پرسه های اندیشه

Rumi(1207-1273) Cosmopolitan Persian Speaking Poet

روزنوشت ها برای نازنینی نادیده /هفتم امرداد 95

 
مولانا شاعر پارسی گوی جهان وطن
 
مدت هاست که موضوع اصلیت و وطن واقعی جلال الدین محمد بلخی ( شاعر نامیرای زاده ی بلخ، افغانستان کنونی و در آن زمان بخشی از قلمروی ایران زمین در سده ی سیزدهم میلادی) معروف به مولانا/ مولوی / رومی، به بحث، مناقشه و اعتراض ها کشیده شده است...
   نمایندگان فرهنگی کشورهای افغانستان و ترکیه و تاجیکستان شاعر نابغه را متعلق به کشور خود می دانند.  این برداشت، در سرشت خود ارزشمند بوده و دولتمردان صلح طلب می توانند با کلام هستی بخش مولانا، زمینه ی همدلی و همیاری بین این  کشورها و ایران کهنسال را فراهم کنند.
   به راستی چه سعادتی از این بالاتر که انسانی درگذشته، پس از 743 سال، هم چنان افتخار بیافریند و کشورهایی در پی ثبت شاهکارش، "مثنوی معنوی" به نام خود باشند..این کتاب به بیشتر زبان های جهان برگردانده شده و آثار سازنده ای بر تمدن بشری، در راستای بشر دوستی، تفاهم و همدلی برجا گذاشته است. مولانا روشنفکر پیشروی زمان خود، فیلسوفی راهگشا و فعال اجتماعی مخالف قرائت استبدادی از دین بوده است. پس شگفت آور نیست اگر بشنویم  هنوز هم در میان دین باورانی واپس اندیش، "مثنوی معنوی" کتابی نجس، تحریک آمیز و منحرف کننده به حساب بیاید.
   تاریخ بهره کشی بشر بیانگر سوءاستفاده ی قدرتمداران از باورهای افراطی میهن دوستی شهروندان کشورهای واپس نگاه داشته شده است.  از این رو،  مولانا راه را نشان می دهد:
این وطن مصر و عراق و شام نیست / این وطن جایی است کو را نام نیست
برای کذار از  قید و بندهای دست و پاگیر حاکمان است که رسیدن به تفاهم و همدلی راهگشا می گردد:
ای بسا هندو وترک هم زبان / ای بسا دو ترک چون بیگانگان
 
بکوشیم نام مولانا و انتقال پیام های انسانی او را پل یگانگی با دیگر شهروندان کشور مادرزمین سازیم.
 
 
هاشم حسینی
ابتدای جاده چالوس، عظیمیه
لاله ی دو


+ نوشته شده در  پنجشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 17:59  توسط هاشم حسینی  | 

Reading Review

 
 
از خوانده ها ..../ تابستان 95
یادداشت بیست و  سوم /1شنبه سوم امرداد 95
 
این یادداشت ها، برآمده از خوانده های 5 شنبه و آدینه ی رفته و گواره های دیروز شنبه دوم امرداد اند.
در خانه نشسته باشی بهره مند از خوراکی های سالم، برکنار از شقاوت شرجی و بهره کشی و برخوردار از استراحت یک هفته ای...
   عادت من به خواندن، چه در خوابگاه محل کار و چه این جا در آغازینه ی جاده چالوس، رو به نجوای درخت انار حیاط امان، سرشار از بگو مگوی شیطنت بار گنجشکان و شاخ و بال گسترانیده بر سر درخت هلوی بیمار، تنوعی را در بر می گیرد. نُک زدن به مائده ی بهشتی نشسته بر سفره ی روح، دیوان حافظ... گلبرگ ها را کنار می زنم:
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
...
ناگهان می پرم به شاخسار دیگری:
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
...
بر ان سرم که ننوشم می و گنه نکنم
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر
و هم چنان که لیوان قهوه ی تلخ زمزمه می کند، روزنامه ی همشهری آورده شده در کیف ناهید، از تهران به کرج را ورق می زنم...
وای! غزل علی رضا بدیع در صفحه ی آخر همشهری، 5 شنبه31 تیر 95 حالی خوش می دهد:
در صف مشتی پیاده، شاه را گم کرده ام
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام
شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام
طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم
در شب یلدا، مسیر ماه را گم کرده ام
در میان مردمان دنبال آدم گشته ام
در میان  کوه سوزن، کاه را گم کرده ام
زندگی بی عشق شطرنجی ست در خورد شکست
در صف مشتی پیاده، شاه را گم کرده ام
خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم
حال می بینم که حتا چاه را گم کرده ام
زندگی آنقدر هم در هم نبود و من فقط
سر  نخ این رشته را گم کرده ام
به یاد غزل های پست مدرن پسر عم عاشقم، سید احمد حسینی می افتم و دفترهایش را ورق می زنم:
ساعت از روی عقربه سُر خورد
بی بی قصه های مان بُر خورد
کافه این بار
استکان را بُرد
نوبت استکان تازه رسید
( از توریسم تا تروریسم، نشر نیماژ، تهران، 1393)
تا می رسم به "چسبی به نام زخم"(نیماژ، 93) او.
   همشهری 5 شنبه، ویژه نامه ای دارد به نام 6 و 7 و  صفحه ای در آن به نام "کتابخونه"، با دو ستون: "کتاب های پرفروش هفته" و "مشاوره کتاب" / مصطفا قوانلو قاجار. از کتاب های پر فروش هفته ی رفته آن می توان دو نمونه را یادآور شد:
گل اومد بهار اومد/ منوچهر نیستانی، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
مجلس ضربت زدن / بهرام بیضایی، تهران: مولی
   مصطفا قوانلو قاجار در پاسخ به دختر علاقه مند به کتابخوانی که می خواهد کتابخوانی را از نقطه ای مطمئن شروع کند، رهنمودهای ارزشمندی می دهد و می افزاید:
...می توانید سراغ رمان "چشم هایش" از بزرگ علوی و
پس از آن سراغ داستان های غلامحسین ساعدی،
جلال  آل احمد، جمال میر صادقی، محمد علی جمالزاده،
 سپس سیمین دانشور، صادق چوبک و دیگران بروید.
آثار کلاسیک خارجی، مانند "دزیره"، "اوژنی گرانده"
 و "غرور و تعصب" هم برای شروع خو ب هستند...
 او به خواننده دیگری که جویای کتاب خوبی در باره ی امیدواری و کوشش های موفقیت آمیز است، زندگی نامه ی استیو جابز ( نشر میلکان) را نمونه می آورد..
 
   دو کتاب منوچهر بصیر(اشعار زندان / هوشی مینه، تهران: سوره ی مهر، 1383 و مجموعه اشعار مائو تستونگ/ تهران: سایه ی نیما، 1393)به ناهید هم کنار دستم گشوده اند.
   به سوی میز هشت نفری  می روم، "کتاب  زندگی دکتر اسماعیل سندوزی: سرشت سرنوشتم ( نگاهی از اکنون به گذشته): من در بدن های دیگری زیسته ام..."
از انتشارات پایگاه دندان پزشکی ایردن / موزه دکتر سندوزی  
مصور، قطع وزیری، 800 صفحه
این کتاب را ناهید از تعاونی دندان پزشکان، محل کارش خریده و به خانه آورده است...
   در "سرآغاز" : نکته ای/ من، هیچ دکتر امیر اسماعیل سندوزی نوشته:
در این نوشته، هر کجا به واژه ی من رسیدید، لطفن آن را هیچ بخوانید. این واژه علاوه بر منیت، دلالت بر وزن نیز دارد. صاحب این قلم، نه می خواهد "من" باشد و نه در قید "وزن". او در اندیشه ی پرداری، پرواز، نقطه شدن و پیوست و رهایی از "هیچ" ی است.
ساقیا باده ی صبوح بده
عاشقان را غذای روح بده
باده ی عشق ده به ما مستان
می بده، "ما"ی ما ز ما بستان
/ ساقی نامه ی عراقی
 
هاشم حسینی
ابتدای جاده ی چالوس
03/04/1395
 
 

+ نوشته شده در  یکشنبه سوم مرداد ۱۳۹۵ساعت 20:32  توسط هاشم حسینی  | 

Independent or Dependent, that is the question...Yes

روزنوشت ها برای نازنینی نادیده /سوم امرداد 95
دو
تاریخ ادبیات و گاهشمار زایش شاهکارهای ادبی جهان به ما می آموزد و پیوسته یادآور می شود که:
سرشت هنر و ادبیات ناوابسته، تازگی، زیبایی و انسانی است.
از آن جا که هنر و ادبیات ناوابسته جیره خوار فرهنگ حاکم نیست، مغضوب و مطرود بوده، محصور در بند و تنگنا؛  در گذار به سوی آرمان های انسانی،  باید از هزارتوی سازمان داده شده توسط کارگزاران نظم نوین جهانی شدن، سرمایه داری  ایالات متحده ی آمریکا و شرکای اروپایی بگذرد و به خلاقیت بپردازد.
   آن جنان که تا کنون شاهد بوده ایم، هنر و ادبیات وابسته، با وجود حمایت های مادی و تبلیغاتی،  ناتوان – بهتر است بگوییم سترون از  نوآوری در آفرینش شاهکارهای جهانی بوده است. آیا فاشیسم، با هر نام و عمکرد، توانتسته شاهکاری به گنجینه بشر هدیه دهد؟چرا؟ یک دلیل و علت تعیین کننده آن بوده که روشنفکران سر سپرده به امکانات قدرت حاکم، از واقعیت های جامعه، به عنوان کارمایه های(متریال) سازند آفرینه های ادبی هنری مغفول  مانده اند.
   اما توده ی پیدا و پنهان این کوه یخ را فقط "عادم" های حکومتی تشکیل نمی دهند. روشنفکران  جویای نام، پادوها ی به ظاهر کارشناس و  مشاور بنگاه های طبع و نشر، کلیدداران حسینیه ها یا آموزشگاه ها و کارگاه های "هنر و ادبیات"،  ناکامان میدان رقابت و دلالان ی که هنر و ادبیات وسیله ی ارتزاق آن هاست، در این لشکر ناهمگن و به ظاهر نامتحد، فعال هستند...
 
در این باره سخن بسیار است.
فردا باز  پرده ای دیگر از این کارزار  را کنار می زنم... باز می نمایم و  از آن برایت خواهم نوشت، تا  راه بگویدت که چون باید رفت  و تو نازنین، سخن را شایسته بداری  و به سرانجامی بایسته برسانی... 
 
هاشم حسینی
خنکای بامدادی یک شنبه ی شفاف عظیمیه ی کرج
03/05/1395

+ نوشته شده در  یکشنبه سوم مرداد ۱۳۹۵ساعت 13:15  توسط هاشم حسینی  | 

در دفاع از هنر و ادبیات ناوابسته / یک

روزنوشت ها برای نازنینی نادیده /یکم امرداد 95

یک
سرشت هنر و ادبیات ناوابسته، تازگی، زیبایی و انسانی است.
  این گنج پر رنج ، توانا و مانا،از   گیر و بندها می گذرد. هشدارها و تهدیدها، تنگناها و بن بست ها را دور می زند و پیروزمندانه رو به خورشیدهای فردا لبخند می زند...   در این راستای درستی است که ارثیه ای ماندگار برای اکنونیان و آیندگان به جا می گذارد.
  آری، دیگر همه می دانند که با بخشنامه و موعظه، حکم حکومتی و بده بستان های پشت پرده، هیچ مخلوق ملوک خودفروخته ای، نمی تواند فردوسی، نیما، الف.بامداد، مارک تواین، چخوف، ماکسیم گورکی، رومن رولان، پروست، ونه گات، همینگوی، هدایت و احمد محمود، تالستوی و بولگاکف و مانند این غولان سرکش بشود.
  راستی، چرا در سرزمین سعدی و حافظ، فردوسی و نظامی و خیام و نام های نامیرای دیگر، در این دوره ی جلیلیه ای که خدایگان های پارسایی بر اریکه ی قدرت اند و مدعی آن که خلیفه الله اند بر زمین و باید از زیر قبایشان، کمالیت و مطلوبیت اخلاق، هنر /ادبیات پر افتخار و شهره ی آفاق سر بیرون بیاورد، با خوشنامانی مقبول رو به رو نیستیم؟ آن هم در فضایی خفه و خفن که عنوان فروشی و رواج دکان های سفارش پذیری دکتر و استاد و علامه وخدایگان، برخوردار از امکانات مالی و جانی، شب و روز فعال مایشاء اند...  
میدان ها و نام آوران...سکوها و دست ها...تاج های افتخار... و فرش های سرخ در انتظار. 


.
در این باره، نازنین! باز هم برایت خواهم نوشت. 

هاشم حسینی 
باغ خانه، نخستینه ی جاده چالوس  
پسینگاه متورم تابستان
یکم امرداد، 1395


+ نوشته شده در  جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ساعت 14:2  توسط هاشم حسینی  | 



 
 
 
از خوانده ها ..../ تابستان 95
یادداشت بیست و  دوم / 4شنبه 30م تیر 95
 
کرگدن جانوری است: "...باستانی {نه تازه به دوران رسیده}و احتمالاً با حیوانات منقرض شده، خویشی سببی و نسبی دارد. موجود مقاومی است که یخبندان و آن انفجار متان ر ا پشت سر گذاشته. پوست کلفتی به دادش رسیده و از انقراض نجاتش داده.... کرگدن  فرهنگی ترین موجود روی کره ی زمین است...شما در هیچ شعری زرافه و اسب آبی و گاومیش و یوزپلنگ نمی بینید. ببینید هم خوب نیست. قبیح است. لذا کرگدن در ادبیات، مترادف خیلی چیزهاست من جمله تنهایی و  وقار و متانت.
منسوب به بوداست  که "همچون کرگدن تنها سفر کن." معنی این جمله در هر دوره ای تغییر می کند، اما در همه دوره ها، نشان از استقلال عملی و نظری دارد...کرگدن علی رغم ظاهر خشنش، به هیچ وجه خشونت طلب نیست. سهل است، اصلاً نه با کسی دعوا دارد و نه اجازه می دهد کسی با او دعوا داشته باشد. او نه حیوانی را شکار می کند و نه شکار حیوان دیگری می شود...کرگدن قیافه ی عبوسی دارد و با هیچ کس گرم نمی گیرد، اما با این همه درشتی و اخم، شانه اش را جولانگاه پرندگان ساخته است. کول و کمر این چارپا، دشت وسیعی است که پرندگان بازیگوش آزادانه در {بر}فرق حیوان بپرند و آواز بخوانند. دم جمبانک ها بعید است جایی بهتر و امن تر و بی تکان تر از این گرده پیدا کنند.کرگدن با این قیافه و با این زور بازو، گیاهخوار است. خودش را با علف سیر می کند؛ نه کباب می خورد و نه شراب و نه حتی لب به مخدرات می زند...کرگدن ها به نظر می رسد که اهل تأملند و هیچ عجله ای برای هیچ کاری ندارند. کاملاً با صبر و  حوصله می ایستند و به افق های دور دست نگاه می کنند...می گویند با این که کرگدن ها روزها تنها هستند و به افق خیره می شوند، شب ها اهل رفاقتند و دور هم جمع می شوند و با هم حرف می زنند و احتمالاً برای هم قصه می خوانند..."
سید علی میر فتاح، سردبیر هفته نامه ی "کرگدن"
شماره نهم،( شماره مسلسل 61)، یکم تیر ماه 95
 
   این شماره پرونده ای در باره ی هند دارد. نمونه هایی از نوشته های خواندنی و آگاهی رسان آن:
هند در ده سکانس / ناصر فکوهی
زنده می سوزد برای مرده در هندوستان / محمد رضا ضیاء
نوستالژی راج کاپور / جواد طوسی
آیا گاندی همان است که می گویند / شروین وکیلی
 
عنوان گفت و گو با حجت الاسلام ناصر تقویان، " با صمد بهرنگی شروع کردم "، خواننده را به متن جذابی می کشاند با این شروع که: "...اولین کتابی که خواندم ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی بود. بعد از آن تعدادی از داستان های علی اشرف در ویشیان را خواندم... پیش از ورود به حوزه، " سوشون " سیمین دانشور را خوانده بودم. با داستان های جلال آل احمد هم آشنا بودم...در ادبیات داستانی جهان هم با تعدادی از داستان های چخوف و تولستوی آشنا شدم و رمان معروف بینوایان را هم خواندم..."
 
اما هشدار یک خواننده ی پیگیر مطبوعات، به دست اندرکاران " کرگدن " :
نثر " کرگدن " آلوده به واژه های نا بجا، کهنه و دورگه است: عمدتاً... ذهن وقاد... عندالورود ...
 و نشانه گذاری جمله ها در بیشتر جاها رعایت نشده است...
و دیگر آن که در گفتگوهایتان،  به سفارش گرایی نگرایید و طعمه ی شهرت کاذب پهلوان پنبه های بی خاصیت عرصه ی شعر نگردید.
 
هاشم حسینی
11:25، شامگاهی زیر چراغ های خیس شیرینو
 

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۵ساعت 7:40  توسط هاشم حسینی  | 

ژاپن در ایران



از خوانده ها ..../ تابستان 95
یادداشت بیست و یکم / 3شنبه 29م تیر 95

امشب در روز های پایانی ماه نخست تابستان ام، آن هم از نوع جنوبی اش، شناور در دریای جوشان هوای عسلویه، مجله ی جلیله ی "داستان ماه همشهری"/ شماره 67 تیرماه 95 را دارم به پایان می رسانم و یادداشت ها را به کناری می نهم. فرصت های فراهم – بامداد و شامگاه در مسیر خوابگاه به سایت و به عکس-   و نیمروز در مسیر سایت به خوراکسرای پروژه به دست آمده است. چه مائده ی زمینی خوشگواری!
   این شماره، بیشتر، ویژه نامه ی ادبیات معاصر ژاپن است. گفتگوهای خواندنی و آموزنده در باره داستان نویسی و چم و خم های آن، با نویسندگانی است مانند:
-      پرتره ی یک نویسنده / وقتی نویسنده اختیار   خود را به قلم می سپارد/ دازای اوسامو
-      تکرار متفاوت / کنزا بورو اوئه، برنده ی جایزه نوبل
-      می نویسم تا خوشحال باشم / زندگی و نوشتن از زبان هیسا یاما موتو، زنی از نسل دوم مهاجر ژاپنی

داستان ها، سفرنامه ها و عکس های منحصر به فرد از روندگان متروی توکیو، این شماره را از رنگ و بوی آسمان و زمین / ذهن و زبان ژاپنی سرشار ساخته است.
از میان داستان های ایرانی این شماره، " بابا جان " هوشنگ مرادی کرمانی هم چنان که می درخشد، اثری ضد جنگ، عاشقانه و   گدازنده است.
مطالب دیگر، پربار و گیرا که نمی توانی از آن ها بگذری:
از بخش   "در باره ی زندگی"
-      گرگیعان / علی غبیشاوی: گزارش صمیمانه یک جنوبی از مراسم عید فطر در روستای پدری اش، حدود 140 کیلومتر دورتر از اهواز   و سرزمینی بین آبادان و ماهشهر و شادگان... مشاهدات او بر محور این ترجیع بند، عبارتی عربی، با گویش خوزستانی می چرخد: "گرگیعان و گرگیعان! الله یخلی الرضعان = خداوند شیرخواره هایتان را برایتان حفظ کند..."
-      تابستان شب هایش زیباست / سی شوناگون
-      ابر سیاه تابستانی / میچی هیکو هاچیا
-      ماشینم / هایانو میازاکی
روایت های داستانی:
-      گزیده ای از سفرنامه ی مخبر السلطنه به ژاپن در سال 1281 با عنوان " دماوند ژاپن "
-      گزیده عکس های دست رنگ   از ژاپن قرن نوزدهم؛
-      گزیده ای از سفرنامه ی نخستین وزیر مختار ژاپن، آکی یو کازاما؛
   جا دارد اشاره ای به ترجمه های داستان ماه همشهری کنم، که دچار کاستی در امانت، رسایی زبانی، حفظ سبک و گیرایی متن هستند. افزون بر این ها، همین رویه ی ترجمه های داستانی هم به ویرایش، تراش و ریزش نیاز دارند.
   در بخش هایکو ، که صفحه آرا نهایت ظرافت و زیبایی را به کار برده، و همانند شاخه های گل، تک تک این ابیات کوتاه و گویا – همانند رباعیات خیام و یا دو بیتی های فایز / بابا طاهر را در لابلای صفحات مجله جا داده است؛ مترجمان حق مطلب در انتقال مفاهیم و مضامین هایکوها را ادا نکرده اند. مشخص نیست اینان هایکوها را از زبان ژاپنی به پارسی برگردانده اند یا از زبان میانجی/ دوم و سوم به ژاپنی...تکرار نام یک مترجم پای تک تک هایکوهایی که ضایع کرده، کمال بی ذوقی است. شماره گذاری هایکوها و بسنده کردن به نام مترجم(؟) مربوطه، در اشاره به آن شماره ها، از این همه حشویات و حواشی می کاست. مترجمان هایکوها ذوق شعری ندارند و با شتاب زدگی – انتقال لفظ کرده و روح و رنگ هایکوها را به گا داده اند!
چند نمونه:
-      کلاه تابستانی / دو تا کنار هم / مزرعه ی سبز --- سراینده: سومی ئه اوراکاوا / ترجمه: سید آیت حسینی (ص. 35)
پارسی برگردان پیشنهادی اینجانب:
بر کشتزار سبز / کلاه تابستانی / دوگانه ای به کنار...

-      تلخ / مثل ترب تابستان / تلفن دخترم --- سراینده: فومی ماتسوئی / ترجمه: سید آیت حسینی (ص. 65)
پارسی برگردان پیشنهادی اینجانب:
ترب تابستان است/ تلفن دخترم /   تلخ ...

-      بند آمده / باران تابستان / نفس عمیق خاک--- سراینده: کی می کو اوکی / ترجمه: سید آیت حسینی (ص. 125)
پارسی برگردان پیشنهادی اینجانب:
باز ایستاده / باران تابستان / ژرفای بازدم زمین...
هاشم حسینی، بندرگاه شیرینوی عسلویه/ استان بوشهر
شامگاه بخار زده ی خوابگاه پتروشیمی آپادانا

29/ 04/95

+ نوشته شده در  چهارشنبه سی ام تیر ۱۳۹۵ساعت 9:57  توسط هاشم حسینی  | 

نامه ای پیدا شده است. فرستنده و گیرنده ناپیدا...
A Letter Found, Sender & Recipient Unknown / A poem by Hashem Hossaini 

گم نامه


دوستت دارم
اما مي ترسم از
شب كه مي رسد
سياه
  از راه

از من مپرس چرا
فرا   خواند
مرا
دستي ازآن سوي دشت ها 


دوستت دارم
مي روم 
 اما
ديگر 
 فرصت بوسه و درود نمانده …
ما را …


 از مجموعه ی "اودیسه به ساعت سنگ"   


+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۵ساعت 11:47  توسط هاشم حسینی  | 






سروده زیر یادگار اقامت و اشتغالم در کشور دوست داشتنی، کامرون است:
بر پایه ی مخمل صدای نینا سیمون/ خواننده، پیانیست و فعال اجتماعی زاده ی آمریکا
"فردا می آید ... نوبت من است بی آن که دیگر بترسم نازنین فردا خندان بی هیچ شکی به پیرامون..."

دلدارم دستم را گرفت بی آن که نامم را بپرسد نشست در کناره و خواند تا بیدار باش خورشید های دوباره: "فردا می رسد از راه آری روز من است روشن معطر و ماندنی بی آن که شک کنم بی آنکه بترسم و من بارور از باوری پربار آن چه را که بخواهم خواهم خواند خواهم دید..."
15.07.2013 ف سنملیما * / اودیسه به ساعت سنگ / دفتر پنجم، نغمه هایی از کامرون





+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۵ساعت 7:33  توسط هاشم حسینی  | 

آن بوسه...



That eternal Fragrance of my mom's kiss


Along with me


Becomes a splendid song


Chorale of the galaxies


As splashes around


The color prism of hope.../ Hahsem Hossaini


آن رایحه ی نامیرای بوسه ی مادرم


همراه من


ترانه ی باشکوهی می گردد


هم آوا با هم سرایی کهکشان ها


تا بر پیرامون


منشور رنگ را بپراکند از امید.../ هاشم حسینی



+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۵ساعت 18:38  توسط هاشم حسینی  | 

Justice or Worship
" نشاندن عبادت به جای عدالت، موجب نا امیدی بزرگی از دین شده است. به بررسی وضع ملت‌های اسلامی باز می‌گردیم. انسان، از عدالت دور و عبادات، از مضمون خود تهی شده و به صورت تشریفات درآمده. در حالی که قرآن کریم بارها تأکید کرده‌است که عبادت‌ها و به ویژه نماز هرگاه همراه زکات یا برآورده کردن نیاز نیازمندان و همسایگان و نزدیکان نباشد، پس وای بر چنین نمازگزاری:«فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِینَ هُمْ یُرَاؤُونَ وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» شاید برخی از علمای دین با دعوت و تبلیغ یا با سکوتشان در نشاندنِ عبادت به جای عدالت، سهیم بوده باشند. این در حالی است که اسلام اعلام داشته است:«أَفضَلُ الجهاد کَلِمَةُ حَقٍّ عِندَ سُلطانٍ جائِرٍ- برترین عبادت، بیان سخن حق در برابر حاکم ستمکار است.» و «عَدلُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ سَبعینَ سَنَة- ساعتی اجرای عدالت بهتر از هفتاد سال عبادت است.» روشن است که نتیجه‌ی این روش تربیتی بی‌نهایت خطرناک بوده است، چراکه نبود عدالت در جوامع، از مرحله‌ی خطرهای سیاسی و اجتماعی گذشته و به مرحله‌ی انحرافات عقیدتی رسیده و موجب نا امیدی بزرگی از دین و مؤسسه‌های دینی و علمای دین شده است، مخصوصا از آن دسته از علمای دین که در برابر بیدادگری‌ها سکوت می‌کنند و برای احقاق حقوق مردم مبارزه نمی‌کنند."
امام موسی صدر، ادیان در خدمت انسان، ج۲، صص۲۰۰ و ۲۰۱،

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم تیر ۱۳۹۵ساعت 8:8  توسط هاشم حسینی  | 

Let's block ads! (Why?)