گناهکارترین زن

بعد از یه خوش گذرونی حسابی موقع برگشت کم مونده بود یه بچه 3-4 ساله رو زیر بگیرم.
چرا ؟ چون مادرش 2 متر عقب تر با خیال راحت داشت میومد و بچه یهویی از بین شمشادا پرید وسط خیابون. خیلی حالم گرفته شد. یعنی 3بار مسیر برگشت رو اشتباه رفتم و هی دور زدم. گیج شده بودم.
من اگه مادر میشدم چطور مادری می شدم؟
نمی دونم. هیچ وقت نخواستم که بدونم. همیشه متنفر بودم از اینکه یه دونه به نسل بشر اضافه کنم.ولی همه دارن واسه خودخواهی خودشون همین کارو می کنن.
توی وجود منم 1 بچه بود واسه یه مدت خییلیی کوتاه. ولی نخواستم که باشه.نخواستم این دنیارو ببینه.
هیچ کس نمی فهمه.
Let's block ads! (Why?)