محمد قاضی، ستایشگر زندگی

ما نسبت به مفاخر فرهنگی مان کم توجه ایم. کافی است نام «محمد قاضی» را در گوگل جستجو کنید. اگر نمی دانستید که او اولین مترجم «شازده کوچولو» بود، قاضی بود که دن کیشوت، زوربای یونانی، نان و شراب و... را به ما معرفی کرد. اما ما بیشتر مشتاقیم که عکس« محمد قاضی» و همسرش را (فوتبالیستی نه چندان مطرح) را در اینترنت ببینیم. تا پی به احوال یکی از بزرگ ترین مترجمان معاصر ببریم.

محمد قاضی ،این پدر تحول نوین ترجمه در ایران، در سال 1292 در مهاباد به دنیا آمد. قاضی در خودزندگی نامه شیرینی که نوشته است؛ نام گذاری خود را این گونه شرح داده: «پدر من ابتدا یک فررند به نام محمد داشت که فوت کرد، سپس یک دختر داشت، آن هم فوت کرد، خداوند پسر دیگری به پدر و مادرم داد و به دلیل اینکه پدرم به نام محمد علاقه داشت نام این کودک را نیز محمد گذاشت، اما این محمد ثانی هم بعد از مدتی فوت کرد. اما پدرم دست از تلاش برنداشت و دوباره صاحب فرزند پسر دیگری شد و نام وی را نیز محمد گذاشت.
این محمد ثالث من هستم و خدا رحم کرد که شهید ثالث نشدم.» میرزاعبدالخالق پدر محمد قاضی امام جمعه مهاباد بود. دوران کودکی محمد قاضی داستان پرماجرا و تلخی دارد. این دوران دشوار را قاضی به شیرینی در خودزندگی نامه اش (خاطرات یک مترجم) به شیرینی روایت کرده است.

در نوجوانی با شخصی به نام عبدالرحمان گیل که از کردستان عراق به مهاباد بازگشته بود آشنا شد. او دو زبان عربی و فرانسه را می‌دانست و قاضی با تلاش فراوان نزد او الفبای زبان فرانسه را آموخت.

او خود در این‌باره می‌گوید: «تحصیل زبان فرانسه در مهاباد آن زمان گناه کوچکی نبود. مردم آن عصر هنوز آنقدر خرافاتی و کهنه‌ پرست بودند که تحصیل زبان ملت‌های غیر مسلمان را مجاز نمی‌دانستند. من می‌بایست ماهی ۵ تومان حق‌التدریس می‌دادم که نداشتم و هیچ روزنه‌ ی امیدی هم نبود که مرا به این آروز رهنمون شود. نمی‌دانم التماس‌های معصومانه‌ی من باعث شد که گیل، دلش نرم شود و مرا مجاناً بپذیرد یا خود او می‌ترسید که اگر این شاگرد را هم رد کند کم‌‌کم زبان فرانسه فراموشش شود.»
در سال ۱۳۰۸ به تهران آمد و در سال ۱۳۱۸ موفق به اخذ دانشنامه‌ی لیسانس از دانشکده حقوق در رشته قضایی شد. او در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود.

در همان زمان با ترجمه‌ی اثری کوچک از ویکتور‌هوگو به نام کلود ولگرد، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت. قاضی از یکی دو ترجمه نخستین خود نتیجه نگرفت. در آن دوران ورود به بازار کتاب بسیار دشوار بود چنان که او ده سالی از ترجمه دست کشید. پس از آن با ترجمه ی «جزیره پنگونها» یکی از مهم ترین رمان های «آناتول فرانس» به دنیای کتاب بازگشت. تلاش او برای مقاعد کردن ناشر برای چاپ این کتاب ستایش برانگیز است. با وجود برخوردهای سرد و کم اعتنایی ناشران بالاخره «انتشارات صفی علیشاه» این رمان را منتشر می کند.

آناتول فرانس که آن روزها به خاطر ترجمه های غلط و بی ربط مترجمان آن دوران از چشم خوانندگان ایرانی افتاده بود با تلاش قاضی مورد اقبال کتابخوان ها قرار می گیرد.
در سال های 37 الی 38 قاضی دست به ترجمه ای زد که نام او را برای همیشه در تاریخ ادبیات فارسی زنده نگه خواهد داشت. ترجمه ی «دن کیشوت» رمانی که آن را سرچشمه رمان نویسی در غرب می دانند.« نجف دریابندری» مترجم بزرگ معاصر درباره این ترجمه چنین گفته است: « به هر حال، به نظرم می آمد که ترجمه کردن این داستان (دن کیشوت) محتاج دامنه ی لغات و طلاقت کلامی است که من در خودم سراغ نداشتم. بعد که دن کیشوت را خواندم احساس کردم مثل آدمی هستم که تازه شناکردن را یاد گرفته، می بیند روی آب آن قدرها هم که خیال می کرده مشکل نیست! شاید خوانندگان هیچ ردپایی از دن کیشوت در ترجمه ی من ندیده باشند، ولی خودم می دانم که در این کار چقدر مدیون قاضی هستم.»

قاضی کارمند اداره دارایی بود پس از بازنشستگی در کانون پرورش فکری به ترجمه برای نوجوانان مشغول شد. که حاصل این دوره ترجمه‌ی کتاب‌های «با خانمان» از هکتور مالو، «ماجراجوی جوان» از ژاک ژروند و «زوربای یونانی» از نیکوس‌کازانتزاکیس است.

او بیش از نیم قرن، تلاش خود را در راه ترجمه ادامه داد و با اینکه از سال ۱۳۵۴ به دلیل سرطان حنجره از سخن گفتن محروم شد و تنها به وسیله‌ی دستگاه حرف می‌زد ولی کار ترجمه را ادامه می‌داد. خود می‌گفت:«روزی که ترجمه نکنم، آن روز مرده‌ام.» قاضی در طول زندگی اش فردی پر‌تلاش، سرزنده، سرخوش بود. این سرخوشی همچنان در آثار او هویدا است. در پایان مقدمه زوربای یونانی پس از شرح مختصری از شیطنت‌ های زوربای یونانی نتیجه می‌گیرد که: «حق این بود در پشت جلد کتاب به جای زوربای یونانی ترجمه محمد قاضی بنویسند: زوربای یونانی به ترجمه زوربای ایرانی.»
محمد قاضی در دی ماه 1376 درگذشت و پیکرش در زادگاهش مهاباد به خاک سپرده شد.
در پایان این نوشته را با گفتاری از «ابوالحسن نجفی» مترجم و زبان شناس بزرگ در ستایش قاضی به پایان می بریم.

«همه کسانی که از دور و نزدیک قاضی را می شناسند می دانند که پاکی و شرافت او کم نظیر است. به بایستی زمانه درآویختن و تن به پستی ندادن شجاعت ساده ای نیست. بیماری اخیر او نشان داد که قاضی با چه شجاعتی می تواند با بیماری مقابله کند و سپس واقعیت دردناک را بپذیرد و به مدد شادی از آن فراتر رود. این همه از قاضی وجودی یگانه یا اگر بتوان گفت «جانشین ناپذیر» ساخته است. من در طول زندگی ام خیلی ها را دیده و شناخته ام، ولی فقط دو سه تن از آنها واقعاً جانشین ناپذیر بوده اند. قاضی یکی از آنها ست و شاید یگانه ترین آنها.»

محمد قاضی، ستایشگر زندگی


خرید بک لینک
کپی رابت محفوظ است اخبار ایران و جهان
قدرت گرفته از niloblog