معرفی و نقد رمان تاآسمان | Αseman64 کاربر انجمن

بنام خدا

اواخر سال هشتادو نه خیلی اتفاقی بعد مدتها یکی از دوستانمو دیدم. دورادورخبرشو داشتم... اینکه همسرش فوت شده یه دختر دوساله داره و با برادر همسرش ازدواج کرده. حرفهامون بعد چند ساعت دیگه حرف نبود شده بود درد دل.توی خونه حرفاش داشت تازه اثر میکرد اونقدری که نشستم بعد یه فصل گریه به نوشتنشون. باورم نمیشد یه دفتر صد برگ پر کرده بودم.
شده بود شبیه گزارش کار. یه مدت بعد دفتر صد برگ رسید به سه بسته ورق پاپییر. اولین کسیکه نوشته هامو خوند متانت بود . نه نقدی کرد نه نظری داد. فقط گفت بنویس. منم نوشتم. یه سال گذشته بود. حالا دیگه شخصیتها از توی دنیای واقعی و زندگی خودم وارد نوشته هام شده بودن. احساساتم... خاطراتم...آرزوهام... همه و همه. مادرم شده بود مادر جون... سویلا دختر عموم شده بود آیسان... همسرم حرکاتش...حرفاش..حتی شغلش تو قالب شخصیتی بنام مهراد شکل گرفت.... خلاصه همه چیز دست به دست هم داد و بعد یکسال و خرده ای شد ״تاآسمان״و این نسخه ای که پیش روتو نه.
بیاید اینجا وبگید برام که کجا کم گذاشتم. کجا ضعیف عمل کردم.. به چه ابعادی باید پرداخته میشد که نشده. من خودم تو بطن ماجرا بودم و نگاهم با شمایی که از دور دارین میبینین حتما فرق داره.
دوستتون دارم..حضورتونو... حرفای دلتونو... نقدهاتونو... دوست دارم بغض هایی که به خاطر آسمان کردینو... گوشه ی چشمی که براش تر کردینو... حتی نفرینایی که به جون مهراد میکنینو. همه برام با ارزشه و دوستشون دارم این آخری رو بیشتر.
در انتها یه تشکر ویژه از شبنم عزیز. با وجود مشغله هاش همیشه دونه دونه سوالامو جواب داده و راهنماییم کرده. شاید خودش ندونه اما بودن اسمش زیر پستا قوت قلبی برام بوده همیشه.
نمیدونم خلاصه لازمه یا نه ولی یه اشاره میکنم باز׃
״آسمان همسرش رو از دست داده. حالا بعد دوسال حاج مرادی برگشته تا به قول خودش این زنجیر شکسته رو به هم پیوند بزنه و آسمان رو مجبور به پذیرش این وصلت میکنه. دلایل خودشو هم داره که تو طول قصه کم کم متوجه میشیم.״
قصه یه قصه ی طولانی هستش و حالا حالاها باهمیم.
امیدوارم تا پایان همراه آسمان باشین.

معرفی و نقد رمان تاآسمان | Αseman64 کاربر انجمن


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog