مقاله موصوف صدق در نظریه «مطابقت»

مقاله موصوف صدق در نظریه «مطابقت» مربوطه  به صورت فایل ورد  word و قابل ویرایش می باشد و دارای ۶۰  صفحه است . بلافاصله بعد از پرداخت و خرید لینک دانلود مقاله موصوف صدق در نظریه «مطابقت» نمایش داده می شود، علاوه بر آن لینک مقاله مربوطه به ایمیل شما نیز ارسال می گردد
  فهرست مطالب
چکیده   ۱
۱٫ نکات مقدّماتی   ۲
۱ـ۱٫ تنوّع دیدگاه ها درباره موصوف صدق   ۲
۱ـ۲٫ تفکیک میان موصوف اولیه و ثانویه صدق   ۳
۲٫ بررسی دیدگاه ها درباره موصوف صدق   ۴
۲ـ۱٫ «جمله» به عنوان موصوف حقیقی صدق   ۴
۲ـ۱ـ۱٫ جملات بی معنا   ۴
۲ـ۱ـ۲٫ جملات انشایی   ۵
۲ـ۲٫ «جمله خبری» به عنوان موصوف صدق و کذب   ۶
۲ـ۲ـ۱٫ نقد و بررسی   ۶
۲ـ۲ـ۱ـ۱٫ دوری بودن تعریف «جمله خبری»   ۶
۲ـ۲ـ۱ـ۲٫ جامع نبودن   ۸
۲ـ۲ـ۱ـ۳٫ جمله نمی تواند موصوف صدق باشد   ۱۰
۲ـ۳٫ «جمله ابدی» به عنوان موصوف صدق   ۱۳
۲ـ۳ـ۱٫ تبیین دیدگاه کواین   ۱۴
۲ـ۳ـ۲٫ نقد و بررسی   ۱۷
۲ـ۳ـ۲ـ۱٫ عدم نجات از مشکلات نوع جمله ها   ۱۷
۲ـ۳ـ۲ـ۲٫ انتزاعی بودن جملات ابدی   ۱۷
۲ـ۳ـ۲ـ۳٫ تحویل ناپذیری همه جملات به جملات ابدی   ۱۸
۲ـ۳ـ۲ـ۴٫ برداشت نادرست از قضیه   ۱۹
۲ـ۴٫ «باور» به عنوان موصوف صدق   ۱۹
۲ـ۴ـ۱٫ تبیین دیدگاه برتراند راسل   ۱۹
۲ـ۴ـ۲٫ نقد و بررسی   ۲۱
۲ـ۴ـ۲ـ۱٫ محتوای باور به عنوان موصوف حقیقی صدق   ۲۱
۲ـ۴ـ۲ـ۲٫ تقدّم صدق بر باور   ۲۳
۲ـ ۵٫ «حکم» (تصدیق) به عنوان موصوف صدق   ۲۴
۲ـ۵ـ۱٫ نقد و بررسی   ۲۵
۲ـ۵ـ۱ـ۱٫ رابطه قضیه و تصدیق   ۲۶
۲ـ۶٫ «قضیه» به عنوان موصوف صدق   ۲۸
۲ـ۶ـ۱٫ انواع دیدگاه ها درباره تعریف «قضیه»   ۲۸
۲ـ۶ـ۲٫ دیدگاه ویلیام آلستون   ۲۹
۲ـ۶ـ۳٫ قضیه از دیدگاه معرفت شناسان مسلمان   ۳۱
۲ـ۶ـ۳ـ۱٫ قضیه لفظی موصوف حقیقی صدق و کذب نیست   ۳۳
۲ـ۶ـ۳ـ۲٫ قضیه ذهنی به عنوان موصوف حقیقی صدق و کذب   ۳۴
۲ـ۶ـ۴٫ پاسخی به نظریه «مطابقت» مک تاگارت   ۳۶
۲ـ۶ـ۴ـ۱٫ نقد و بررسی   ۳۷
۳٫ جمع بندی و نتیجه گیری   ۳۹
منابع   ۴۳
پى نوشت ها   ۴۷
منابع
ـ آیر، آ. ج.، زبان، حقیقت و منطق، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران، دانشگاه صنعتی شریف، بی تا.
ـ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، شرح نصیرالدین الطوسی، تحقیق سلیمان دنیا، القسم الاول، بیروت، مؤسسة النعمان، بی تا.
ـ ـــــ ، النجاة، ط. الثانیة، بی جا، بی نا، ۱۹۳۸٫
ـ ـــــ ، دانش نامه علائی منطق و فلسفه اولی، تصحیح احمد خراسانی، تهران، کتابخانه فارابی، ۱۳۶۰٫
ـ ـــــ ، عیون الحکمة، مع شرح عیون الحکمة، فخرالدین الرازی (سه جزء در یک مجلّد)، قم، اسماعیلیان، ۱۳۷۳، جزء اول.
ـ اتکینسون، آر. اف.، درآمدی به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوی نیا، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۹٫
ـ الاحمدنگری، عبدالنبی، موسوعة مصطلحات جامع العلوم، تحقیق رفیق العجم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۷٫
ـ البیجوری، ابراهیم، حاشیة الباجوری علی السلّم فی علم المنطق، قاهره، مکتبة محمّدعلی صبیح و اولاده، ۱۹۶۶٫
ـ الساوی، زین الدین عمر بن سهلان، البصائر النصیریة فی علم المنطق، مع تعلیقات و شروح محمّد عبده، تحقیق رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانی، ۱۹۹۳٫
ـ المنطق عند الفارابی، تحقیق رفیق العَجَم، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۵، ج ۱٫
ـ الهروی، محمّدزاهد، رسالتان فی التصور و التصدیق القطب الرازی و صدرالدین الشیرازی، تحقیق مهدی شریعتی، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۶٫
ـ ـــــ ، شرح الرسالة المعمولة فی التصور و التصدیق، تحقیق مهدی شریعتی، قم، اعتماد، ۱۴۲۰٫
ـ پاپا، علی، فلسفه تحلیلی، تهران، طرح نو، ۱۳۸۲٫
ـ حلّی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید شرح منطق التجرید، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، ۱۳۸۱٫
ـ رازی، فخرالدین، الانارات فی شرح الاشارات، (بخش منطق)، تصحیح امیر فرهپور، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تهران.
ـ ـــــ ، منطق الملخّص، تصحیح احد فرامرز قراملکی و آدینه اصغری نژاد، تهران، دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، ۱۳۸۱٫
ـ رسائل منطقیة فی الحدود و الرسوم للفلاسفة العرب، (رساله خوارزمی)، تحقیق عبدالامیر الاعسم، بی جا، دارالمناهل، ۱۹۹۳
ـ سبزواری، ملّاهادی، شرح المنظومة (قسم المنطق)، تحقیق حسن حسن زاده آملی، (تهران، ناب، ۱۴۱۶٫
ـ صفوی، کورش، درآمدی بر معنی شناسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، ۱۳۷۹٫
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، بدایة الحکمة، تحقیق عباسعلی زارعی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۲۲٫
ـ ـــــ ، نهایة الحکمة، تصحیح غلامرضا فیّاضی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، ۱۳۷۸، ج ۴٫
ـ غزالی، ابوحامد، محک النظر، تحقیق رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانی، ۱۹۹۴٫
ـ فاضل لنکرانی، محمّد، سیری کامل در اصول فقه، تهیه و تنظیم: محمّد دادستان، قم، فیضیه، ۱۳۷۸٫
ـ فرگه، گوتلوب، «اندیشه»، ترجمه محمود یوسف ثانی، مجله ارغنون، ش ۷ـ۸ «پاییز و زمستان ۱۳۷۴»، ص ۸۷ـ۱۱۲٫
ـ فولکیه، پل، فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، ترجمه یحیی مهدوی، چ چهارم، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۰٫
ـ کاشف الغطاء، شیخ علی، نقد الآراء المنطقیة و حل مشکلاتها، بیروت، مؤسسة النعمان، ۱۴۱۱، ج ۱٫
ـ مجتهد خراسانی، میرزا محمودآقا، رهبر خرد، چ سوم، تهران، خیّام، ۱۳۳۹٫
ـ مروین هیر، ریچارد، زبان اخلاق، ترجمه امیر دیوانی، قم، طه، ۱۳۸۳٫
ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، چ سوم، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، ۱۳۸۲، ج ۱٫
ـ منطق ابن زُرعة، (العبارة، القیاس، البرهان)، تحقیق جیرار جیهامی و رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانی، ۱۹۹۴٫
ـ منطق ارسطو، تحقیق عبدالرحمن بَدَوی، بیروت، دارالقلم، ۱۹۸۰، الجزء الاول.
ـ وارنوک، ج. فلسفه اخلاق در قرن حاضر، ترجمه صادق لاریجانی، چ دوم، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۷، فصل «احساس گرایی».
ـ وارنوک، مری، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه ابوالقاسم فنائی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۰، فصل «احساس گرایی».
ـ هاک، سوزان، فلسفه منطق، ترجمه سید محمّدعلی حجّتی، قم، طه، ۱۳۸۲٫
ـ یزدی، ملّاعبداللّه، الحاشیة علی تهذیب المنطق، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۳۶۳٫
- Alston, William P. “A Realist Conception of Truth”, in The Nature of Trurh, ed. Michael P. Lynch, London, A Bradford Book, 2001.
- —– , A Realist Conception of Truth, London, Cornal University Press, 1996.
- Austin, J. L., “Truth”, in Philosophical Papers, 3d Edition, Oxford University Press, 1979.
- Baldwin, Thomas, “Mc Taggart, John Mc Taggart Ellis”, in Routledge Encyclopedia of philosophy, ed. Edward Craig, London, Routledge, 1998, v. 6.
- Carr, Brian, “Truth”, in An Encyclopaedia of Philosophy, ed. G. H. R. Parkison, London, Routledge, 1996.
- David, Marian, Correspondence & Disqotation, Oxford: Oxford University Press, 1994.
- Evritt Nicholas & Fisher, Alec, Modern Epistemology: A New Introduction, New York, McGraw-Hill, 1995.
- Gale, Richard M., “Propositions, Judgments, Sentences, and Statements”, in The Encyclopedia of Philosophy, ed. Paul Edwards New York & London, Macmillan, 1967, v. 6.
- Hare, R. M. “Universalizability”, in Encyclopedia of Ethics, ed. Lawrance C. Becker, New York, Routledge, 2001, v. 3.
- —– , “Prescriptivism”, in Routledge Encyclopedia of Philosophy, ed. Edward Craig, New York, Routledge, 1998, v. 7.
- Horwich, Paul, Truth, second edition, New York, Oxford University Press, 1998.
- James, William, The Meaning of Truth, Cambridge, Harvard University Press.
- Kirkham, Richard L., Theories of Truth: A Critical Introduction, Massachusetts Instiute of Technology, Fourth printing, 1997.
- McTaggart, J. McT.E., The Nature of Existence, NewYork, Cambridge University Press, 1988,v. 1.
- —– , The Nature of Existence, New York, Cambridge University Press, 1988, v. 1.
- Quine, W. V. O., “Truth”, in The Nature of Truth, ed. Michael P. Lynch, London, A Bradford Book, 2001.
- —– , Ontological Rlativity and Other Essays, New York, Columbia University Press, 1969.
- —– , Word and Object, Cambridge, The M. I.T. Press, 1960.
- Russel, Bertrand, “The Philosophy of Logical Atomism”, in Logic and Knowledge, London, Routledge, 1994.
- —– , “On the Nature of Truth and Falshood”, in Theories of Truth, ed. Paul Horwich, England, Dartmouth, 1994.
- —– , “Truth and Falsehood”, in The Nature of Truth, ed. Michael P. Lynch, London, A Bradford Book, 2001.
- —– , My Philosophical Development, London, Routledge, 1959.
- —– , Theory of Knowledge, London, Routledge, 1984.
- Schneewind, J. B., “Mc Taggard, John Mc Taggart Ellis”, in The Ensyclopedia of philosophy, ed. paul Edwards, New York, & London, Macmillian, 1967, v. 5.
- Tarski, Alfred, “The Semantic Conception of Truth and the Foundations of Semantics”, in The Nature of Truth, ed. Michael P. Lynch, London, A Bradford Book, 2001.
چکیده
یافتن موصوف اولیه و اصیل صدق یکی از دغدغه های معرفت شناسانی است که از نظریه «مطابقت» در تعریف «صدق» دفاع می کنند. در این نوشتار، کوشش شده است ضمن طرح و نقد مهم ترین دیدگاه ها در این حوزه، دیدگاه مورد قبول نگارنده نیز تبیین شود. در این میان، نشان داده شده است که نه مطلق «جمله» به عنوان زنجیره ای درست ساخت و کامل از کلمات در زبان طبیعی، می تواند موصوف حقیقی صدق باشد، نه «جمله خبری» مورد ادعای تارسکی و نه «جمله ابدی» مورد ادعای کواین. افزون بر این، نشان داده شده است که بر خلاف تصور راسل، «باور» نیز نمی تواند موصوف حقیقی صدق باشد; زیرا «باور» به معنای «فعل باور کردن» از مقوله فعل بوده و از محدوده صدق و کذب خارج است. «باور» به معنای «تصدیق» نیز متأخّر از مرتبه صدق و کذب است. «تصدیق» به معنای « فهم صدق قضیه » است. پس ابتدا باید صدق و کذبی باشد تا متعلّق تصدیق واقع شود. باور به معنای «متعلَّق و محتوای باور» هم چیزی در عرض قضیه نیست، بلکه همان چیزی است که در اصطلاح، «قضیه» نامیده می شود. در نهایت، با توجه به مراحل قضیه، اثبات شده که موصوف حقیقی و اصیل صدق عبارت است از: قضیه معقوله یا مرحله ذهنی قضیه که حاکی از خارج است.
کلیدواژه ها: مطابقت، موصوف صدق، جمله ابدی، باور، تصدیق، قضیه، قضیه معقوله.

۱٫ نکات مقدّماتی
نظریه «مطابقت» به عنوان کهن ترین و پرطرفدارترین نظریه در باب معیار ثبوتی صدق قضایا، دارای سه رکن اساسی است: مطابِق، مطابَق و نسبت مطابقت. به همین دلیل، برای تبیین دقیق این نظریه، باید دید اولا، مطابِق یا موصوف چیست؟ ثانیاً، مطابَق کدام است؟ و ثالثاً، نسبت مطابقت به چه معناست؟ می توان گفت: همه یا دست کم اکثریت قابل توجهی از اختلافات مدافعان نظریه «مطابقت» مربوط به تنوّع پاسخ هایی است که به هر یک از پرسش های سه گانه مزبور داده شده. در این نوشتار، به دنبال یافتن پاسخی معقول به پرسش نخست هستیم. به هر حال، اگر «صدق» یک صفت است، نخستین پرسشی که درباره آن مطرح می شود این است که موصوف آن چیست؟ چه چیزی را می توان متصف به صدق کرد؟ در این زمینه، می کوشیم تا ضمن بیان نکاتی مقدّماتی و طرح برخی از مهم ترین دیدگاه ها در این باره، دیدگاه مورد قبول خود را تبیین نماییم.
۱ـ۱٫ تنوّع دیدگاه ها درباره موصوف صدق
گزینه های متعددی از سوی افراد گوناگون به عنوان موصوف صدق معرفی شده اند.۱ از آن جمله، می توان به موارد ذیل اشاره کرد: جملات، نوع جمله ها، فرد جمله ها، باورها، اندیشه ها،۲ ایده ها،۳ افعال گفتاری، احکام، گزاره ها، تصدیقات، اظهارات و قضایا. برخی از کسانی که نتوانسته اند در این قسمت تعیین موضع کنند از اصطلاح کلی و مبهم «موصوف های صدق»۴ استفاده کرده اند.
روشن است که پرداختن به تک تک گزینه های ذکر شده، مجالی وسیع می طلبد، به ویژه آنکه حتی کسانی که بر روی یک اصطلاح درباره موصوف صدق توافق دارند، در تفسیر و تبیین آن باز هم اختلافات زیادی در میانشان مشاهده می شود. برای مثال، افراد زیادی «قضیه» را موصوف صدق دانسته اند، اما در اینکه منظور از «قضیه» چیست، دیدگاه های بسیاری مطرح شده است; و یا بعضاً مشاهده می شود که هرچند تعابیر مختلفی از سوی چند اندیشمند برای موصوف صدق مطرح شده است، اما با دقت معلوم می شود که اختلاف آنان صرفاً اختلافی لفظی و ظاهری است و حقیقت مدعای همه آنان یک چیز است; مثلا، یک معرفت شناس «جمله» را به معنایی گرفته که دیگری آن معنا را از «قضیه» اراده کرده است و یا منظور یک نویسنده از «باور» همان چیزی است که دیگری از «گزاره» اراده کرده. همین مسئله نیز حسّاسیت بحث «موصوف صدق» را افزایش می دهد. حتی اگر دو فیلسوف درباره موصوف صدق و تفسیر درست آن توافق داشته باشند، باز هم ممکن است درباره دلیل درستی آن اختلاف نظر داشته باشند; مثلا، یکی از پایگاه و موقعیت فلسفه زبانی از آن دفاع کند و دیگری از موقعیت و پایگاهی دیگر; یکی با تکیه بر رئالیسم از آن دفاع کند و دیگری با پیش فرض ایده آلیسم.
بنابراین، معلوم می شود که در این موضوع، دیدگاه های متنوّع و متعددی وجود دارند. روشن است که ما نمی توانیم در این مقاله، به همه این دیدگاه ها بپردازیم. به همین دلیل، می کوشیم مهم ترین گزینه ها را با تکیه بر تقریرهای قوی ترین و مشهورترین مدافعان آنها مطرح کرده، به نقد و بررسی آنها بپردازیم.

۱ـ۲٫ تفکیک میان موصوف اولیه و ثانویه صدق
یکی از مهم ترین دلایل تنوّع زیاد نظریات درباره « موصوف صدق »، عدم تفکیک یا عدم توجه به تفکیک موصوف های اولیه و ثانویه صدق است. توضیح آنکه امور فراوانی می توانند متصف به صدق و کذب شوند، اما در این میان، برخی از آنها اولا و بالذات متصف به این اوصاف می شوند و برخی دیگر ثانیاً و بالعرض. دسته نخست را «موصوف های اولیه صدق» می نامیم و دسته دوم را «موصوف های ثانویه صدق». موصوف های ثانویه صدق اموری اند که صدق یا کذب آنها از صدق یا کذب موصوف های صدق دیگر نشأت می گیرد. روشن است که در بررسی دیدگاه های مختلف، در جستوجوی موصوف اولیه صدق هستیم. به همین دلیل، به صرف اینکه ـ مثلا ـ جملات یا تصدیقات یا اندیشه ها یا ایده ها و امثال آن را می توان به صدق و کذب متصف نمود، نمی توان مسئله موصوف های صدق را حل شده تلقّی کرد. باید دید چرا جملات متصف به این وصف می شوند؟ آیا ذاتاً دارای چنین صفتی هستند و یا بالتبع متصف به صدق و کذب می گردند؟
۲٫ بررسی دیدگاه ها درباره موصوف صدق
۲ـ۱٫ «جمله» به عنوان موصوف حقیقی صدق
یکی از گزینه های مشهور موصوف صدق، «جملات» است. این گزینه در میان معرفت شناسان معاصر مغرب زمین، مدافعان مشهوری نیز دارد.۵ اما پیش از هر چیز لازم است منظور از «جمله» را بیان کنیم. «جمله» اصطلاحی زبان شناختی است که بیشتر در علوم ادبی کاربرد دارد. هر زنجیره کامل و درست ساختی از عبارات در زبان طبیعی را می توان «جمله» نامید. برای مثال، «هوا گرم است»، «عدالت خوب است»، «راست بگو»، «آیا در بسته است؟» اینها همگی جمله به شمار می روند; اما «عدالتْ خوب» و «آیا برف» و همچنین «علی، خوب، عدالت» جمله نیستند.
۲ـ۱ـ۱٫ جملات بی معنا
این فرض با این کلّیت، دارای اشکالات متعددی است. یکی از آنها مسئله جملات بی معناست; زیرا زبان صرفاً مشتمل بر جملات معنادار نیست، بلکه جملات بی معنا نیز در زبان به کار می روند. جملاتی که ساختاری کامل و درست ساخت دارند، اما معنای محصّلی ندارند; به تعبیر دیگر، جمله اند، اما معنای شناختاری ندارند; مانند: «چهارشنبه زرد است»، «مربع دایره است» و امثال آن.
اما می توان در دفاع از این فرض و در پاسخ به این اشکال، گفت:
اولا، اگر چیزی واقعاً و بر اساس تعریف دقیق اصطلاح، «جمله» باشد، تنها در یک صورت بی معناست و آن اینکه برخی یا همه مفردات آن، واژه هایی مهمل باشند; مانند «نارهت تختیاپ ایران است.»۶ ولی این گونه جملات در زبان عادی به کار برده نمی شوند; جز در موارد خاصی همچون ذکر مثال برای جمله بی معنا و امثال آن. اما مثال هایی از قبیل مثال های پیش گفته («چهارشنبه زرد است» و «مربع دایره است») از سنخ جملات بی معنا نیستند. آنها معنادارند، اما کاذبند; یعنی محمولی که به موضوع نسبت داده شده با موضوع مرتبط نیست. به تعبیر دیگر، میان موضوع و محمول آنها رابطه ای برقرار نیست، نه اینکه از اساس فاقد معنا باشند.
ثانیاً، صدق و کذب فرع بر معناداری است. همین که از صدق بحث می کنیم، خود به خود جملات بی معنا را از بحث خارج کرده ایم. بنابراین، حتی اگر بپذیریم که جملات بی معنایی داریم، دلیل بر نادرستی مدعای مذکور نیست; یعنی نمی توان وجود جملات بی معنا در زبان را دلیلی بر ردّ این فرض دانست.
۲ـ۱ـ۲٫ جملات انشایی
اشکال دیگری که بر کلّیت این فرض وارد است، اینکه بخش وسیعی از جملات، انشایی اند و هرگز نمی توان از صدق یا کذب آنها سخن به میان آورد. برای مثال، نمی توان از صدق یا کذب جملاتی همچون «امیدوارم که مصلح جهانی هر چه زودتر ظهور کند»، «برو به مدرسه» یا «ساعت چند است؟» سخن گفت. اصولا صدق و کذب یا به تعبیر دیگر، مطابقت با واقع یا عدم مطابقت با واقع فرع بر شأنیت حکایتگری و گزارشگری از واقع است، در حالی که جملات انشایی چنین شأنیتی ندارند.
برخی از معرفت شناسان مسلمان در پاسخ به این اشکال، چنین گفته اند: صدق و کذب اصالتاً مربوط به جمله خبری هستند و جملات انشایی اولا و بالذات متصف به صدق یا کذب نمی شوند، اما ثانیاً و بالعرض قابلیت اتصاف به صدق و کذب را دارند.۷ برای مثال، وقتی مراد از جمله سؤالی «آیا شما چنین سخنی نگفتید؟» این باشد که «شما چنین سخنی گفته اید» در آن صورت، قابلیت صدق و کذب دارد. اما اگر مراد از آن، استفهام واقعی باشد، هرگز قابلیت صدق و کذب ندارد. و یا در صورتی که گوینده بخواهد با ابراز جمله «عجب هوایی!» خبر از مطلوبیت هوا بدهد، قابلیت صدق و کذب پیدا می کند، اما اولا و بالذات صرفاً بیانگر تعجب گوینده جمله است; و یا اگر گوینده بخواهد با ابراز جمله «امیدوارم که مصلح جهانی هر چه زودتر ظهور کند» خبر از آرزوی قلبی خود بدهد قابلیت صدق و کذب دارد، وگرنه آرزویی بیش نیست.
در عین حال، اشکال مذکور به قوّت خود باقی است; زیرا ما در پی یافتن موصوف حقیقی و اصلی صدق و کذبیم و نه اموری که به صورت ثانیاً و بالعرض متصف به صدق و کذب می شوند. بنابراین، با توجه به اشکال مزبور، می توان فرض نخست را به صورت ذیل اصلاح کرد:
۲ـ۲٫ «جمله خبری» به عنوان موصوف صدق و کذب
تارسکی به عنوان یکی از مدافعان این ایده، تصریح می کند که منظور من از «جمله» در اینجا، چیزی است که معمولا در ادبیات از «جمله خبری» قصد می شود.۸
فیلسوفان اسلامی۹ نیز عموماً موصوف صدق را «جمله خبری» می دانند. البته تعابیر گوناگونی برای آن به کار می برند; همانند: «قول جازم»، «ترکیب تام خبری»، «ترکیب خبری» و «جمله خبری». «جمله خبری» بر اساس تعریف مشهور، به جمله ای گفته می شود که قابلیت صدق و کذب داشته باشد.
۲ـ۲ـ۱٫ نقد و بررسی
۲ـ۲ـ۱ـ۱٫ دوری بودن تعریف «جمله خبری»
چنین تعریفی از جمله خبری بر اساس نظریه «مطابقتِ صدق»، تعریفی دوری است; زیرا: بر اساس نظریه «مطابقت»، صدق عبارت است از «مطابقت خبر با واقع» و کذب عبارت است از: «عدم مطابقت خبر با واقع». حال اگر بخواهیم جمله خبری را با محوریت صدق و کذب پذیری تعریف کرده، بگوییم: جمله خبری جمله ای است که قابلیت اتصاف به صدق و کذب دارد، مبتلا به دور در تعریف خواهیم شد. تعریف «صدق» وابسته به چیزی است که فهم خود آن چیز وابسته به فهم صدق است. معرَّف (صدق) به چیزی (خبر) تعریف شده است که خود آن چیز به معرَّف تعریف می شود.
گوتلوب فرگه، از معرفت شناسان و فیلسوفان بزرگ معاصر نیز این اشکال را تعمیم داده، معتقد است: اشکال دور موجب می شود که نه تنها تعریف صدق به مطابقت، بلکه هرگونه تعریفی از آن به شکست بینجامد; زیرا
در هر تعریفی، پاره ای از خصوصیات باید ذکر شوند و به هنگام اطلاق و حملِ تعریف بر موارد و مصادیق، همیشه همین سؤال پیش می آید که آیا صادق است که این خصوصیات در این مصداق هم وجود دارند یا نه؟ به این ترتیب، گرفتار دور خواهیم شد.۱۰
البته راه حل خود وی این است که مفهوم «صدق» مفهومی منحصر به فرد و تعریف ناپذیر است.۱۱
بیشتر فیلسوفان مسلمان این اشکال را نپذیرفته و به پاسخ آن پرداخته اند. در این زمینه، پاسخ های زیادی داده شده است. برخی سعی کرده اند با اصلاح تعریف خود از «جمله خبری»، این اشکال را پاسخ دهند و برخی دیگر از راه های دیگری به پاسخ آن پرداخته اند.۱۲ برای مثال، ابن سینا پس از طرح این شبهه، در پاسخ آن می گوید:
و المختار عندنا اَنّ ماهیة الخبر غنیة عن التعریف.۱۳
فخر رازی نیز پس از طرح شبهه و پاسخ هایی که به آن داده شده، معتقد است: هیچ یک از آنها نتواسته است از عهده پاسخ برآید; اما خود وی نیز در نهایت، همان پاسخ ابن سینا را بهترین پاسخ دانسته، تصریح می کند که مفهوم «خبر» مفهومی بدیهی و بی نیاز از تعریف است.۱۴
خواجه نصیرالدین طوسی در پاسخ به این اشکال می گوید: صدق و کذب از اعراض ذاتی خبرند. بنابراین، تعریف «خبر» با استمداد از این دو، تعریفی «رسمی» است که برای تفسیر این واژه (اسم) و تعیین معنای آن از میان سایر انواع ترکیبات آورده می شود و این هرگز دور نیست; زیرا بعضاً چیزی که به حسب ماهیت و ذات خود، امری واضح و بدیهی است، به دلایلی و در مواقعی با امور دیگر مشتبه می شود; اما عوارض ذاتی آن، که بی نیاز از تعریف هستند، با عوارض ذاتی امور دیگر مشتبه نمی شوند. در چنین مواقعی، هدف از ذکر عوارض ذاتی یک شیء، تعیین آن شیء و ابهام زدایی از آن و جلوگیری از درهم آمیختگی آن با امور دیگر است. اما دور در صورتی است که خود آن اعراض نیز برای بیان، محتاج آن شیء بودند، در حالی که در معنای «صدق» و «کذب» ابهام و التباسی نیست. بنابراین، می توانیم در تعریف «ترکیب خبری» بگوییم:
چیزی است که تعریف صدق و کذب شامل آن می شود.۱۵
به نظر می رسد بهترین پاسخ به اشکال «دور» پاسخی است که ملّاعبداللّه یزدی صاحب کتاب حاشیه مطرح کرده است. وی می گوید: ذکر واژه «خبر» در تعریف «صدق» و «کذب» هیچ ضرورتی ندارد. «صدق» یعنی: مطابقت با واقع، و «کذب» یعنی: عدم مطابقت با واقع. ذکر خبر در این تعریف، قیدی توضیحی است. وی در تعریف «صدق» و «کذب» می گوید:
الصدق هو المطابقة للواقع و الکذب هو اللامطابقة للواقع، و هذا المعنی لایتوقّف علی معرفة الخبر و القضیة; فلا دور.۱۶
۲ـ۲ـ۱ـ۲٫ جامع نبودن





پرداخت



محصول با موفقیت به سبد خرید شما اضافه شد.









 
تمام مقالات و پایان نامه و پروژه ها به صورت فایل دنلودی می باشند و شما به محض پرداخت آنلاین مبلغ همان لحظه قادر به دریافت فایل خواهید بود. این عملیات کاملاً خودکار بوده و توسط سیستم انجام می پذیرد.
 جهت پرداخت مبلغ شما به درگاه پرداخت یکی از بانک ها منتقل خواهید شد، برای پرداخت آنلاین از درگاه بانک این بانک ها، حتماً نیاز نیست که شما شماره کارت همان بانک را داشته باشید و بلکه شما میتوانید از طریق  همه  کارت های عضو شبکه بانکی، مبلغ  را پرداخت نمایید. 
 
 

مقاله موصوف صدق در نظریه «مطابقت»


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog