احوالپرسی دوستانه با سعید بن علی
اوت ۱۰, ۲۰۱۶ at 8:56 ب.ظ.
بیان دیدگاه
پیچ در پیچ ماری تا افق
کوه کوه و داغی در آسمان
خورشید نامش.
من اینجا
نگاه در نگاه غمگین اشتری
بر دستهای کوری
سعید بن علی
تو از جهانی که میبینی بگو
و من شعر میگویم.
بر دستم ساعتی شن گرفته است
دست میکشم، غروب را میبینم
نگاه کن
هراسان آهنی که شیهه میکشد
به پیچ جاده میزند
غبار تردید به منظره میپاشد.
او از قتل من میآید
ای کور چطور خون ماسیده به پیشانیام را نمیبینی
سنگ بود
برای میوههای بیشتری که بار داشتم
نقش نقش
از دور چشم را میخوانْد
سنگ بود
داشتم پوست زنی را با لبهام میخواندم
در من پرندهای زنده میشد و آواز
برای آن سمت از زمین که آب را نشان میداد
همراه میخواستم
کسی دیگر چشمههایش را نمیخواهد.
کورم
قافله رفت
همینطور چند قرن
عجیب است زبان هم را میدانیم
من هم از رنگها چیزی یاد دارم
اگر میبینی بگو، دستهای همه سرخ نیست؟
سنگ بود، بیدلیل
چه فرق میکند چه کسی برداشت
هر که زودتر برسد
در جهانی نوستالژیک کشتم
و این چشمها تقاص دیدن کارم بود
آن زمان تیتر روزنامه نبود
ساعت دیر شدن نمیدانست
نطفه آسفالت را نبسته بودند
آنوقتها جز رد پای گرگ چیزی نبود
اینجا همهاش بیابون
منم این مسیرو دو ساعت و نیم اومدم
ایست دادن، کیف پول تعارف کردم
برادر دینی من
مِن و مِن نکن
به خدای توی جیبت پناه ببر
به هوای بین پا.
شاید راست میگویی
ما در کلماتی اشتباه زیستهایم
کلماتی نه از جنسمان
چین افتادن بر پیشانی
مصدری چندین ساله
وقتی زمان از آدم گذر کند
هر بار لباس تنات را به خیابان آوردی
سلام کردی
دندان کرم زدهات را نشان دادی
که شادی
پشت دخل پول شمردی
حساب کردی تا چاقو چقدر مانده
تا یونجهزار
تا ران سفید
تا مشهد مقدس
تا ویزای شینگن
تا زیر چشمی به سینههای خواهران دینی
این فقط کابوسی آبکی است
مواجههی آشنایی است
آفتابی پشت گردن پا میکوبد
لبی خشک
خاطرهای را برای زنده ماندن زنده میکند
درختهایی حتا با طناب هم زیبا
صدایی مثل هیاهوی پرندگان
باید این سنگ آخرین جایی باشد که بر آن میایستی
اینجا نوشته
حالا تو انگشتهایی باریک را یاد آور
موسیقی وحشیانه در جادهی بارانی
عبور باد با صدایی گرم
وقتی به لبههای زندگی رسیدی.
حیف چشمهام نمیبیند
برای زندگی کلماتی زیبا کم دارم
حیفم میآید این دشت را که نمیبینم
بازگو نکنم
و کاش کسی که مرا میکشد
نیتی خیر داشته باشد.
Entry filed under: شعر . Tags: .
Source Article from https://tavakoli.wordpress.com/2016/08/10/%D8%A7%D8%AD%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%BE%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%84%DB%8C/ احوالپرسی دوستانه با سعید بن علی
با نام جعلی
نوشته هایی برای خودم
https://s2.wp.com/i/buttonw-com.png
نوشته احوالپرسی دوستانه با سعید بن علی اولین بار در سایت خبری شهرستان خنج پدیدار شد.