ســـــــــــــــــــربـــــــــــــــــازے"طنــــــــــــز"

نظامی ترین جمله عاشقانه: توی اردو گاه قلبت.. منم یه اسیر جنگی..
تو منو شکنجه میدی..توی این قلعه ی سنگی.
.
.
پدرم گفت که در دوره ی سربازی و دوری ز پدر،
مادر و آدم شدن و ساچمه پلو خوردن بسیار، شود هر پسر بی هنری مرد
و دگر لوس و ننر بودن انسان بشود در
.
.
ازدواج تنها جبهه ایست که می توان شبها با دشمن در یک سنگر خوابید!
.
.
بسوزد آنکه سربازی بنا کرد
تو را از من مرا از تو جدا کرد
گروهبانان مرا بیچاره کردند
لـــ ـباس شخصی ام را پاره کردند
به خط کردند تراشیدند سرم را
لباس آش خوری کردند تنم را
.
.
از آن روزی که سربازی به پا شد--ستم بر ما نشد بر دخـــتران شد
بسوزد آن که سر بازی به پا کرد--تمام دخـــتران را چشم به راه کرد
.
.
تو پادگان چشمات راه رفتم بی معرفت...سهم من از عشقت کلاغ پر بود؟؟!!؟
.
.
سر پستم رسیدم خوابم آمد
محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی
کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور
جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
.
.
هر روز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازی
تا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس
بخورم ، نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم

ســـــــــــــــــــربـــــــــــــــــازے"طنــــــــــــز"


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog