من،منم

نکند جام دهد؟
کام دهد،از لب خود وام دهد؟
نکند ساز زند، رقص کند، 
کافر و بی  عار شوی؟
نکند مست شوی
فارغ از ا ین هست شوی؟
بعد از  آن کور شوی،
کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟
نَکُند دل نَکَنی
دل بکَنَد،
بهر  تو دل دل نَکُند؟
برود د ر بر یار دگری
صبح که  بیدار شوی!
عاشق این شعر مولانام، شعراش ترانه ان اصلا نیازی نیس با آهنگ بخونیشون خودشون ریتم دارن. 

دوشنبه یکم شهریور ۱۳۹۵.1:52.من . من،منم |


اینم از انتخاب رشته ی من، تعهدی که نزدم، ترتیب اولویتامم همین جوری نبوده داستان داره واس خودش، خدا نکنه آدم بخواد تو بلاگفا عکس بذاره باید از 7خوان رستم رد بشه حالا وای به حال اونی که بخواد با گوشی اینکارو بکنه  دیگه کارش ساخته اس به زور تونستم یه سایت گیر بیارم که کد آپلودش به بلاگفا می خورد ولی چون عکسا حجمشون واس اون سایت زیاد بود چند بار کیفیتشون رو آوردم پایین و در نهایت شد اینی که می بینید!!! 



انتخاب اولمو داشتین دیگه؟ ااگه یه ذره مثل من اعتماد به سقف داشتین الان دانشگاه کمبریج بورسیه تون می کرد

یکشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۵.3:46.من . من،منم |


سه روز پیش رفتم پست مرکزی واس دفترچه گفتن نداریم و برو فلان کیوسک روزنامه فروشی تو فلان میدون شهر رفتم اونجا خب میدون خیلی بزرگی بود منم که بیش از اندازه تو آدرس خنگم از شونصد نفر پرسیدم بدون استثنا همشون اشتباه راهنماییم کردن دیگه به هر بدبختی بود پیداش کردم که اونم گفت نداره و آدرس ی جای دیگرو داد که حس رفتنش تو اون هوای گرم نبود تصمیم گرفتم برگردم خونه که دیدم نمی دونم از کدوم طرف باید تاکسی بگیرم از بس تو میدون دنبال کیوسکه گشته بودم رسما داشتم گم می شدم خلاصه پرسون پرسون برگشتم و قرار شد بابام برام بگیره در نهایت سه شنبه شب به دستم رسید بعدشم به همه اعلام کردم که خوشم نمیاد کسی تو این مسئله دخالت کنه فرم انتخاب رشته مو هم به کسی نشون نمیدم و تمام و برای اولین بار همه ی اطرافیانمو با شعور و با فرهنگ دیدم بسی لذت بخش بود واسم. تا حالا هزار مرتبه اولویتامو تغییر دادم یه چیزایی رو خط زدم و یه چیزایی رو اضافه کردم آخریش همین چند ساعت پیش بود که داشتم با الف حرف می زدم که یهو از دهنم در رفت که شهر x رو زدم گفت تو اصلا تا حالا این شهرو رفتی؟ خیلی داغونه و تو عمرا دووم بیاری و همون ترم اول پشیمون میشی برمی گردی خلاصه با حرفا و توصیفایی که کرد قانع شدم خطش بزنم در صورتی که من همیشه تصور می کردم از لحاظ امکاناتی از شهر خودم بالاتره ولی خب انگار اینجوری نیس، انتخاب رشته رو کامل انجام دادم و در نهایت قراره شنبه برم کافی نت واسه ثبتش فکر کنم تا اون موقع بازم یه تغییراتی توش بدم. 
جمعه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۵.6:1.من . من،منم |


خب من کلا درباره ی  رابطه ی پر از عشق و محبتی که این روزا با مامانم دارم حرف نزنم سنگین ترم، همین چند ساعت پیش اومد اتاقم یه کامیون حرف ریز و درشت بارم کرد بعد چند دقه همین جور ایستاد که من جوابشو بدم و در پی اون جنگ جهانی سوم اتفاق بیفته منم که عمدا همین جوری نگاش کردم هیچی نگفتم بیشتر اعصابش خرد شد رفت تلافی منو سر بابام درآورد یعنی تو این 20سال هیچ وقت نتونستم با این اخلاقش کنار بیام همیشه تر و خشک رو با هم می سوزونه. من اگه دست خودم بود که می تونستم خانواده مو خودم انتخاب کنم همین خانواده رو انتخاب می کردم به شرط اینکه یه سری ویژگی های اخلاقی و رفتاری شون یه جور دیگه بود. دفترچه ی انتخاب رشته رو یه هفته ست دانلود کردم ولی حسش نیس از روی گوشی و کامپیوتر بخونم احساس می کنم اگه این همه صفحه رو از روی دستگاه بخونم شماره ی چشمم بیشتر میشه حالا قراره دوساعت دیگه برم پست بخرم. 
دوشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۵.7:32.من . من،منم |


این روزا خیلی وحشتناکه به معنای واقعی کلمه داره بهم سخت می گذره هر چقدر هم سعی می کنم خودمو این روزا قوی نگه دارم باز ی چیزی بهم می ریزه سعی می کنم زندگیمو محدود نکنم و جنبه های مثبت رو ببینم ولی بازم نمیشه از چند وقت قبل کنکور با افت شدیدی که بعد از بدنیا اومدن داداشم  داشتم متوجه شدم که همه چیز اونجوری که من می خوام پیش نمیره فکر دوباره موندن حالمو بد می کرد ضربان قلبمو می برد بالا، حالت تهوع و بهم ریختن گوارش هم که دیگه جای خود داشت ولی چیزی به روی خودم نمیاوردم همیشه یه غروری ته وجودم هست که اجازه نمیده وقتی ضعیف میشم دیگران متوجه بشن حتی وقتی دارم غرق میشم یجوری وانمود می کنم که سرم بالای آبه و همه چیز طبق روال عادی داره پیش میره از قضاوت شدن توسط اطرافیان به شدت واهمه دارم و متنفرم، اکثرا در جریان هستین که پارسال بلافاصله بعد از اومدن رتبه ها شروع کردم و خیلی خوب پیش می رفتم و ترازام تو قلم چی خوب بود دیگران که هیچ حتی خودمم تا قبل از عید یا حتی بعدش 90 درصد مطمئن بودم که 3رقمی میشم ولی تو دوران نزدیک به جمع بندی افتضاح بودم و دوران جمع بندی افتضاح تر و در پی اون یک افت شدید و سقوط
حالا خودتون درک کنید که وقتی از حوزه بر می گشتم خونه چقدر حالم افتضاح بود افرادی رو تو حیاط حوزه می دیدم که با خنده ی تلخ می گفتن من از اولشم می دونستم که می مونم یکی می گفت بدرک قبول نشم واسم مهم نیس یکی می گفت من دیگه حوصله ندارم بمونم هر چی بیارم میرم و البته به ندرت دیده می شد کنکوری هایی که واقعا اشک می ریختن و حالشون بد بود فکر کنم اینا همونایی بودن که تا آخرین لحظه فکر می کردن همه چی عالی داره پیش میره و کنکور غافل گیرشون کرده بود ولی من چرا اون لحظه فکر می کردم با اونا فرق دارم حتی مدام یادم می رفت که نیم ساعت قبلش آزمونی دادم که مثل همیشه نبود آزمونی که بعید بود 3 رقمی بشم ولی حتی همون لحظه هم سرم بالا بود جوری که هر کی از کنارم رد می شد از اعتماد به نفسی که داشتم حدس می زد رتبه ام عالی میشه ولی در نهایت   نشد اونی که باید می شد اونی که همه انتظار داشتن حتی خودم، کنکور از نظر من یه قسمتاییش  واقعا آسون تر از پارسال بود که اگه نبود میانگین درصدا امسال بالا نمیومد بهتره با خودمون صادق باشیم کسب کردن رتبه ای که دلخواهمون نیس نباید به ما این حقو بده که خودمونو توجیه کنیم و بگیم سخت بوده چون واقعا اینطور نبود یا ما تلاشمون کافی نبوده که نتیجه نگرفتیم یا رقیبا سحر خیز تر بودن و کامروا شدن.
چندروزه به شدت احساس سبکی می کنم انگار تو اتمسفر معلقم این سبکی رو حتی ساعت دوشب که رتبه مو تو سایت دیدم هم داشتم روزش هم کاملا عادی بودم و حتی فراتر از اون خیلی ریلکس صبحش دقیقا یک ساعت داشتم جلوی آینه حاضر می شدند جوری به خودم رسیدم و رفتم کافه کار حداقل تو دوسال اخیر به خودم نرسیده بودم  انگار واقعا 3 رقمی شدم واس انتخاب رشته هیجان دارم هر کی پی ام میده و رتبه می پرسه با خوشحالی و غرور رتبه مو اعلام می کنم این رفتارم باعث شده بعضیا برن تو شوک یعنی کاملا از چهره هاشون دارم می خونم که این همون دختریه که تا چند ماه پیش می گفت یا پزشکی شیراز یا اصفهان این همونیه که مطمئن بود بهترین دانشگاه هارو قبول میشه؟ خب با این رتبه که هنر کنه تعهدی قبول میشه، این اعتماد به سقف بنده باعث شده که تا الان مورد حمله ی نیش و کنایه قرار نگیرم رسما دارم مثل کسی که در بدترین حالت شهید بهشتی قبول میشه رفتار می کنم همچنان سرمو بالا نگه داشتم که کسی ضعفمو نبینه غرق شدنمو نبینه.
همه ی اینارو  نوشتم که آخرش بگم مادر من توقع نداشتم وقتی دارم واسه حفظ آرامشم تلاش می کنم تا دوباره خودمو جمع و جور کنم اولین تیر رو تو به قلبم بزنی توقع نداشتم با صراحت بهم بفهمونی که عرضه ی رتبه آوردن نداشتم نباید اینکارو باهام می کردی یه ماه رو خودم کار کردم تا قدرت اهمیت ندادن به زخم زبونای بقیه رو تو خودم تقویت کنم من خودمو واسه هر حرفیو توهینی از طرف بقیه آماده کرده بودم ولی من خودمو واسه هیچ حرفی از طرف تو آماده نکرده بودم واسه همین شکستم واسه همین نتونستم 26ساعت لب به آب و غذا بزنم واس همین نمی تونم این اشکای لعنتی رو کنترل کنم سرم داره می ترکه ولی اینقدر مسکن خوردم که معده ام داره داغون میشه و نمی تونم یکی دیگه بخورم چشام داره می سوزه ازقدیم درست گفتن که از ماست که بر ماست، دیشب خیلی نیاز داشتم با یکی حرف بزنم خواستم پی ام بدم به نیلو ولی روم نشد از بس این چند وقت غرزدنامو تحمل کرده و آرومم کرده خواستم اس بدم به یاسمین نخواستم تو همچین شبی بهش انرژی منفی وارد کنم که صبح با انرژی باشه فقط یه گزینه موند الف، بهش پی ام دادمو همه چیو گفتم تنها چیزی که لطف کرد نوشت این بود اشکالی نداره و تمام با این کارش بیشتر اعصابم بهم ریخت ولی حال نداشتم باهاش سروکله بزنم و خداحافظی کردم.
جناب  االف وقتی پی ام میدم و ما وقع یه روزمو واست شرح میدم توقع دارم دلداری بدی و منو از این حالو هوا در بیاری ن اینکه فقط به یه جمله اکتفا کنی مسلما خودمم می تونستم به خودم بگم اشکالی نداره

شنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۵.7:40.من . من،منم |


سلام می دونم درباره ی رتبه ام خیلی کنجکاوین بهتر از پارسال شدم در کل ن راضی هستم ن ناراضی ن اونقدر بد شدم که بخوام غصه بخورم ن اون قدر عالی که بخوام بوق و کرنا دست بگیرم فعلا می خوام انتخاب رشته کنم یه سری از شهر هارو قراره بزنم رشته هم که فقط پزشکی و دندون، آزاد و بین‌الملل که نمی تونم برم تعهدی که اصلا شرایطش جالب نیس!

صبح ساعت 9ونیم با دوستام رفتیم کافه یه صبحانه ی عالی کنار هم صرف کردیم خیلی خوش گذشت هیچی مثل همنشینی با دوستای قدیمی واس آدم لذت بخش نیست! 
دوستان عزیز کتاب ملت عشق رو حتما تهیه کنید و بخونید واقعا عالیه تاخودتون نخونید متوجه نمی شید چی می گم نشر ققنوسش ترجمه ی بهتری داره

پنجشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۵.2:41.من . من،منم |


امشب رفتم وب قبلی سر زدم ببینم اگه کسی از بچه ها آدرس خواسته بهش بدم یهو یه کامنت دیدم مربوط به پست شماره ی 56که پایین وبلاگم بود از صبح تا حالا دارم فکر می کنم مگه من تو اون پست چی نوشته بودم که این همه حرف بارم شده خودتون برین اون پست رو بخونین من واقعا نمی فهمم از کجای اون پست همچین چیزایی برداشت کرده
این  متن پست من:

اغا به اتفاقایی داره اطرافم میوفته که من اصلا ازشون سردر نمیارم مثلا یکی ازداییام که همیشه عادی باهام رفتارمیکرد الان یه فاطمه میگه ۱۰۰تافاطمه ازدهنش درمیاد عیدی هم ۱۰۰تومن دادبهم درصورتی که پارسال اصلا بهم عیدی نداد کادو تولدهم همیشه می پیچوند جمعه هم که رفته بودیم بیرون همش مراقب بود بلایی سرم نیاد اولین سیخ جوجه ای که آماده شد واسه من آورد یا مثلا اون روزبرگشته میگه یه دخترخوب واسم پیداکن بعدمن همینجوری یکیو بهش پیشنهاد دادم که دانشجوی ترم هشتم دندونه جدی گرفته میخواد بره واقعا دختره رو ببینه درصورتی که تایه ماه پیش میگفت حداقل تا5سال دیگه زن بگیرنیستم تایه ماه پیش انقدر تنبل بود که لباساشو میاورد خونه ی ما تا براش اتو کنم ولی الان به چنان درجه ای ازکمال و عرفان رسیده که تو خونه شون ظرف میشوره خدا رحم کنه فکرکنم یه بلایی سرش اومده خیلی مشکوک میزنه

اینم متن کامنت:

عزیزم شما هنوز خیلی بچه ای که فکر می کنی زن دایی حتما باید دانشجوی دندون باشه مدرکی رو میمش رو بردار میشه درک ظاهر و مدرک آدم ها شاید یه مدت کوچیک مهم باشه اما ن زیاد بعد اون چیزی که میمونه درک آدم ها و منش و اخلاق و صداقت و انسانیتشونه آره عزیزم شما هنوز خیلی بچه ای که فکر می کنی الان که داری با پول بابا بریز و به پاش می کنی مسوولیت نداری فکر می کنی زندگی اینه وقتی که خودت مستقل زندگی تشکیل بدی می فهمی این خبرا نیس تا باید زندگی کنی و به خواسته های همسر توجه کنی به دور از بچه بازی و خرج های آنچنانی زندگی کنی شما ها انقدر کوتاه فکر هستین که فکر می کنین دکتری رو برای خودتون شاخ کردین فردا هم ممکنه بشین مثل این بی اخلاق های جامعه و همون موقع که شما از مسوولین گله می کردین شما هم زیر سوال بری الان انسان خوب و با خدا بودن و ویژگی های خوب داشتن مهم نیست رشته دانشگاهی و پول بابا. ماشین و اینا مهمه برای شما البته متاسفانه فکر می کنی آمار طلاق چقدر زیاده چون کسی مثل شما هیچ وقت مطالعه نداشته نمی دونه زندگی یعنی چی چطوری باید بهش نگاه کنه و زندگی کنه داییت هم بچه است دختر قطعه اون که کارش درست باشه و از خدا بخواد یکی جلوی راهش میذاره بهتره یک تجدید نظر کنن اگه متاهل نشدن دنبال اخلاق و منش و...باشن نه مدرک زندگی اینقدر درس داره... شما هم برو فکر کن بهتره روزهات رو متفاوت شروع کنی طوری که پدرت و... اطرافیانت ازت راضی باشن الگو اسلامی باشی اسلامی هم به چادر انداختن نیس به ذات آدم ها مربوط میشه مگه هر کسی چقدر تو این دنیا زندگی می کنه که همش با بی لباسی و بی عقلی باشه

می خواستم این کامنتو جواب بدم و تایید کنم تا فرستنده اش جواب حرفاشو ببینه و یاد بگیره دفعه ی بعد موقع کامنت گذاشتن واس کسی یکم شعورشو هم به کار بندازه و هر خزعبلاتی که از ذهن معیوبش می گذره تایپ نکنه من آدم مظلومی نیستم که بنشینم ببینم یکی بی رحمانه قضاوتم کنه و جیکم درنیاد متاسفانه این مدل آدما تو جامعه ی مجازی زیادن که خودشونو عالم دهر حساب می کنن و بقیه رو یه مشت عقده ای و نفهم فرض می کنن جالب اینجاست که وقتی به زندگی خودشون نگاه می کنی می بینی هیچی نیستن اینا همونایین که با دیدن خوشی و خوشبختی بقیه عصبانی می شن چون خودشون حتی یه ذره هم واس بدست آوردن خوشبختی تلاش نکردن اینا همونایین که تفریحشون سرزنش کردن بقیه و نصیحته در صورتی که خودشون پر از اشکالن این دفعه هم نوبت من بوده که خدا میدونه بعد از من تو وبلاگ کی جنگ روانی درست کردن اگه وبلاگ قبلیم فعال بود حالیش می کردم که دیگه بزرگ تر از دهنش حرف نزنه حتی اگه جنگ روانی ایجاد می شد و چند روزی اعصابمو بهم می ریخت ولی تا سر جاش نمی شوندمش ول نمی کردم ولی این کامنت رو جواب ندادم و تایید نکردم که وقتی میاد ببینه تو جوابش چی نوشتم و از عصبانیتم شاد بشه و فکر تونسته به هدفش برسه تیرش به سنگ بخوره همین که متوجه بشه که من دیگه به اون وبلاگ سر نمی زنم و کامنتشو نخوندم بدترین تو ذوقی واسش بنده خدا بیخودی به انگشتا و ذهنش موقع نوشتن این کامنت فشار آورده بود تیرش به سنگ خورد!   

سه شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۵.4:2.من . من،منم |


در بی خیالی کامل به سر می برم اینقدر راحت و بی خیال که با اینکه می دونم سه شنبه صبح نتایجو می زنن واسه ظهرش با دوستام قرار گذاشتم نهار بریم بیرون!
مامانم ازم قول گرفته موقعی که کارنامه ها اومد رو سایت کنارم باشه و کارنامه رو ببینه اصلا هم به این فکر نمی کنه که با این کارش چقدر ممکنه بهم استرس وارد بشه، حالا این هیچ خاله چهارمی پیغام فرستاده که من تا پرینت کارنامه تو نبینم حرف خودتو باور نمی کنم، آخه من به این بشر چی بگم؟ خب عزیز دل من اگه رتبه ام افتضاح شده باشه  اصلا نمی گم اینقدر آدم ضعیفی نیستم که بخوام واس حفظ آبروم رتبه مو دروغ بگم.
از ااون شب که با نیلو حرفیدم آروم تر شدم چه خوب شد که تونستم خودمو خالی کنم ضربان قلبم بهتر شده ولی گوارشم قاطیه آخه استرس چه ربطی به گوارش داره همون دلشوره کافیه دیگه حداقل میشه کنترلش کرد ولی بهم ریختن گوارش خیلی آبرو بره امروز مهمون داشتیم 10 دقه یبار می رفتم دستشویی بیچاره ها هاج و واج نگام می کردن دوزار اعتبار و آبرو تو فامیل داشتیم سر این کنکور به فنا رفت! 


دوشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۵.6:45.من . من،منم |


وای حورا استرس بهم وارد کردی الان ضربان قلبم بدجوری رفته بالا احساس تهوع هم دارم، اصن کی گفته یه روز قبل از ویژه نامه نتایج رو میزنند؟ پارسال چه ربطی به امسال داره؟ خب همون پارسال یه روز قبل از اعلام نتایج رتبه های تک رقمی رسانه ای شدن تازه اخبار هم اعلام کرد ولی امسال که نه هنوز از رتبه های تک رقمی خبری هست ن از اخبار.
بیخیال بابا، فوقش گند زدیم دیگه نمی میریم که، ما تلاشمونو کردیم عذاب وجدان هم نداریم با آرامش انتخاب رشته می کنیم ببینیم چی میشه ببین حورا اصن هر کی بهت گفت چرا همون پارسال نرفتی رک بهش بگو دلم خواست عشقم کشید بمونم مشکلیه؟ البته دعا می کنم نتیجه ات خیلی بهتر از پارسال بشه که لازم نباشه با کسی اینجوری حرف بزنی ولی فکر کنم من مجبور بشم با یه عده این مدلی بحرفم.
راستی اگه پیش بینی حورا درست از آب در اومد و همین یکی دو روز نتایجو زدن لطفا کسی ازم چیزی نپرسه خودم اگه راغب باشم رتبه و کارناممو میذارم.
با تشکر از همکاری شما 

یکشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۵.6:0.من . من،منم |


حدودا یک ساعت و نیم حرف زدیم و درد دل کردیم بیشتر من حرف زدم و غر زدم و غر...  اگه نمی گفتم می ترکیدم الان خیلی سبک ترم.!
پ. ن:فکر کنم تا فردا هم مشکل گوارشیم کم کم حل بشه هنوز یه خورده استرس تو جونم هست ولی ن اونقدر که بخوام مثل شبای قبل پروپرانالول بندازم بالا

شنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۵.5:15.من . من،منم |

Let's block ads! (Why?)