اینجا یکی ازت ناراحته...

از همون روزی که مادربزرگم (با منظور یا بدون منظور) گفت: از بین نوه هام فقط 'ف 'و 'ف' رو دوست دارم" ،   تاامروز اصلاخونه شون  نرفتم. راستش رغبت نمیکنم. ناراحت شدم. حدود یکماهی هست.برای منی که عاشقش بودم (هستم؟) خیلی زمان زیادیه.
قبلش هم کسی میگفت اینا نوه های پسر و بعد از اون نوه های پسریشون رو بیشتر دوست دارند. چطور باور نکرده بودم؟؟
قبلتر از اون گفته ی مادربزرگ خانه ی دایی بودیم که اونهم بهمون ملحق شد.در حالی که من نزدیک تر بودم بهش اول دختر دایی هارو بوس کرد.شاید چیزی نبود ولی به نظر من مسئله مهمی بود.اصلا قبلترش هم دیده بودم در حضور ما دختر دایی هارو بیشتر تحویل میگیرد درحالی که در غیاب اونها با ما خیلی بهتره و گاهی از اونها بدی هم میگه.
حق ندارم ناراحت باشم ازش؟بغض کردم الان...

اینجا یکی ازت ناراحته...


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog