش خودم بود )
خلاصه اگرخانوم نویسنده ی توی فیلم به دلیلی مثل فشارِ بولدوزر یا جرثقیل بر ماتحتش مجبور به بیرون رفتن از خانه میشدهمراه مرد خیالی اش می رفت و اگر کسی نمی دیدتش میگفت رفته سر کوچه برمی گرده!
خب البته حق هم داشت .
آخر مردش شبیه مردهای معمول ِ دور و برش نبود تا پنهانش کند که !
رفتار مردهای توی ذهن زنها همیشه متین است و موجه / نه اخم می کنند / نه توی ذوق می زنند / نه لوده هستند و بی مزه . اگر در واقعیت اینهایی باشند که نوشتم مطمئن باش یا پولدارند یا به دلایلی مثل حماقت از عروس بعله ی اشتباهی گرفته اند. .
قد مردهای توی ذهن زنها همیشه یکی دو وجب بلندتر از خودشان است. اگر در واقعیت همقد باشند یا کوتاهتر شک نکن که یا پولدارند یا مزیتی دارند که این عیب را پوشانده.
.
شانه ی مردهای توی ذهن زنان همیشه پهن است و البته که عضلانی اگر در واقعیت به کمتر از این رضایت دادند ایمان بیاور یا پولدار بودند یا زنها از عوارض بی شوهری هراس داشتند.
.
مردهای توی ذهن زن ها اصلا که جلوتر از خانمشان قدم بر نمیدارند/ خانمشان را به نام کوچک و با محبت صدا می کنند/ غلط میکنند صدایشان کنند منزل یا مادر بچه ها مگر اینکه پولدار باشند .

مردهای توی ذهن زن ها بعد از غذا آروغ نمی زنند... نه... نه ... اشتباه نوشتم ابدا آروغ نمی زنند / از مخرجشان هم هیچ صدایی بر نمی خیزد و به ذهن زنها هیچ ربطی هم ندارد که باد معده و روده ی آنها کدام گوری خواهد رفت مگر اینکه پولدار باشند.
.
مردهای توی ذهن زن ها / همبستری را جز با عشق و عاطفه قبول ندارند و اصلا هم هوس و تنوع توی کَتِشان نمی رود. از قیافه ی زن هایشان حتا اگر زشت باشند بشدت راضی اند و هیچ هم دلشان نمیخواهد خانمشان هیکلش شبیه جنیفرلوپز باشد صورتش شبیه نیکی کریمی و اخلاقش شبیه خیرالنسای توسری خور ِ حرف گوش کن مگر اینکه پولدار باشند .

.
مردهای توی ذهن زن ها / شکل جرج کلونی اند/ بلکم کمی شکل شان کانری /البته که می توانند شکل تام هنکس و رابین ویلیامزهم باشند اما اساسا کج و کوله یا بشدت لاغر یا یک دویست کیلوییِ کرم ِ اینترنت نخواهند بود . البته اگر پولدار باشند عیبی ندارد.

حالا نگو چقدر زنها پر توقعند ! نیست که شما آقاها اصلا هم دل و ذهنتان اینجوری نیست؟ اصلا تو یک قران هم پول داری که حرف زیادی می زنی ؟
.
بگذریم ... توی فیلمی که دیدم زن نویسنده همان مرد خیالی اش را با همان تصویر خیالی و رفتار خوبش در عالم واقعیت می بیند و فیلم به خوبی و خوشی تمام می شود و معلومست فیلمنامه نویس مثل سگ دروغ می گوید / اگر راست است تو کدام گوری هستی ؟هان؟
اصلا من به آخر قصه اش کار ندارم که. اصلا هم آخر قصه اش حسودم نکرده که ... اصلا ...
فقط به این کار دارم که هر کس یک "تو" در درونش دارد.
یک " تو " که اگر آنقدر قوی باشد و زورش زیاد از نوشته هایش میزند بیرون و می شود نوشته های من که گاهی پررو پررو مینشیند جلوی نگاه خواننده و موجبات شرمم را فراهم می کند . .
و اگر زورش کمتر باشد / توی دل بی جرات آدم می ماند و خرخره ی دل ادم را میگیرد و گریه ی بی صدا می شود و تمامی هم نمیگیرد.
.
اما به هر حال هست و دروغ میگوید اگر کسی انکارش کند
.
" تو " ی لعنتی ِ من ! گفتم که اگر ناچاری باشد و ناچاری باشد و ناچاری آدم به کوتاه قدی / کچلی / عبوسی / چاقی وبی شانه گی مرد هم راضیست/ نگفتم ؟


ناچارم کردی الاغ ! حالا بیا ...
به جهنم که عبوسی / که حسودی / که روی شعرهایم راه می روی و دلت را اندازه ی دلَکَم نمیدانی و دوزار هم پول توی حسابت نیست ... به جهنم....
فقط بیا....

Let's block ads! (Why?)